Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #کیفش

نگار
نگار
.
معلم :
هرکی سوال بعدی منو جواب بده میتونه بره خونه . . .
شاگرد کیفشو از پنجره میندازه بیرون !
معلم با عصبانیت :
کی اون کیفو انداخت بیرون ؟
من بودم آقا ، خداحافظ :lol:{-7-}
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
رفتم به مغازه دوستم، دیدم یه دختر شاکی اومد تو، لپ تابشو کوبید رومیز، به فروشنده گفت که لپتابتون خرابه من اینو نمیخوام.
فروشنده: چرا؟
دختره: من نمیتونم اطلاعات لپ تاب قدیمیم و روی این بریزم !
فروشنده: خانم امکان نداره، میشه لطفا این کارو جلوی من انجام بدین؟
.
...
....
دختره لپ تاپاشو روشن کرد، یه موس هم از کیفش درآورد
-روی فایل مورد نظرش با موس راست کلیک کرد و cut

رو انتخاب کرد.

-موس رو از اون لپ تاب
جدا کرد.

-بعدش با دقت موس و برداشت و به لپ تاب جدیده وصل کرد.

رو زد PASTE !!!!- دوباره راست کلیک کرد و از اونجا
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 22:10 ·
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
معلم :
هرکی سوال بعدی منو جواب بده میتونه بره خونه . . .
شاگرد کیفشو از پنجره میندازه بیرون !
معلم با عصبانیت :
کی اون کیفو انداخت بیرون ؟
من بودم آقا ، خداحافظ :lol:{-33-}
دیدگاه · 1392/05/20 - 13:15 ·
4
MahnaZ
MahnaZ
پسرى كه ازت نپرسه كجا ميرى؟
كجا مياى؟
بهت زنگ نزنه زود ميرى خونه...
نگه رسيدى زنگ بزن...
نگه روسريتو بكش جلو...
روزى چند بار زنگ نزنه...
جلوى آشناهاش دستتو سفت تر نگيره...
نگه فقط پنج دقيقه بياد جلو در ببينمت...
نبرتت زير بارون قدم بزنيد...
نبرتت برف بازى...
واست پاستيل و عروسك نخره...
مطمئن باش تــــورو واســــــه خـــــودت نمـــــــــــی خواد
... ادامه
LeilA
LeilA
به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت..
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید..
وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود..
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود..

حسین پناهی
... ادامه
♥هـــُدا♥
sh4ele3du94o4pv0a00.jpg ♥هـــُدا♥
چشمهای تو را میشناسم ....

نه از نزدیک ...

بلکه از ارتفاعی که همیشه تو در راه کفش هایم سبز میکرد ...

ارتفاعی به اندازه سقوط یک اسکناس

به خیرگی تو در زل زدنم میان نداشتنهایت ...

به تو که کوتاه قد ترین قلمداد میشوی از بس که همه را از پایین نگاه میکنی ...

به کیف مدرسه ام ...

که کیفش را تلو تلو میخوری ... مدرسه اش را که هیچ

به تو که در اوج کودکی کارتن ها را ندیده میخوابی ...در وسط خیابان ها

و آدم به آدم زمزمه میکنی ...

هی لعنتی؟؟؟

فقر مرا وزن میکنی؟؟؟؟؟؟
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
یه خانومی واسه تولد شوهرش پیشنهاد داد که برن یه رستوران خیلی شیک ...

وقتی رسیدن به رستوران , دربون رستوران گفت: سلام بهروز جان ... حالت چطوره ؟؟؟

زنه یه کم غافلگیر شد و به شوهره گفت : بهروز , تو قبلا اینجا بودی ؟؟

شوهر: نه بابا این یارو رو توی باشگاه دیده بودم ...

وقتی نشستن , گارسون اومد و گفت : همون همیشگی رو بیارم ؟؟؟

زنه یه مقدار ناراحت شد و گفت : این از کجا میدونه تو چی میخوری ؟؟؟

شوهر : اینم توی همون باشگاه بود یه بار وقت خوردن غذا منو دید ...

خواننده رستوران از پشت بلندگو گفت : سلام بهروز جان ... آهنگ مورد علاقتو میخونم برات ....

زنه دیگه عصبانی شد و کیفشو برداشت از رستوران اومد بیرون.

شوهره دوید دنبالش . زنه سوار تاکسی شد ....

بهروز جلو بسته شدن در تاکسی رو گرفت و خواست توضیح بده که حتما اشتباهی پیش اومده و منو با یکی دیگه اشتباهی گرفتن ....

زنه سرش داد زد و انواع فحشا رو بهش داد ...

یهو راننده تاکسی برگشت گفت : بهروز...! اینی که امشب مخشو زدی خیلی بی ادبه ها ....!!{-33-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/23 - 23:24 ·
4
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
بعضی آدما هستن که میشینن تو تاکسی (صندلی عقب - آخر) ، بعدش بد ترین جای ممکن قبل از مقصد میگن آقا پیاده میشم و بعد از اینکه دو نفر بخاطرش پیاده میشن ، بعد از کلی گشتن در جیب و کیفشان یک عدد 5 هزار تومنی درمیارن میدن به راننده!! اینجور آدما رو باید با پست پیشتاز فرستاد اون دنیا. {-9-}{-40-}{-15-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مدتها بود که باهم دوست بودند.داخل همین پارک که امروز هم قرار ملاقات داشتند با هم اشنا شده و خیلی زود به یکدیگر اظهار عشق کردند.پسر گفت:"مینا تو اولین دختری هستی که پا به خلوت دل من گذاشته...مینا هم بلافاصله گفت:"من هم قسم می خورم که تو تنها پسری هستی امیر که در زندگی من وجود داره..." این طور بود که عشقشان را به هم بذل و بخشش کردند و...تا آن روز که پسر_معلوم نبود از کجا_ عکسی را که مربوط به دو سال قبل می شد از مینا و یک پسر دیگر پیدا کرده بود.تا به میعادگاه رسید عکس را کوبید توی سینه دختر:"تو به من دروغ گفتی...تو قبلا" هم با یک پسر دوست بودی مینا..." دختر اما با خونسردی دست داخل کیفش کرد و عکسی بیرون کشید و گفت:"اگر من دروغ گفتم گذشته ام را پنهان کردم اما تاریخ این عکس متعلق به سه روز قبله..." و بعد عکس را انداخت روی نیمکت و رفت .امیر به عکس دو نفره اش با نگار نگاه کرد و شانه بالا انداخت و گفت:" به درک..نگار خیلی هم خوشکلتره...!"
... ادامه
mamadlsd
mamadlsd
دیروز تو کلاس نشسته بودم یه دختره نزدیک من نشسته بود دست کرد تو کیفش آدامس در آورد، باورم نمیشد آدامس اربیت بود تازه به منم تعارف کرد منم نامردی نکردم 4 تا برداشتم...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
سر جلسه امتحان دختره هی از توی کیفش یه چیزی در می آورد . استاد گفت: فلانی چته؟ چی از تو کیفت بر می داری؟
دختره گفت : شکلات!
پسره کناریش گفت : تازه چهارمیشم هست!
دختره گفت: نه سومیشه!
پسره گفت: بشمار!
شمرد ، چهارمی بود؟!
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/25 - 13:57 ·
7
Mostafa
Mostafa
بعضی آدما هستن که میشینن تو تاکسی (صندلی عقب - آخر) ، بعدش بد ترین جای ممکن قبل از مقصد میگن آقا پیاده میشم و بعد از اینکه دو نفر بخاطرش پیاده میشن ، بعد از کلی گشتن در جیب و کیفشان یک عدد 5 هزار تومنی درمیارن میدن به راننده!! اینجور آدما رو باید با پست پیشتاز فرستاد اون دنیا.
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/20 - 15:53 ·
4
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ