هنوز هم هستند دخترانی که تنشان بوی محبت خالص میدهد... بکرند... نابند... احساساتشان دست نخورده است.. لمس نشده اند، ...... باور نکرده اند، تحقیر نشده اند.. آری ، هنوز هم هستند ! نادرند ! کمیاب اند ! پاک اند ! روزی که قرار می شود کنار گوش کودکی لالایی بخوانند ، شرمشان از نام " مادر " نمی شود ! و در آغوش همسرشان ، چشمانشان را نخواهند بست که با رویای دیگری سر کنند....!!!
هیچگاه مهمان های سرزده را دوست نداشتم...
در کودکی با آنها قهر میکردم...!
دربزرگی ازآنها فرار...
اما...
کاش قهرکردن یا فرار کردن را بلد بودم زمانی که...
ع♥ش♥ق سرزده به قلبم پا گذاشت...
خدای مهربانم...عزیزترین مونس همه لحظه های تلخ و شیرین زندگی ام
به این ماه عزیز به همه لحظه های پربرکتش و به مناجات روزه داران خاصت قسمت می دهم...
این ماه که می آید ماه استجابت است...ماه از ما گفتن و از تو اجابت...
ماهی که می شود هر چیز خواست و تو بی حساب و کتاب عطا میکنی هر کس را که بخواهی...
و من به بخشش تو ایمان دارم..
محبوب من
برای خودم هیچ نمی خواهم که آنقدر عطا کرده ای که شرمسارم تا پایان دنیا...
اما...
قسمت می دهم به آبروی بندگان خوبت...به عبادت با ارزش عبادت کنندگان مخلصت..به مهربانی و رحمتت...که درد را از جسم بیماران دور کن...
خدایا ...با همه وجودم دست می شوم ..میدانم آبرویی ندارم ..می دانم بنده روسیاهم اما تو که خدای خوبی هستی ..تو که مهربان و بی حد بخشنده ای..تو که اسمت دواست و ذکرت شفا....
کودکی همین حوالی درد می کشد...فرشته ای که هنوز معنای درد را نمی داند و قرار نبوده قشنگ ترین روزهای کودکی اش را با اشک های الماس گونه ش آذین بندد اما...
خدای عزیزم...پدر و مادری از دیدن اشک کودکشان هر روز جان می سپارند...
تو را به همه بزرگی ات قسمت می دهم لحظه های این ماهت را ذکر شفا بخوان برای کودکان بیمار که تن نحیفشان تاب درد ندارد...
خدایا......من هیچ ندارم...اما تو را به صفای دل بندگان مخلصت قسم می دهم کودکان مریض را لباس عافیت بپوشان...
شما را به بزرگی خدای رمضان قسم می دهم امروز و امشب و همه افطارها و سحرهایتان برای شفای یک کودک معصوم که هنوز خیلی زود است تا معنای درد را بفهمد دعا کنید....
خدایا ...با همه وجودم دست می شوم ..میدانم آبرویی ندارم ..می دانم بنده روسیاهم اما تو که خدای خوبی هستی ..تو که مهربان و بی حد بخشنده ای..تو که اسمت دواست و ذکرت شفا....
کودکی همین حوالی درد می کشد...فرشته ای که هنوز معنای درد را نمی داند و قرار نبوده قشنگ ترین روزهای کودکی اش را با اشک های الماس گونه ش آذین بندد اما...
خدای عزیزم...پدر و مادری از دیدن اشک کودکشان هر روز جان می سپارند...
تو را به همه بزرگی ات قسمت می دهم لحظه های این ماهت را ذکر شفا بخوان برای کودکان بیمار که تن نحیفشان تاب درد ندارد...
خدایا......من هیچ ندارم...اما تو را به صفای دل بندگان مخلصت قسم می دهم کودکان مریض را لباس عافیت بپوشان...
یکی از تفریحات دوران کودکیم این بود که چندتا لیوان آب میخوردم. بعد دراز می کشیدم و شکممو تکون می دادم
از تو شکمم صدای آب میومد!
احساس سواحل صخره ای بهم دست میداد