....
چقدر گفتم بمان با من
بمان من بی تو میمیرم
چقدر گفتم بدون تو
یه دنیا غصه میگیرم
{-35-}{-35-}{-35-}
چقدر گفتم نرو عشقم
نرو من بی تو مجنونم
من حتی یک نفس بی تو
نمیتونم نمیمونم
{-35-}{-35-}{-35-}
چقدر گفتم عزیزی تو
تو امروزی تو فردایی
چقدر گفتم تو این زندون
برای من یه دنیایی
{-35-}{-35-}{-35-}
ولی رفتی و حالا من
شدم تنها و بی یاور
من اکنون در وجود خود
ندارم عشق را باور
{-35-}{-35-}{-35-}
چقدر باید تحمل کرد
چقدر باید مدارا کرد
چقدر باید درون خود
محبتها را حاشا کرد
{-35-}{-35-}{-35-}
خدایا دل بریدم من
خدایا من نمیمونم
خدایا بسه دلتنگی
نمیتونم نمیتونم
{-35-}{-35-}{-35-}
یه خواهش دارمت یارب
نکن دیگر تو دلبستم
که از بی معرفتهایت
دگر من خسته ی خستم
شاعر: {-35-}{-35-}{-35-}بامداد{-35-}{-35-}{-35-}
{-35-}{-35-}{-35-} {-37-}{-37-}
8 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/10/20 - 22:38 در شعر و داستان
پیوست عکس:
1384277658775430.png.jpg
1384277658775430.png.jpg · 200x267px, 33KB
دیدگاه
bamdad

وای
ممنونم صوفیا
عجب کاری کردی؟
به این زودی؟!!!!
عاشق این شعر هستم
یعنی نمیدونی که چه خاطره ای با این شعر دارم؟!!!!!
وقتی این شعر رو مینوشتم ، اشک امونم نمیداد
همینجوری اشک میریختم و اشک میریختم
وای چه شب سختی بود!!!!!!!:(
ممنونم ازت همشهری مهربون...
{-35-}{-35-}{-35-}

1392/10/20 - 22:47
sofiya

{-145-}{-145-}{-189-}

1392/10/20 - 22:50
bamdad

مرسی...
{-44-}

1392/10/20 - 22:50
bamdad

تاریخ سرایش:
91/4/23

1393/10/13 - 18:49

باز نشر توسط