یافتن پست: #پدری

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
پسری که خیلی دوست دختر داشت بالاخره عاشق شد و ازدواج کرد!
بعد خدا بهش یه دختر داد. یه روز بهش گفتم که یادته چجوری اشک دخترها رو در
میاوردی؟! حالا خودت هم دختر داری! نظرت چیه؟! تحمل اشکش رو داری؟!
بهم گفت: فقط می تونم بگم پشیمونم و امیدوارم همه ی اونایی که دلشون رو
شکستم منو ببخشن! هیچ پدری طاقت دیدن اشکای دخترشو نداره!
پدرهای آینده! به دختردار شدنتون خوب فکر کنید! زمین گرده ها
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/15 - 23:28 ·
3
iman
iman
روزگاریست همه عرض بدن میخاهند
همه از دوست فقط چشمو دهن میخاهند
دیو هستند ولی مثل پری میپوشند
گرگ هایی که لباس پدری میپوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند
عشق هارا همه با دور کمر میسنجند
خب طبیعیست که یک بار به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد...
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/2 - 15:53 ·
4
نگار
نگار
رمز پنهان و بسیار جالب در انگشت حلقه
▪ سعی کنید ” انگشت های شست ” را از هم جدا کنید. انگشت های شست، نمایانگر ” پدر و مادر” هستند. انگشت های شست می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند. به این صورت پدر و مادر، روزی ما را ترک خواهند کرد و خود ما نیز زمانی که شریک زندگی مان را انتخاب کنبم ،خانه ی پدری را ترک می کنیم .
▪ دوباره انگشت های شست را به هم متصل کرده و سعی کنید “انگشت های دوم” را از هم جدا نمایید. انگشت های دوم (انگشت اشاره) نمایانگر “خواهران و برادران” هستند. آنان هم برای خود ، همسر و فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که آنان ما را ترک کنند.
▪ حال پس از متصل کردن انگشت های اشاره ، سعی کنید ” انگشت های میانی ” را از هم جدا کنید. انگشت های میانی، نمایانگر “خود” ما هستند که وجود آن ها نشانه ارتباط ما با کل اعضای خانواده می باشد.
▪ اکنون انگشت های میانی را روی هم بگذارید و “انگشت های کوچک” را از هم جدا کنید. انگشت کوچک، نماد “فرزندان” هستند. دیر یا زود آنان ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خود بروند.
▪ انگشت های کوچک را نیز روی هم بگذارید. سعی کنید “انگشت های چها
... ادامه
parshana
01.jpg parshana
پدری
دیدگاه · 1391/09/25 - 17:44 ·
6
saeid
saeid
پیغام گیر تلفن مادربزرگ ها و پدریزرگ ها{-7-}

ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:
اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.
اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.
اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید.
اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید.
اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.
اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.
اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید،
بگویید، ما داریم گوش می کنیم ...
Mostafa
Mostafa
به سلامتی پدر ! پدر زحمتکشی که بیشتر وقتا زحماتش رو نسبت به زحمات مادر کمرنگ تر می بینیم. اما اگه یه کم فکر کنیم میبینیم همین لباسی که تنمونه همین غذایی که میخوریم ، همین کامپیوتر ... حاصل دسترنج کـــیه؟
به سلامتی پدری که همیشه کمتر از مادر لایک میخوره!
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/21 - 20:12 ·
5
آرماندو
485680_452443174807651_1962715524_n.jpg آرماندو
پدری که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته ولی بهت میگه به من تکیه کن و تو انگار کوه رو پشتت داری
Mostafa
Mostafa
اگر سهراب سپهری در زمان ما دانشجو بود
اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست
پدری دارم

حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!

خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید

باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/6 - 19:56 ·
4
Mostafa
Mostafa
پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:فکر می کنی ،تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟

پسر جواب داد:من میزنم

پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید

پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد

بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شاید جوابی بهتر بشنود.

پسرم من میزنم یا تو؟

این بار پسر جواب داد شما میزنی.

پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟

پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست

از شانه ام کشیدی توانم را با خود بردی . .
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/31 - 00:01 ·
9
MONA
MONA
نامت چه بود؟/آدم

فرزند؟/من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟/بهشت پاک

اینک محل سکونت؟/زمین خاک

آن چیست بر گرده نهادی؟/امانت است

قدت؟/روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک

اعضاء خانواده؟/حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک

روز تولدت؟/روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟/اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟/رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان

وزنت ؟/نه آنچنان سبک که پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک

جنست ؟/نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟/در کار کِشتِ امیدم

شاکی تو ؟/خدا

نام وکیل ؟/آن هم خدا

جرمت؟/یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟/همین

حکمت؟/تبعید در زمین

همدست در گناه؟/حوای آشنا

ترسیده ای؟/کمی

ز چه؟/که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟/بلی

که؟/گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟/دیگر گلایه نه؟، ولی...حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟/زیاد

برای که؟/تنها خدا

آورده ای سند؟/بلی

چه ؟/دو قطره اشک

در آ خرین دفاع؟/می خوانمش که چنان اجابت کند دعا
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/27 - 12:45 ·
8
امید
امید
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند# دیو هستند ولی مثل پری می پوشند# گرگ هایی که لباس پدری می پوشند# آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند# عشق ها را همه با دور کمر می سنجند# خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد# عشق هایی که سر پیچ خیابان برس...
... ادامه
دیدگاه · 1390/09/25 - 23:21 ·
5
melodi
melodi
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند/ همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند/ دیو هستند ولی مثل پری می پوشند/ گرگ هایی که لباس پدری می پوشند/ آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند/ عشق ها را همه با دور کمر می سنجند/ خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد/ عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد
... ادامه
abbasali
دیدیم ولی ...html" onclick="flybox_open_att_image(402, 269, 'پیوست تصویر', 'public_17625'); return false;" class="postimage"> 390893_204131772997431_130933236983952_461680_1730026726_n.jpg abbasali
سلامتی پدری که "نمی توانم" را در چشمانش زیاد <br>دیدیم ولی از زبانش<br><strong> هرگز </strong>نشنیدم.....!
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ