یافتن پست: #مدل

Noosha
864447-b3a18d47344d88c12df89af8fccd2d0e-m.jpg Noosha
Noosha
864505-d6b1def3e8bd00a1f761d8849f07965e-m.jpg Noosha
Noosha
864511-51f8a0854df1bfc8e67211a99b965069-m.jpg Noosha
Noosha
864261-51ce31b4e7084771f494296ace5247ec-org.jpg Noosha
Noosha
864515-04453a0258176edfe5ebf8d441aa5e76-m.jpg Noosha
Noosha
864523-af5c747ddb1f1a30b9f99b354d6e6053-m.jpg Noosha
Noosha
864525-020f459135524ec8c7609db92ca6b5e4-m.jpg Noosha
ıllı YAŁĐA ıllı
لب.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
ب.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
Morteza
1606900_1435819756659633_1043301503_n.jpg Morteza
خب الحمدلله سربازان گروگان گرفته شده هم به میهن برگشتند
خداروشکر دست تمام مسولین و کسانی که برای ازادیشون زحمت کشیدند درد نکنه
ولی دلم برای این سربازا خیلی میسوزه قشنگ از چهره هاشون معلومه چقدر سختی و زجر کشیدن
یادی کنیم از ان سرباز فداکار شهید جمشید دانایی فر که فرزند خود را حتی یک بار هم ندید و به فیض شهادت نائل شد.
... ادامه
♥هـــُدا♥
1796520_731443026889319_988230563_n.jpg ♥هـــُدا♥
بیکار عاشق
بیکار عاشق
دختره تو دانشگاه اومده میگه :

سلام شما برق میخونین ؟
گفتم : بله از کجا فهمیدی ؟
گفت : از مدل موت !
منم گفتم : شما عمران میخونی ؟
گفت : آره از کجا فهمیدی ؟
گفتم : از اون مسکن مهری که رو سرت ساختی
{-33-}{-18-}
دیدگاه · 1393/01/5 - 23:24 ·
5
soheil
soheil
چون سلیمان را سراپرده زدند

جمله مرغانش به خدمت آمدند

هم‌زبان و محرم خود یافتند

پیش او یک یک بجان بشتافتند

جمله مرغان ترک کرده چیک چیک

با سلیمان گشته افصح من اخیک

همزبانی خویشی و پیوندی است

مرد با نامحرمان چون بندی است

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی بهترست

غیرنطق و غیر ایما و سجل

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل

جمله مرغان هر یکی اسرار خود

از هنر وز دانش و از کار خود

با سلیمان یک بیک وا می‌نمود

از برای عرضه خود را می‌ستود

از تکبر نه و از هستی خویش

بهر آن تا ره دهد او را به پیش

چون بباید برده را از خواجه‌ای

عرضه دارد از هنر دیباجه‌ای

چونک دارد از خریداریش ننگ

خود کند بیمار و کر و شل و لنگ

نوبت هدهد رسید و پیشه‌اش

و آن بیان صنعت و اندیشه‌اش

گفت ای شه یک هنر کان کهترست

باز گویم گفت کوته بهترست

گفت بر گو تا کدامست آن هنر

گفت من آنگه که باشم اوج بر

بنگرم از اوج با چشم یقین

من ببینم آب در قعر زمین

تا کجایست و چه عمقستش چه رنگ

از چه می‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ

ای سلیمان بهر لشگرگاه را

در سفر می‌دار این آگاه را

پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق

در بیابانهای بی آب عمیق
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 21:25 ·
3
bamdad
bamdad
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند و...

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

...مُردَم...

برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای زندگی ابدی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم،
اکنون لحظه ای به یاد من نیستند.

و چه نيكو فرموده قرآن كريم:

«وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»

و از[حرف] مردم مي‌ترسيدى و حال آنكه خداوند سزاوارتر است اينكه از مخالفت امر او بترسى‏...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/29 - 21:36 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
13944904263588.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
13944904318139.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
13944904324217.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
bc8eec2c482e3ae176e853cef7895df3.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
orkhan
orkhan
بازی رایانه ای مبارزان جنگل که با عنوان The Jungle Warriors شناخته می‌شود نام یکی از بازی‌های رایانه‌ای مدل اول شخص است که به داستان زندگی میرزا کوچک‌خان جنگلی مبارز ملی مذهبی ایران می پردازد.
بخش زیادی از زمان تولید بازی مربوط به تحقیق درباره شخصیت میرزا کوچک‌خان جنگلی بوده است.
نامگذاری بازی به نظر مجموعه تبیان كه حامی مالی طرح است، بستگی دارد اما نظر تیم بازی ساز برای قسمت اول، مبارزان جنگل بوده است به زودی {-7-}{-21-}{-21-}
دیدگاه · 1392/12/19 - 21:02 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
13957ceb4a5421490ee9ade44b409b1d.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ