روزی شغالی در جنگل با مکر وحیله به شیری گفت :
شما که سلطان جنگل هستید میتوانید از پس یک شغال برآیید.
شیر گفت: میخواهی جانت را بگیرم تا ببینی میتوانم یا نه!
شغال گفت: اگر توانستید گره مرا باز کنید آنگاه من باور میکنم نیازی به خون ریزی نیست.
آنگاه شغال دست وپای شیر را بست وراه خود گرفت ورفت.
خری که از آنجا میگذشت شیر رادید وتکه خورد.
شیر گفت:بیا ومرا باز کن به مکر شغال گرفتار شده ام.
خر گفت اگر بازت کنم مرا میخوری
شیر گفت نترس اگر بازم کنی نصف سلطنت جنگل را به تو میدهم
خر دست وپای شیر راباز کرد وبه شیر گفت حالا نصف جنگل را به من میدهی
شیر گفت:
کل جنگل مال تو من از اینجا میروم سلطانی که دستانش را شغال ببنددو
خر آن را باز کنند همان بهتر رود وخر حکمرانی کند
مرجان لعنت بر شیطون اینها همه تو پرونده تو ثبت میشه
1394/09/2 - 13:50محمد تو هم شاهد باش بعد واسه مرجان جبران کنم
1394/09/2 - 21:03رضا یادت باشه هیچ وقت یه ایرانی رو تهدید نکنی
1394/09/2 - 23:17 توسط Mobileمرجان باعشه
1394/09/3 - 14:52ولی ایشالا من خودم تورو بلاک میکنم که روحت با شادی در آرامش باشه
1394/09/3 - 15:09حالا اینکه شادی کیه من سوالی ندارم
این خشونتها رو جمع کن بعد بزن همه رو بلاک کن تنهایی راحت باشی
1394/09/3 - 15:12والا موردی از خشونت تو این شبکه من نداشتم
1394/09/3 - 15:27فقط تویی که مشت ات رو تو چش و چاره ما چندتا کاربر #مظلوم و #غریب می کوبی
این مشت نشانه محبت منه برداشت اشتباه نکن
1394/09/3 - 15:31