یافتن پست: #محشر

شهريار
شهريار
آن دلبر من آمد بر من زنده شد از او بام و در من
گفتم قنقی امشب تو مرا ای فتنه من شور و شر من
گفتا بروم کاری است مهم در شهر مرا جان و سر من
گفتم به خدا گر تو بروی امشب نزید این پیکر من
آخر تو شبی رحمی نکنی بر رنگ و رخ همچون زر من
رحمی نکند چشم خوش تو بر نوحه و این چشم تر من
بفشاند گل گلزار رخت بر اشک خوش چون کوثر من
گفتا چه کنم چون ریخت قضا خون همه را در ساغر من
مریخیم و جز خون نبود در طالع من در اختر من
عودی نشود مقبول خدا تا درنرود در مجمر من
گفتم چو تو را قصد است به جان جز خون نبود نقل و خور من
تو سرو و گلی من سایه تو من کشته تو تو حیدر من
گفتا نشود قربانی من جز نادره‌ای ای چاکر من
جرجیس رسد کو هر نفسی نو کشته شود در کشور من
اسحاق نبی باید که بود قربان شده بر خاک در من
من عشقم و چون ریزم ز تو خون زنده کنمت در محشر من
هان تا نطپی در پنجه من هان تا نرمی از خنجر من
با مرگ مکن تو روی ترش تا شکر کند از تو بر من
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/30 - 14:22 ·
8
نگار
نگار
قیامت بی حسین غوغا ندارد

"شفاعت بی حسین معنا ندارد

حسینی باش که در محشر نگویند

چرا پرونده ات امضاء ندارد ...
دیدگاه · 1391/08/26 - 23:52 ·
5
melodi
melodi
مرکب گیرم از خون رگانم / قلم بتراشم از هر استخوانم / نویسم بهر دوست مهربانم / محبت آتشی در جانم افروخت / که تا دامان محشر بایدم سوخت .
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ