شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

صوفياجون

ایته خبر خُب کِ میشینه : {-90-}

یه خبر خوب که مال منه
فردا می خاخور با خو زاکان که بدی می خاخورزاکان خائه بای رشت:
فردا خواهرم با بچه هاش که میشن خواهرزاده هام میخوان بیان رشت {-7-}

#عمادووووو & #جوادووووو {-23-}

3 دیدگاه · 1393/04/25 - 19:02 در گیلک ·

9

ıllı YAŁĐA ıllı

من وختی تو رشت دارم با خودم حرف میزنم : {-77-}

من اگــر شــانــس داشـتـیـمی از اولــش بــه دنـیـــآ نــامـوبـیـــــــــــم! {-201-}

36 دیدگاه · 1393/04/24 - 21:21 در گیلک ·

10

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

ıllı YAŁĐA ıllı

رضا ممنون از حمایتت تی جان ِ قوربان {-115-}

1393/04/25 - 20:28

رضا

یلدا اون یک کیلو #پاستیل که قولش رو دادی واسم بفرست {-62-}

1393/04/25 - 20:29

ıllı YAŁĐA ıllı

اه رضا تابلو نکن دیگه {-195-} گفتم میدم دیگه ضایع {-177-}

1393/04/25 - 20:31

رضا

باعشه بامداد ندید {-7-}

1393/04/25 - 20:33

bamdad

الان اومدم دیدم که
خیال کردین ماه پشت ابر میمونه؟
ای متقلبا
رشوه؟ رشوه؟

حالا وقتی درسای بعدی رو انقده سخت گرفتم که نتونی جواب بدی بعدش متوجه میشی
میگن در طول ترم دانشجو ها میخندن و آخر ترم استادا

به قول یکی از اساتید دوران دانشگاهمون من مثل روزه خونی هستم که در طول سال هرچه بچه ها روزه میخونن من گریه میکنم ولی پایان ترم یه روزه ای میخونم که همگی با هم گریه کنین

حالا از ما گفتن بود...

1393/04/25 - 22:27

ıllı YAŁĐA ıllı

{-118-}

1393/04/25 - 22:32

صوفياجون

روضه اینجوری مینویسن نه اونجوری میگم خدایا روزه رو میخورن نمیخونن {-105-}

1393/04/25 - 22:32

bamdad

فهمیدم صوفیا
ولی دیگه حوصله نداشتم پاکش کنم از نو بنویسم
شما به بزرگواری خودتون ببخشید...

یلدا چرا الان گریه میکنی؟! گفتم که الان وقت گریه ی منه تو آخر ترم باید گریه کنی
فعلأ بخند...

1393/04/25 - 22:43

ıllı YAŁĐA ıllı

{-64-}

1393/04/25 - 22:55

bamdad

خوبه بخند...

اینجوری:

{-163-}

1393/04/25 - 23:00

ıllı YAŁĐA ıllı

در افسانه‌های گیلکی راجع به لاک‌پشت روایت داریم که دختر جوان و زیبایی بوده است که در دهی زندگی می‌کرده و در یک هوای خوب و آفتابی در حیاط خانه‌شان توی تشت آبی مشغول شستن خودش بوده است که ناگهان متوجه می‌شود غریبه‌ای دارد یواشکی به او نگاه می‌کند، او از شرم؛ و از ترس نگاه غریبه، آب تشت را خالی می‌کند و تشت را روی سرش می‌گذارد و در همان حال از خدا می‌خواهد هیچ وقت چشمش به آدمیزاد نیفتد و خدا آن تشت را به لاکی تبدیل می‌کند و به پشتش می‌چسباند و قیافه‌اش را عوض می‌کند و اسمش را می‌گذارد لاک‌پشت. {-101-}

دیدگاه · 1393/04/24 - 21:03 در گیلک ·

7

ıllı YAŁĐA ıllı

با روح ُ رَوان ِ آدَم بازی میکُنِه این غَذا {-197-}

2 دیدگاه · 1393/04/24 - 20:55 در گیلک ·

6

رضا

#جوجه_تیغی با مزه {-7-}

9 دیدگاه · 1393/04/24 - 02:33 در عکسهای متحرک ·

7

bamdad

ببار برایم

تو که هزاران چشمه ی جوشان

پشت مردمکهایت پنهان کرده ای

ببار برایم..

اشکهایت همان آب حیاتیست

که خضر نوشید و هنوز در به در جاودانگیست

ببار برایم

ساعت چشمهایم

عجیب با ساعت ابرها کوک است

عقربه هایی خلاف مسیر زندگی

که بهم نمیرسند

و فقط جفت میشوند

ببار برایم..!

تو که اشک هایت برف آب شده ی کوهستان است

بکر و جاری

ببار...

ببار...

سیلاب دردهایت را دوست دارم...

{-109-}

دیدگاه · 1393/04/23 - 19:20 ·

3

رضا

من برم و دیرتر میام کل سایت شخم بخوره

7 دیدگاه · 1393/04/23 - 14:41 ·

3

...

من چشم گذاشتم
وتوقایم شدی!
ولی
بیوفا!
تاهمیشه شمردن شرط بازی نبود!!
{-6-}

... ادامه

دیدگاه · 1393/04/21 - 23:37 ·

4

iman

سلامتي پسري که ...
با چشم هاي خيس وارد ساندويچــــي بغل
"تالارعروسـي" شد و گفت: ...
امشب عروسي " عشقمه " , بنـدري بذاربه سلامتیه لبخندی که کمکت میکنه برا همه توضیح ندی حالت خرابه!!
ﻫﺴﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﭘﺎﻙ ﺷﺪﻥ
ﺁﺭﺍﻳﺸﺸﻮﻥ ﻧﻴﺴﺘﻦ ..
ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺍﻳﺸﻰ ﻧﺪﺍﺭﻥ ...
ﻫﺴﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ
ﻣﻴﺒﻴﻨن ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻧﻤﻴﻠﺮﺯﻩ !
ﭼﻮﻥ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﺩﻟﻪ ﻧﻪ ﮊﻟﻪ ..!
ﻫﺴﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﭘﺴﺮﺍ
ﻛﻒ ﻧﻤﻴﻜﻨﻦ !
ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻨﺎ ﺩﺧﺘﺮﻥ ﻧﻪ ﺩﻟﺴﺘﺮ ..!
ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻣﻘﺪﺳﻪ،
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺶ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﺸﻦ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﺸﻘﺸﻮﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺪﻥ ........
ﺳﻼﻣﺘﯿﺸﻮﻥ..... ♥♥♥♥♥♥♥♥
روی دست زندانی خالکوبی شده بود:"بسلامتی همه ی فروشنده ها"
پرسیدم:یعنی چه؟ گفت:رفیقم منو فروخت.

... ادامه

دیدگاه · 1393/04/21 - 17:55 ·

8

iman

تهمت :

اعتراف میکنم چند سال عروسی یکی از فامیلا بود، ما طرف داماد بودیم، عروسی تو یه خونه بزرگ برگزار شده بود، عصر بود من دستشویی شدید داشتم، یه دستشویی تو حیاط بود.رفتم جلو دستشویی دیدم یکی داخله منتظر شدم تا بیاد بیرون

، وقتی طرف اومد بیرون یه مرد تقریبا 150 کیلویی از خانواده عروس بود، خلاصه رفتم تو دستشویی گلاب به روتون چشمتون روز بد نبینه یه کاری کرده بود به قطر تقریباً 5 اینچ و طول حدوداً 25 الی 30سانتیمتر، طوری که از اون سوراخه پایین نمیرفت.... نزدیک بود حالم به هم بخوره ... از دستشویی کردن پشیمون شدم... اومدم بیرون دیدم 2تا دختر منتظر دستشویی هستند... تا من اومدم بیرون، یکیشون زودی رفت تو. منم زود دور شدم ...

لامصبا تا آخر عروسی هرجا منو میدیدن با انگشت منو به همدیگه و دوستاشون نشون میدادن... خدا نصیبتون نکنه تهمت ناروا بد چیزیه!!!

... ادامه

دیدگاه · 1393/04/21 - 16:16 ·

3

bamdad

زندگی‌ همین است

هر خاطره غروبی دارد...

هر غروبی خاطره ای...

و ما جایی‌ بینِ امید و انتظار...

چشم می ‌کشیم تا روزگار مان بگذرد ....

گاهی‌ هم فرق نمیکند چگونه...

فقط بگذرد....‍

{-196-}

دیدگاه · 1393/04/20 - 23:04 ·

6

bamdad

گاه و بی گاه
به سراغم می‌آمدی
شاید خواب می‌دیدم
و آمدن تو
یعنی آواز باران‌ها حالا می‌فهم
تو چیزی نبودی
جز یک ترانه دلتنگ
و من
بیهوده چشم به راهت می‌ماندم...

دیدگاه · 1393/04/20 - 21:40 ·

3

bamdad

عاشقم ،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده به آهی
بنشستیم ،
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم...

{-35-}

دیدگاه · 1393/04/20 - 21:34 در شعر و داستان ·

4

bamdad

دلم تنگ می‌شود... چشمانم باران می‌خواهد خدایااااااااااا فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمی‌كند!؟؟؟؟؟

دیدگاه · 1393/04/20 - 12:16 ·

4

bamdad

زندگی هیچ گاه به بن بست نمیرسد.
کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم.
خدا که باشد ،
هرمعجزه ای ممکن میگردد.

{-35-}

دیدگاه · 1393/04/20 - 11:46 ·

3

صوفياجون

سلامتی اون دختری که موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترها گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم... بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش ک صدا اب هویج داد عقدشم نکرد.مادر شوهر خواهر شوهرشم گیساشو کندن چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود..... و اما بابای عروس!!! با کمربند افتاد به جونش تا جایی ک جا داشت زد سیاهو کبودش کرد.! الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرتش. باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون. عشقشم الان دوتا بچه داره زنشم خعلی دوس داره..!!!! نتیجه ی اخلاقی: در زمان عقد از پدر و مادر خویش اجازه بگیرید...!
باتشکر {-7-}

1 دیدگاه · 1393/04/20 - 00:30 در خنده بازار ·

8

Mohammad

میزی با هنر پنهان، هنر این میز با ریختن نوشیدنی های رنگارنگ به چشم می آید

1 دیدگاه · 1393/04/19 - 14:54 ·

12

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

سلـــــــــ ـ ـ ـ آم {-7-}

شبـــــــ خوووووش {-43-}

15 دیدگاه · 1393/04/19 - 00:00 ·

7

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

سلام بامداد ممنون تو خوبس؟

1393/04/23 - 21:52

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

رضا انقد خسته بودم اصن نمیدیدم چی مینویسم مغزم کار نمیکرد {-7-}

1393/04/23 - 21:53

رضا

عاشق شدی حتما {-7-}

1393/04/23 - 23:15

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

نه دنبال کارای اراشگامم هر روز میرم اینور اونور .از اون ورم ب اسمم گیر دادن اعصاب برام نمونده

1393/04/23 - 23:19

رضا

به سلامتی . پس راه انداختیش باید #شام بدی {-7-}

1393/04/23 - 23:22

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

کامل هنوز راه نیفتاد....چشم {-148-}

1393/04/23 - 23:26

bamdad

اوهوی ما هم هستیما
شام خوبه دوست دارم

1393/04/23 - 23:49

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

شما هم تشریف بیار...ولی شام چاق میکنها خوب نیست {-163-}

1393/04/24 - 16:53

bamdad

ایراد نداره
یه شب که هزار شب نمیشه...

{-7-}

1393/04/24 - 18:06

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

{-148-}

1393/04/26 - 23:17

ıllı YAŁĐA ıllı

Warning: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 677

7 دیدگاه · 1393/04/18 - 16:56 در کامپیوتر و موبایل ·

9

ıllı YAŁĐA ıllı

#ﻧﺎﺭاﺣﺘﻲ ﻳﻚ #ﺑﺮﺯﻳﻠﻲ ﺩﺭ #ﻣﻘﺎﺑﻞ #ﺑﺎﺧﺖ #ﺗﻴﻢ #ﻣﻠﻴﺸﻮﻥ : (

30 دیدگاه · 1393/04/18 - 16:02 در ورزش ·

11

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

۩ محمد امین ۩

مگه ماشینم داری؟ {-26-}

1393/04/18 - 17:07

sam

یلدا منم ی بار رفتم سنما 5 بعدی زیست خاور از بس اب ریخت رومون ی دوشم گرفتیم اونجا خخخ

1393/04/18 - 17:08

Mostafa

آخیییی چقدر ناراحت شدم الهیییی نبینم غمت رو
باخت که باخت به جهنم
بیا در آغوش اسلام

1393/04/18 - 17:10

ıllı YAŁĐA ıllı

با اجازت محمد امین {-64-}

سام پس خیلی خوش گذشته بهت {-105-} رو زوارا فقط آب میریزن {-18-}

برا ما همون صندلیا تکون میخوره {-177-}

1393/04/18 - 17:12

sam

فکر کنم ی فیلم بیشتر هم نداره فقز همون ماره است درسته خخخخ

1393/04/18 - 17:13

ıllı YAŁĐA ıllı

مصطفی {-18-}

1393/10/18 - 06:47

Mostafa

1393/10/18 - 11:26

رضا

مصطفی جدا از این عزیزان همون موقع من واسه عزیزان هلندی و اسپانیایی خیلی ناراحت شدم {-7-}

1393/10/18 - 15:46

Mostafa

اصلا دل من کباب شد

1393/10/19 - 16:02

رضا

ما هم همینطور {-7-}

1393/10/19 - 18:08

...

قاصدک...!
هان....٫
چه خبرآوردی؟
ازکجا...
وزکه خبرآوردی؟
خوش خبرباشی،
اما،اما.....
گردبام ودرمن...
بی ثمرمی گردی...
انتظارخبری نیست مرا.!
نه زیاری
نه زدیارو
دیاری
باری..
بروآنجاکه بودچشمی وگوشی باکس
بروآنجاکه تورامنتظرند..
قاصدک
دردل من
همه کورندوکرند..
دست بردارازاین دروطن خویش غریب
قاصدتجربه های همه تلخ
بادلم میگوید:
که دروغی تودروغ
که فریبی توفریب
قاصدک...
هان..
ولی..آخر...
ای وای....
راستی آیارفتی باباد؟
باتوأم
آی!
آخر
کجارفتی؟
آی!
راستی آیاخبری هست هنوز؟
مانده خاکسترگرمی جایی؟!
دراجاقی طمع شعله نمی بندم...
خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب وروز
دردلم میگریند..
"مهدی اخوان ثالث"

... ادامه

دیدگاه · 1393/04/18 - 15:25 ·

2

bamdad

کار عاقلانه ای نیست

که از آسمان

چشم بردارم،

نکند شهابی بیاید و

تو را آرزو نکرده باشم !

{-72-}

دیدگاه · 1393/04/17 - 22:05 ·

4

bamdad

من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری

{-164-}

دیدگاه · 1393/04/17 - 22:02 ·

4

soheil

هنوز هم..
چشمانم نگاهت را..
نگاهم لبــانت را..
و لبــانم لبانت را نشانه میرود در طلب یک بــوسه..
هنوز هم زیباست انتظار آغــوشت را کشیدن...
حتی زیباتر از گذشته..

... ادامه

دیدگاه · 1393/04/17 - 15:09 ·

5

soheil

دانا با دیده دل و جان می بیند و نادان به چشم ظاهر می نگرد.
دانا زنده است اگر چه مرده باشد؛نادان مرده است اگر چه زنده باشد.

دیدگاه · 1393/04/17 - 13:52 ·

3

یافتن پست: #چشم

تفکیک