یافتن پست: #گندم

Majid
Majid
عاشق هم شدی…
مثل زلیخا سمج باش…
آنقدر رسوا بازی در بیار…
تا خدا خودش پا در میانی کند…
::
::
دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هایت
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هایت
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان
نمی دانستم دلتنگیت قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم
وگرنه از راه دیگری جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره در شمایلی دیگر عاشقت شوم
گفته بودم دوستت دارم . . .
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/14 - 13:08 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
صبوری کن ی پا در گريزِ پسين،

برای بازآمدن است که می رود.
نگران نباش
به زودی باردارترين ابرهای شمالی
شامگاهِ گندم و آهو را
سيراب خواهند کرد،
و ما به راهِ روشنِ خواهيم رسيد.
فقط کافی ست به قدرِ سوختنِ کبريتی
تاريکی بی پايانِ پيش رو را تحمل کنيم،
حتما سپيده دم سرخواهد زد
خورشيد باز خواهد گشت
و واژه های ممنوع نيز وزيدن خواهند گرفت.

سید علی صالحی
SAJEDEH
SAJEDEH
‎*زن زیبائی نیستم*...!!
موهائی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم می‌‌آید...!!
و نه شب را به یادت می‌‌آورد...!!
نه ابریشم...!!
نه سکوتِ شاعرانه...!!
نه حتی خیال یک خوابِ آرام...!!
... پوستِ گندمی دارم...!!
که نه به گندم میماند...!!
نه کویر...!!
و چشم هائی‌...!!
که گاهی‌ سیاه میزند...!!
گاهی‌ قهوه ای...!!
دست‌هایم...!!
دست هایم مهربانند...!!
و هر از گاهی‌...!!
برایِ تو...!!
به یادِ تو...!!
به عشقِ تو...!!
شعر می‌‌نویسند...!!
مرا همینطور ساده دوست داشته باش...!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/4 - 13:45 ·
5
شهرزاد
66146_482922651741702_1497913054_n (1).jpg شهرزاد
مترسک به گندم گفت:
تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند،
اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من،گرسنه جان داد..
دیدگاه · 1391/07/8 - 22:52 ·
5
Mostafa
Mostafa
چایت را بنوش، 
نگران فردا نباش،
از گندمزار من و تو،
 مشتی کاه می ماند
برای بادها . . .
"نیما یوشیج"
دیدگاه · 1391/06/31 - 13:11 ·
8
LeilA
LeilA
مگسي را كشتم



نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من میچرخید،

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!

ای دو صد نور به قبرش بارد؛

مگس خوبی بود...

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،

مگسی را کشتم ...!
مرحوم حسین پناهی
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/24 - 12:22 ·
6
TALABEGAVAN
TALABEGAVAN
مگسي را کشتم نه به اين جرم که حيوان پليدي ست، بد است. و نه چون نسبت سودش به ضرر يک به صد است. طفل معصوم به دور سر من مي چرخيد. -به خيالش قندم- يا که چون اغذيه ي مشهورش، تا به آن حد گندم. اي دو صد نور به قبرش بارد، مگس خوبي بود. من به اين جرم که از ياد تو بيرونم کرد مگسي را کشتم
... ادامه
hamed
hamed
همه مي پرسند: چيست در زمزمه مبهم آب؟ چيست در همهمه دلکش برگ؟ چيست در بازي آن ابر سپيد، روي اين آبي آرام بلند که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟ چيست در خلوت خاموش کبوترها؟ چيست در کوشش بي حاصل موج؟ چيست در خنده جام که تو چندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟ نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به اين آبي آرام بلند، نه به اين آتش سوزنده که لغزيده به جام، نه به اين خلوت خاموش کبوترها، من به اين جمله نمي انديشم. من مناجات درختان را هنگام سحر، رقص عطر گل يخ را با باد، نفس پاک شقايق را در سينه کوه، صحبت چلچله ها را با صبح، نبض پاينده هستي را در گندم زار، گردش رنگ و طراوت را در گونه گل، همه را مي شنوم؛ مي بينم. من به اين جمله نمي انديشم. به تو مي انديشم. اي سرپا همه خوبي! تک و تنها به تو مي انديشم. همه وقت، همه جا، من به هر حال که باشم به تو مي انديشم. تو بدان اين را، تنها تو بدان. تو بيا؛ تو بمان با من، تنها تو بمان. جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب. من فداي تو، به جاي همه گلها تو بخند. اينک اين من که به پاي تو در افتادم باز؛
... ادامه
دیدگاه · 1390/08/8 - 23:45 ·
2
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
خدایا به حرمت برکت گندم زار.....<br> قلبهای دوستانم را سرشار از شور زندگی کن!<br> آنها آسمانی هستند و بی نهایت ....!<br> آسمان را در نگاهشان لبریز کن! <br>و سهم لبهایشان را جز نقشی از لبخند قرار مده!
... ادامه
محمد
محمد
ای ماه برآ که راه را گم کردیم حتی سر چشمه هم تیمم کردیم ای وای قرار بود آدم باشیم اما سر راه ، میل گندم کردیم{-35-}{-35-}{-35-}
محمد
sms-emame-zaman.jpg محمد
تا کی به شـکل خاطره ای گم ببینمت درعطر سیب و مزه ی گندم ببینمت من آن همیشه چشم به راهم به من بگو یک جمعه در هزاره ی چندم ببینمت . . . ؟ یا مهدی
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ