می روم ...
بغض خواهی کرد .
اشکها خواهی ریخت
غصهها خواهی خورد
نفرینم خواهی کرد !
دوست ترم خواهی داشت
یک شب فراموشم میکنی
فردایش به یادت خواهم آمد
عاشق تر خواهی شد
امید خواهی داشت
... چشم به راه خواهی بود
و یک روز
یک روزِ خیلی بد
رفتنم را ، برایِ همیشه ، باور خواهی کرد .
ناامید خواهی شد
و من برایت چیزی خواهم شد
مثلِ یک خاطر ه ی دور
تلخ و شیرین ولی دور ... خیلی دور
و من در تمام این مدت
غصهها خواهم خورد
اشکها خواهم ریخت
خودم را نفرین خواهم کرد !
تمام لحظهها به یادت خواهم بود
و امید خواهم داشت به پایداریِ عشق
و رفتن را چیزی جز عاشق ماندن نخواهم دانست
نخواهی فهمید
درکم نخواهی کرد
صحبت از عاشق بودن نیست ... صحبت از عاشق ماندن است !
... ادامه
وااااااااااااای نگو موزه
1392/05/13 - 06:38آخه شما چرا با احساسم بازی میکنید
الان زنگ میزنم ب سازمان هدفمندی یارانه ها، یارانه شمارو بخاطر گذاشتن این پست قطع کنن
مهناز
1392/05/13 - 15:26یلدا
1392/05/13 - 17:48وای منم میخوام خیلی خیلی خیلی خخخخخخخ
1392/05/14 - 00:02 توسط Mobileموز دوست دارم
به منم بدین داداشی محمدم من من یادت نره ها
چشم ابجی صوفیا
1392/05/14 - 00:16وقت به مهناز نده
ی وقت ب مهناز نده
1392/05/14 - 01:08تو برو چایی درست کردنتو یاد بگیر صوفیا جونم وکیل نمیخاد....