یافتن پست: #منِ

نگار
نگار
دعایی برای رفع غم

كلید «بیت المقدس» همیشه نزد حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ بود و به احدی غیر از خودش اعتماد نمی‌كرد، شبی آن جناب،‌كلید را برداشته خواست درب را باز كند،‌ از قضا باز نشد از طایفه جن و انس استمداد گرفت، نتیجه‌ای نگرفت.
بی‌اندازه غمگین و ناراحت شد و گمان كرد كه خداوند او را از بیت المقدس منع فرموده است، در این بین، پیرمردی كه به عصای خود تكیه كرده و از رفقاء و هم نشینان حضرت داود ـ علیه السّلام ـ «پدر حضرت سلیمان» بود به حضور آن حضرت آمده و عرض كرد: چرا غمگین می‌باشی؟ سلیمان، باز كردن این خانه بر خود من و بر یاران من از جن و انس مشكل شده است.
پیرمرد: آیا تعلیم ندهم به تو كلماتی را كه پدرت در حال افسردگی می‌خواند و خداوند رفع غم او می‌كرد؟
سلیمان: بگو ای پیرمرد.
پیرمرد بگو: اللهم بنورك اهتدیتُ و بفضلك استغنیتُ و بك اصبحت و امسیتُ، ذنوبی بین یدیك، استغفرك و اتوب الیك یا حنّان یا منّان.
یعنی خداوندا! به نور تو هدایت شدم، و به فضل تو بی‌نیاز شدم، و بیاری تو صبح و شام كردم، گناهان من نزد تو است، طلب آمرزش از درگاهت می‌كنم و به تو بازگشت می‌نمایم، ای خدای مهربان و منت گذارنده.
ح
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/29 - 15:22 ·
5
Noosha
062c74317ca5d9142ce70413be68e701-300.jpg Noosha
هیچ وقت به خاطر هیچ کس؛


از ارزش هایت دست نکش؛


چون، زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛


تو می مانی و یک «منِ» بی ارزش ...!
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/29 - 01:08 ·
6
شهريار
شهريار
دختر ۵ ساله‌ ای از برادرش پرسید: معنی عشق چیست ؟ برادرش گفت: عشق یعنی تو هر روز شكلات منُ از كوله پشتی مدرسه‌ ام برمیداری؛ و من هر روز باز هم شكلاتم رو همونجا میگذارم …
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/22 - 14:51 ·
6
Mostafa
Mostafa
داشتم خاله بازی دو تا دختربچه ی 5,6 ساله رو نگاه میکردم ؛
یکی به اون یکی میگفت: "ببین مثلا منُ تو خواهریم, بعد من بچه دار نمیشم, شوهرم هـــم معتاده..!! همشم منُ میزنه....
ینـی کلکسیون بدبختی درست کرده بود واسه خودش. . .
دختـــرای نســـلِ ما که آرزوشـــــون شاهزاده ی سوار بر اسب سفید بود این شدن ؛ واسه آینده ی این دختره خعععلی نگرانم..
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/1 - 17:51 ·
5
MONA
MONA
بَـرنیامــــد از تـمنّای لـبَت کــــامــم هـنوز
بَر امیدِ جامِ لَعلَت دُردی آشامم هنوز

روز اوّل رفــت دینــم، بــر سـر زلـفین تــو
تا چه خواهد شد درین سودا سرانجامم هنوز

ساقیا یک جرعه‌ای زان آبِ آتشگون , که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز

از خطا گفتم شبی زلف ترا مشک خُتَن
میزند هر لحظه تیغی مُو بر اندامم هنوز

پــرتـو روی تـو تـا در خلوَتم دیـد آفـتــاب
میرود چون سایه هر دَم بر دَر و بامَم هنوز

نام من رفته‌ست روزی بر لبِ جانان به سَهو
اهل دل را بوی جان می‌آید از نامَم هنوز

در ازل داده‌ست مــا را ســاقیِ لعل لبت
جرعه‌ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز

ای که گفتی جان بده ، تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپُردم نیست آرامم هنوز


حافــــظ
... ادامه
abbasali
abbasali
راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟… مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم! راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!… مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو می‌آم! روزی صدهزارتومن گرون می‌شه! شما دویست تومن گرونش کردین؟! راننده: خانوم کرایه‌ش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفه‌ش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم. <br>یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو می‌بری بالا! بده بهش بره. <br>من حساب می‌کنم! <br>راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات! <br>مسافر درو محکم می‌بنده، می‌گه: برو گم شو! داهاتی! راننده یه آهی می‌کشه می‌گه: ببین چجوری جلو این همه مسافر من‌و سکه‌ی بهار آزادی یه پولم کرد!<br><br><br><br><br><br><strong> سال 1391 تو تاکسی</strong>
... ادامه
دیدگاه · 1390/11/2 - 16:37 ·
1
abbasali
Untitled.gif abbasali
داناترین نخستین سرویس وب 2 برای پرسش و پاسخ فناوری اطلاعات است. اگر از شلوغی انجمن‌های گفت و گو سنتی خسته شدید و می‌خواهید در یک محیط وب 2 و همگام با سایر کاربران برای پرسش‌های خود پاسخی بیابید جای درستی آمدید.
... ادامه
[لینک]
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ