یافتن پست: #قربان

MONA
150066_279277392201186_424206866_n.jpg MONA
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودترمیخواست حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروزوفردای تو نیست
من یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
نازنینا ! ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگراکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
... ادامه
شهريار
شهريار
به دوستم اس ام اس دادم و گفتم :
سلام... خوبی؟
دیشب خوابتو دیدم...
باید نماز وحشت بخونم؟ {-18-}
عجب فازي داد... نصفه شبي مردم آزاري :)
آخرشم نوشتم هر چي ميگي خودتي {-7-}
امید
امید
بچه هاااااااااااااااا منم میرم بخوسبم :D کاری باریییییییییییییییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رضا
رضا
سلام بر شب زنده دارن دوستان خوب و عزیز
♥ یلدا♥
f929068814.jpg ♥ یلدا♥
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا... {-35-}
صوفياجون
صوفياجون
عمر من در خوبان سر رسید {-35-}{-35-}{-41-}
موی من از عشق خوبان شد سفید
صد من چون از کبوتر خانگیست
ناز کردن بر من از دیوانگیست
من چه دارم از تو پنهانش کنم ؟
جان تقاضا کن که قربانت کنم .{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1391/10/24 - 15:15 ·
6
Majid
arba_www.patugh.ir-12.jpg Majid
استاد ابولفضل زروئی نصرآباد در نامه ای به همسر، به خوبی از پس یک منتکشی مردانه و ایرانی برآمده و زن ذلیلی را به زیبایی هرچه تمامتر به نظم در آورده است، لطفا تا آخر بخوانید!
زندگى مو جنون گرفته، برگرد
جلو چشامو خون گرفته، برگرد
این دفه دیگه نقل هر سالیت نیست
انگارى که زبون خوش حالیت نیست


حکم تو شلاقه، اگه قاضى ام
جیک بزنى، به مرگتم راضى ام

من نه از او چشم سیات مى ترسم
نه از ننه ت، نه از بابات مى ترسم
هرچى ازت تلخى چشیدم، بسه
تو زندگى هر چى کشیدم، بسه
این دفه مى خوام نوکتو بچینم
من نخوامت، کیو باید ببینم؟

همه ش مى خواى بگم که «بعله قربان»؟
«جنیفر»ى یا دختر اوتورخان؟
نذار بگم تو کوچه زیرت کنن
یا آبجى هام خرد و خمیرت کنن
نذار بگم تو رو تو شر بندازن
نذار بگم نسل تو ور بندازن
تا سر شب، خلاصه ختم کلام
خودت میاى یا خبرت، والسلام!

•••
اینها رو من از این و اون شنفتم
اما از این حرفا بهت نگفتم
نوشتمش به خوارى و به خفت
آخه من و حرف خلاف عفت
مى خوام بگم اهل بخیه نیستم
مودبم، مثل بقیه نیستم
خسته شدى، دِ باشه جونم فدات
یه جفت کفش نو خریدم برات
الانه مى فرستمش، روم سیا
جلدى پاشو، کفشاتو پاکن بیا
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/16 - 01:21 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
آرزوی خیلی ها بودم
اما..
قربانی قدر نشناسی یک نفر شدم...
MONA
15e7efd78733b7b6a1b2f8e1e9e4618c.jpg MONA
کعبه همان چشمان توست

که به محض دیدنش قربانی کردم همه ی وجودم را

تا قبول شود به درگاهش زیارتم..
دیدگاه · 1391/10/13 - 01:40 ·
6
saeid
saeid
خرگوشه تو جنگل میمونه رو میبینه میگه:‌ به به آقا میمونه! چی کارا میکنی؟!‌ میمونه میگه: هیچی! این ورو نگاه میکنیم، اون ورو نگاه میکنیم،‌ آقا شیره و خانواده‌اش رو افشاگری میکنیم! این حرف میرسه به گوش شیره، میگه: الان میرم حسابشو می‌رسم!‌ میره پیش میمونه میگه: به به آقا میمونه! چی کارا میکنی؟! میمونه میفهمه هوا پسه، میگه:‌ هیچی قربان، ‌اینورو نگاه میکنیم،‌ اونور رو نگاه میکنیم،‌ چرت و پرت میگیم!{-7-}
نگار
نگار
سلام عزیز دوست داشتم بیام پیشت

اما ببخشید نمی تونم. برنامتو بخاطر من تغییر نده

قربانت

امضا:(شانس) !
دیدگاه · 1391/10/6 - 01:02 ·
4
رضا
رضا
سلام به همه شبتون بخیر .
KAMRAN
248847_133586810126623_1295142748_n.jpg KAMRAN
سلام
نگار
نگار
تصمیم بگیریم

استاد تغییر باشیم

نه قربانی تقدیر،

در بازی زندگی اگر عوض نشویم،

تعویض خواهیم شد.
دیدگاه · 1391/09/25 - 23:42 ·
8
نگار
نگار
ترم زندگیتون بی مشروطی

لحظه هاتون همیشه پاس

سایه حذف از زندگیتون به دور

معدل شادیتون ۲۰ باد
رضا
رضا
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما/آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده/بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت/به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر/زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای/بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم/گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند/خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری/کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو/کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست/بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی/تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو/روزی ما باد لعل شکرافشان شما



غزل شماره ۱۲
شهريار
شهريار
رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نميذاره آدم بخوابه! {-5-}
دیدگاه · 1391/09/14 - 02:07 ·
6
رضا
mirza.jpg رضا
امروز نود و یکمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی بزرگ مرد آزاد گیلان زمین هست .

آهنگ سریال میرزا کوچک خان جنگلی با صدای ناصر مسعودی و متن شعر به زبان و رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد .

متن شعر به فارسی:چقدر در جنگل برای مردم می خوابی، خسته نشدی/جان جانانم، با توام ای میرزا کوچک خان/خدا می داند که من نمی توانم از ترس دشمن بخوابم/دلم آویزان است، با توام ای میرزا کوچک خان/چرا زودتر نمی آیی، تندتر نمی آیی، تنها گذاشتی/گیلان ویران را، با توام ای میرزا کوچک خان/بیا ای روح روان، قربان ریشت/به قربان چشمان آبی تو شومچشمانت را روی هم نگذار ای میرزا کوچک خان/ما بچه های رشت، قربانت می رویم/ جانمان را زیر پایت قربانی می کنیم.

متن شعر به فارسی در کامنت اول .
[فایل]
Mostafa
Mostafa
خوشبختی هر لحظه با ماست فقط كافیست عینك خود را تعویض نمائیم تا آن را حس كنیم. خویشتن خود را دریاب تا خوشبختی را دریابی.
آرماندو
315827_496240937063862_1391043583_n.jpg آرماندو
ما برنده ایم اگر لحظه های شیرین امروز را قربانی اتفاقات تلخ دیروز نکنیم.
پس نه در حسرت دیروز و نه در رویای فردا.
"فقط برای امروز"
دیدگاه · 1391/09/9 - 01:53 ·
12
MONA
MONA
نذر کرده بودم تو اگر باشي
بودن هايم را نذر بودنت کنم
و تنهائي را قربانيِ روزهايِ خوبِ آغاز
وقتي که تو نيستي
بودنم فراموشم مي شود
و يادم ميرود خدا جز آمدنت چه را بايد که اجابت کند
دخيل بسته ام همه ي امام زاده ها را
تو اگر باشي
"من" را فداي بودنت کنم
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/5 - 02:09 ·
6
شهريار
شهريار
آن دلبر من آمد بر من زنده شد از او بام و در من
گفتم قنقی امشب تو مرا ای فتنه من شور و شر من
گفتا بروم کاری است مهم در شهر مرا جان و سر من
گفتم به خدا گر تو بروی امشب نزید این پیکر من
آخر تو شبی رحمی نکنی بر رنگ و رخ همچون زر من
رحمی نکند چشم خوش تو بر نوحه و این چشم تر من
بفشاند گل گلزار رخت بر اشک خوش چون کوثر من
گفتا چه کنم چون ریخت قضا خون همه را در ساغر من
مریخیم و جز خون نبود در طالع من در اختر من
عودی نشود مقبول خدا تا درنرود در مجمر من
گفتم چو تو را قصد است به جان جز خون نبود نقل و خور من
تو سرو و گلی من سایه تو من کشته تو تو حیدر من
گفتا نشود قربانی من جز نادره‌ای ای چاکر من
جرجیس رسد کو هر نفسی نو کشته شود در کشور من
اسحاق نبی باید که بود قربان شده بر خاک در من
من عشقم و چون ریزم ز تو خون زنده کنمت در محشر من
هان تا نطپی در پنجه من هان تا نرمی از خنجر من
با مرگ مکن تو روی ترش تا شکر کند از تو بر من
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/30 - 14:22 ·
8
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ