شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

Mostafa

طرف تو خیابون یه نفرو میبینه که رو زمین خوابیده دلش میسوزه
میگه چیه اینجا خوابیدی؟ بیا بریم کوچه ما بخواب !

دیدگاه · 1392/02/17 - 18:08 ·

1

♥هـــُدا♥

مرا به هیچــ بدادیـــ و منــ هنـــــــوز برآنمــ
که از وجــــود تو موییـــ به عالمــــی نفروشمـــ !.. {-35-}

دیدگاه · 1392/02/6 - 22:13 ·

4

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

8 دیدگاه · 1392/01/14 - 00:12 در نظرشماچیه... ·

4

peyman

درود به اون گل های تو دست دختر گلفروش که داد میزنن "ما رو بفروش ، خودتو نفروش گلم

دیدگاه · 1392/01/13 - 22:12 ·

5

♥هـــُدا♥

همــــه ماهــــر شــــده انــــد ...

یــــک نفــــر هــــزاران نفــــر را

بــــا هــــم دوســــت دارد ...!

امــــا مــــن !

نــــاشیانــــه بــــه یــــک نفــــر

دل میبنــــدم هـــــــــــــــزاران بــــار ..............!

... ادامه

2 دیدگاه · 1392/01/13 - 19:41 ·

10

♥هـــُدا♥

تـــمــآم خستـــگی هــآیـــت رایـڪـجــآمیــخرم

تـــوفقـــط قـــول بــده..

صــدای خـــنده هــآیـــت را بــه ڪسـی نفروشــی

... ادامه

دیدگاه · 1392/01/13 - 19:28 ·

7

hossein

آهای مرغ عشق فخر نفروش...
معشوقه ی تو هم به لطف قفس است ...
که وفادار مانده...

دیدگاه · 1392/01/8 - 01:42 ·

5

♥هـــُدا♥

hossein

8 دیدگاه · 1391/12/29 - 22:14 ·

4

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

ترسم از اینه پسرایی که شلوار قرمز و صورتی می پوشن کم کم رو بیارن به ساپورت! {-18-}

48 دیدگاه · 1391/12/10 - 19:58 ·

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

{-194-}
رضا این رضا اذیتم میکنه چرا رسیدگی نمیکنی اخه؟

1391/12/11 - 02:18

GIV

سایت رو رونق دادیم جا دستت درد نکنه است {-15-} {-15-} {-15-} {-15-}
شقایق توام وقت کردی ادم بفروش {-39-} {-39-} {-39-} {-39-}

1391/12/11 - 02:21

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

هه هه حالا مونده ادم فروشی بزار امید سرش خلوت شه با تانکر میفروشمت {-199-}

1391/12/11 - 02:23

رضا

شقایق رضا پسر خوبیه الکی شلوغش نکن
رضا شوخی کردم رفیق .

1391/12/11 - 02:26

GIV

هاااااااا راستی الان نرخ فروش چندههههههههههه {-6-} {-6-} {-95-}

1391/12/11 - 02:26

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

کیلویی 60 هزار تومن {-77-}

1391/12/11 - 02:28

GIV

آفرین آفرین مفته حراج کردی ما روووووووووو {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-} {-128-}

1391/12/11 - 02:34

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

{-145-} الهی نه عزیزم من ادم فروش نیستم

1391/12/11 - 02:35

GIV

حالا که فروختی به قیمت پوست پیاز {-68-} {-68-} {-68-} {-68-} {-68-}

1391/12/11 - 02:38

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

نفروختم که هنوز
پوست پیاز کجا بود اون قیمت پستست {-137-}

1391/12/11 - 02:40

امید

به همین سادگی دل 6 نفرو شاد کرد :*

3 دیدگاه · 1391/12/10 - 15:41 ·

1

شهرزاد

دیـر یـا زود حـملـه خـواهنـد کـرد …

خـاطـراتـی کـه زبـان ِ آدمیـزاد نـمی فـهمـند!

4 دیدگاه · 1391/11/28 - 10:16 ·

شهرزاد

اشک هایم خاطر از درد نهانم می دهند....خسته ام یک دم مگر غم ها امانم می دهند
در ره عشق عزیزان سوخته ام اما چه سود؟ ....بهر اطفای عطش اتش نشانم می دهند
کرده نقشی بر جبین خط مسیر خاطرات...یادی از بدبختی عهد جوانم می دهند
سائل الوان سبز فصل تابستانم و ...پاسخی با زردی برگ خزانم می دهند
ره نشینان جهان و مردمان بی خیال...الوادعی در قفای کاروانم می دهند
مردمان معتمد در طی هر دادو ستد...اعتمادم می ستادنند و گمانم می دهند
بهر اطناب زمان می کوشم اندر روز گار... روز گاران یاد ایجاز زمانم می دهند
مرگ یارانم بسان مرگ شمع جانفروز...بس اشارت از فنای این جهانم می دهند
ماه عالم تاب مهجور!بخواهند از من و... در عوض خورشید و ماه و اخترانم می دهند

نادر دهقان پور

... ادامه

6 دیدگاه · 1391/11/27 - 03:30 ·

1

MONA

آنکه ما را غمش از جای ببردست کجاست؟

9 دیدگاه · 1391/11/23 - 00:18 ·

7

دیدگاه

LeilA

خونشونه ازم ناراحت شده از دلشم درنمیاد {-38-}

1391/11/23 - 00:21

...

دل بردی ورفتی ودگربازنگشتی\از کوی دل عاشق ماهم نگذشتی\دل بستم وماندم به سرکوی توای یار\افسوس چه آسان توازاین دل بگذشتی

1391/11/23 - 00:55 توسط Mobile

MONA

من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین..خود را برای درک این صد بار تحسین می کنم..کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست..این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین میکنم..

1391/11/23 - 00:59

...

میروم ازشهرتوباخاطراتی سوخته\بعد من آخرچه کس چشمی براهت دوخته
من زتوهرگزننالم که چه کردی وچنان
غم هجران توآتش بدلم

1391/11/23 - 01:05 توسط Mobile

...

افروخته\میروم بایک بغل عشق وتمنای وصال\عاشقی ره توشه ای باشدبه دل اندوخته\بعدتودل ندهم بر کس وناکس که منم\مردعاشقی که

1391/11/23 - 01:07 توسط Mobile

...

عشقش به کسی نفروخته..
شعری بودازخودم
تقدیم به خداوندگاراحساس
MONA

1391/11/23 - 01:08 توسط Mobile

MONA

عالی بود..

1391/11/23 - 01:12

...

موناجان:سلام..متن بینظیرت روخوندم ودردفترشعرم یادداشت کردم...
(من می پذیرم رفته ای)وه!که چه زیباانتخابی بود..دست مریزاد

1391/11/23 - 01:15 توسط Mobile

MONA

سلااام..نمیدونم نویسندش کیه..از حفظیاتم بود..

1391/11/23 - 01:18

نگار

رشته محبت رابایدبه ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن ندارد. . .
.

1 دیدگاه · 1391/11/10 - 02:06 ·

4

...

الاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خود

... ادامه

دیدگاه · 1391/11/1 - 23:37 ·

4

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

خدا چرا 2 نفرو تو راه هم قرار میدی عاشقشون میکنی باهاشونی بعد یهو وسط راه ولشون میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟مگه اینا بندت نیستن؟؟؟ {-109-}

1 دیدگاه · 1391/10/26 - 23:58 ·

6

MONA

کشور من تنها کشوریست که در آن

فروشنده از نفروختن بیشتر سود می برد و

تولید کننده با تولید نکردن کمتر ضرر می بیند .. {-15-}

دیدگاه · 1391/10/13 - 01:51 ·

6

رضا

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما/آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده/بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت/به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر/زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای/بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم/گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند/خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری/کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو/کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست/بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی/تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو/روزی ما باد لعل شکرافشان شما

#حافظ

غزل شماره ۱۲

دیدگاه · 1391/09/24 - 02:25 در شعر و داستان ·

7