با مامانم رفتم مث همه صف موندیم بعد رفتیم سرکلاس ... خیلی از اولین روز مدسه یادم نمیاد ..
اما خاطرات خوبی دارم.... اسم مدرسه ما هم (ع) بود...
آقای اسم کوچیکش و آقای
و بابای مدرسه که جدیدا میگن، اقای که بیشتر میبینمش و ی بارم فک کنم پارسال بود
خودمو و اسم مدرسه رو بش گفتم و کلی بام حرف زد و خوشحال شده بود ...
اخه اون موقع خیلی منو خواهرمو اذیت میکرد {-64-} اسم دوستایی که یادم میاد...
اولیش که از دوستان صمیمی و خانوادگی ماست...
که در زمان راهنمایی و دبیرستان گمش کردم اما الان باهم اسی در ارتباطیم...
که بعد ابتدایی دیگه ندیدمش... که هنو گاهی میبینمش ارتباط ما در حد احوالپرسی...
که زمان ابتدایی منو معصومه و آرزو باهم بودیم البته با آرزو راهنمایی و دبیرستان راهمون جدا شد
الانم گاهی خیابون همو میبینیم در حد احوالپرسی.. تو کلاسمون پسرا هم بودند...
که ازش خبر ندارم... میدونم که ازدواج کرده... که چندسال پیش ی بار دیدیم همو و اونم منو شناخت..
که آخر کلاس مینشست و قدشم بلند بود ی خاطره جالب ازش دارم میدونم که ازدواج کرده و بچه داره...
که ازش هیچ خبری ندارم چندتا هم قیافه یادمه اسمشون یادم نمیاد...
9 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/07/03 - 14:42
دیدگاه
Mostafa

1392/07/3 - 21:22
yalda

{-62-} دمت گرم حافظه نيس لامصب آرشيو خاطراته گذشتس{-165-} {-49-}

1392/07/4 - 08:00
mahnaz

حالا یلدا میشینم فک میکنم کلی خاطره از کلاس اول یادم میاد... همچین بچه باهوشی بودم#من {-26-} البته در دوران زیبای ابتدایی....{-27-}

1392/07/4 - 12:31