آهسته روى شونهى راننده زدچون ميخواست ازش يه سوال بپرسه
راننده جيغ زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد
براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشدسکوت سنگينى، حکم فرما بود
تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت هى مرد ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى
مسافر عذرخواهى کرد و گفت من نميدونستم که يه ضربهى کوچولو،آنقدر تو رو ميترسونه
راننده جواب داد واقعآ تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان يه رانندهى تاکسى، دارم کار ميكنم،
آخه من ۲۵ سال، راننده ماشين نعشکش بودم
«گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت ميکنيم، که فراموش ميکنيم جور ديگر هم ميتوان بود»
برو بگیرش بنداز تو ی کوچه دیگه
1395/05/7 - 11:45این گربه ها بعضیاشون خیلی بیشعورن
بعضیاشون خیلی گرسنه هستن اینجوری میو میو می کنن
البته بعضیاشونم به ی دلیل دیگه ک مورد منکراتی داره خودت متوجه شو
مرجان بچه گربه هست فکر کنم مادرش رو گم کرده چند روز هست تو کوچه سر و صدا میکنه تو کوچه یه باغچه هست میره اونجا مخفی میشه .
1395/05/7 - 13:53آخي
1395/05/7 - 23:50 توسط Mobile