این عکس در سال 1998 زیباترین و دردناکترین عکس تاریخ شد.
هند ، آپارتمانی که در آتش و دود گرفتار شده ، و مادری که برای حفظ جان دختر بچه اش او را از پنجره بیرون نگه داشته تا با دود ناشی از آتش خفه نشه.
دلم با دیدن این عکس خیلی گرفت متاسفانه مادر این کودک بعد از مدتی بعلت خفگی از دود آتش جان سپرد اما نکتهء شگفت انگیز اینجاست که مادر بعد از مرگش بچه رو رها نکرده و ماموران آتش نشانی تونستن بچه رو صحیح و سالم از اون ارتفاع ب زمین بیارند.
به افتخار تمام مادران دنیا
... ادامه
من بخاطر مسئولیت سنیگن کاری و حقوق پایین . کارمو دوست داشتم اما اذیت میکردن . خواستم بیام بیرون 1 ماه قبلش گفتم به سختی قبول کردن چون میگفتن کارن خوبه اما دستشون می لرزید 50 تومن حقوقم رو بالا ببرن .
1392/09/8 - 22:55آره خب
1392/09/8 - 23:00سپیدماکیان همینه دیگه
همه میدونن
من تو کشتارگاه مردم ، یکسال کار کردم آخرش صدیق راضی شد که پشت لیست حقوقم رو زیاد کنه ولی چون چندنفر فهمیدن منو صدا زدن و گفتن نمیشه ، منم لج کردم و اومدم بیرون ، بعدش به جای من 3نفر رو آوردن تا کارای من رو بکنن ، البته دلیل اینکه من بیرون اومدم چیز دیگه ای بود....
صدیق
اتفاقا باهاش زیاد کار کردم . کلا برای تجربه من بد نبود من اولش به عنوان کارآموز رفتم از کارم خوششون اومد سر 10 روز بیمه هم رد کردن بعد 4 ماه مسولیت بخش فروش رو تو مالی داشتم .
1392/09/8 - 23:02میدونم رفیق![{-27-} {-27-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s34.gif)
1392/09/8 - 23:05میدونم
اصلأ دوست ندارم در مورد ماکیان صحبت کنم ، میدونی؟ وقتی از ماکیان صحبت میکنم عصبانی میشم و نفسم میگیره ، چون قدر آدما رو ندارن
ولی خب میدونی چیه؟ مثل اینکه سرنوشت من با ماکیان گره خورده
ایشالا که خیره . بچه های کشتارگاه برای من گزارش میفرستادن فکر کنم ناراضی هم بودن![:) :)](https://nemidoonam.com/i/icons/s33.gif)
1392/09/8 - 23:07البته دیگه گذشته مهم نیست .
اهوم
1392/09/8 - 23:09ولش کن
مهم نیست
یعنی اصلأ اسم منو نشنیده بودی؟!
یادم نیست برمیگرده به 2 سال پیش . شاید هم شنیده بودم .
1392/09/8 - 23:12نمیدونم![:) :)](https://nemidoonam.com/i/icons/s33.gif)
1392/09/8 - 23:14خب باشه![{-29-} {-29-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s33.gif)
![{-40-} {-40-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s36.gif)
1392/09/8 - 23:17مهم نیست
فقط این مهمه که ما هر دومون همون موقع با هم تو یه شرکت کوفتی کار میکردیم که الانم بعضی از دوستامون هنوز دارن تو همون خراب شده کار میکنن
ولی من محکوم شدم به شنیدن هر روز اسم اون خراب شده...
ولی مهم نیست ، ولش کن ، ارزش عصبانی شدن هم نداره...
دیگه باید بخوابم تا صبح برم سر کار...
اوهوم .
1392/09/8 - 23:19