یافتن پست: #آسمان

bamdad
normal_Photo-Skin_ir-Love159.jpg bamdad
امشب آسمانم تاب کشیدن ابرهارو ندارد.....

کاش ابرها ببارند...

شاید آسمانم نفسی تازه کند...
دیدگاه · 1392/12/22 - 20:33 ·
6
bamdad
bamdad
یعنی می شود ؟

امشب که از همیشه خسته ترم
امشب که آسمان با عشق بازی خود حالم را بدتر می کُند
امشب که باران قصد بند آمدن ندارد

امشب که سکوت خانه به روحم چنگ میزند
امشب که دلم برای آشنایی دور تنگ شده
امشب که هیچکس بیادم نیست

تو بیایی ؟

یعنی می شود ؟
صدای زنگ در بیاید
و من کلافه و بی حوصله با فکر اینکه این موقع شب کسی با من کار ندارد
در را باز کنم ...

ولی ...

تو را ببینَم
می شود ؟
خــدااااااااااااااااااا حواست به من هست ؟

با توام

نکند فکر کردی برای معشوقه ای زمینی این ها را مینویسم ؟
خدایا از زمین و زمینیانت بیزارم ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/22 - 13:02 ·
4
soheil
soheil
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من ...


همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم

فروغ فرخزاد
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/22 - 12:16 ·
8
bamdad
bamdad
غبار خیال
می شرد از اعماق من
بلند و بلند
در دالانهای تو به تو
عالم و آدم همه نزدیک میشود
دیدارها،همه آشناتر
بی نامها،شناساتر
و معانی
شبیه بال پرندگان غنی
در وزش آسمان، در چوب بلوط
در شکسته های برکه از روز فرو میرود
گویی که ماهی سوار است
شعور من
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 18:34 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
: {-35-}

إذا قَام المُصَلِّی إلَی الصَّلاة، نَزَلَت عَلَیه الرَّحمَة مِن أعنَانِ السَّماء إلی أعنانِ الأرضِ و حُفَّت بِه المَلائِکة و نَاداهُ مَلَکٌ لَو یَعلَم هَذا المُصَلِّی مَا فِی الصَّلاة مَا انفّتَل

که به ایستد، رحمت از بر او می شود و

کرده و می گوید:

این را از نمی شد. {-35-}
...
farapix_com_b339554b5e9aca68da4bdc2262c4c4b6_lsminpu2as413al3fe.jpg ...
Noosha
نداجان گرچه مدتیست نیستی وکم پیدا
ولیکن
میدان که شبی می آیی وارادت دوستانت را
که تولدت راجشن گرفته اندرانظاره گرخواهی بودولبخندی هرچندکوتاه برلبانت خواهدنشست
روزتولدت بهانه ایست تنهابرای ابرازوفاداری یارانت...
نداجان:
گرچه ستاره سهیل گشته ای
ولیکن
آسمان نمیدونم
پرازستاره هاییست
که انتظارآمدنت رامیکشند...
پس
بازآوعاشقانت
یاران وفادارت
را
به مهرووفای خویش نوازشگرباش..
نداجان:خداراسوگندکه شادیت آرزوی قلبی منست چه باشی چه نباشی
درقلب همه ماجای داری...
دوستدارهمیشگی تو:
نیماوهمه بچه های نمیدونم
bamdad
bamdad
دنیای عجیبی است

ساختمان ها هرچه رو به آسمان رفتند!

انسان ها زیر زمینی تر شدند!
دیدگاه · 1392/12/18 - 20:10 ·
2
bamdad
bamdad
دوستت دارم ؟؟؟ نمیدانم....

عاشقتم ؟؟؟ نمیدانم....

"فقط یک چیز را خوب میدانم که تمام وجودم به یک لحظه با تو بودن بسته است"...

تنها میدانم که اگر یک روز بیدار شوم و چشمانم آسمان آبی را ببیند ولی تو در کنارم

نباشی نفسم میگیرد و دیگر جانی برای ادامه دادن این زندگی تلخ و دشوار ندارم...



بزرگ ترین خواسته ام از دنیا این است :

"برایم بمان عزیزم"
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 22:04 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
گاه یک ستاره
یک ستاره گاهی
می‌تواند حتی در کفِ یک پیاله‌ی آب
خواب هزار آسمان آسوده ببیند!
آن وقت تو می‌گویی چه؟
می‌گویی یک آینه برای انعکاس علاقه
کافی نیست!؟

سید علی صالحی
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 20:46 ·
7
bamdad
bamdad
صبر کن سهراب! آری…



تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،مالِ من است!



اما سهراب تو قضاوت کن، بر دل سنگ زمین



جای من است؟! من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا



نیست… صبر کن سهراب!



قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 20:00 ·
8
bamdad
bamdad
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و برمی‌گشت، با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان ابری بود، دختر بچه طبق معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد. بعدازظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شدیدی گرفت.

مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیلش به دنبال دخترش برود، با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شد و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد، اواسط راه ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده می‌شد، او می‌ایستاد، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.

زمانی که مادر اتومبیل خود را کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همین‌طور بین راه می‌ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ به نظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد!

یادمان باشد هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی، خدا کنارمان است؛ پس لبخند را فراموش نکنیم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 12:24 ·
6
Noosha
0.657183001313928059_parsnaz_ir.gif Noosha
@bamy
امروز خورشید شادمانه‏ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت،

قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک
... ادامه
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
سر به هوا نیستــــم امــــا همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم حال عجیبـــی ست دیدن ِ همان آســــمان که شاید "تو" .. . دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/14 - 23:17 ·
6
bamdad
bamdad
خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
... ادامه
شهرزاد
Montakhab12_095.jpg شهرزاد
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
براي اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت
لبخندي که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست مي دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم
براي پشت کردن به آرزوهاي محال
به خاطر نابودي توهم و خيال دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به خاطربوي لاله هاي وحشي
به خاطر گونه ي زرين آفتاب گردان
براي بنفشیِ بنفشه ها دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که نديده ام دوست مي دارم
تورا براي لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شيرين خاطره ها دوست مي دارم
تورا به اندازه ي همه ي کساني که نخواهم ديد دوست مي دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ي ستاره هاي آسمان دوست مي دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي کساني که نمي شناخته ام ... دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي روزگاراني که نمي زيسته ام ... دوست مي دارم
براي خاطر عطر نان گرم و برفي که آب مي شود و براي نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ... دوست مي دارم
تو را به جاي تمام کساني که دوست نمي دارم ... دوست مي دارم ...

" پل الووار ، ترجمه احمد شاملو "
... ادامه
شهرزاد
f4460c77c2dee7b01.jpg شهرزاد
تلفنی ‌ست که زنگ می‌ زند مُدام
صدای غریبه ‌ای‌ ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من!
یک‌ شنبه‌ سوت ‌وکوری ‌ست که آسمانِ ابری‌ اش ذرّه‌ ای آفتاب ندارد
حرف‌ های بی‌ ربطی‌ ست که سر می ‌بَرَد حوصله ‌ام را
تنهایی زل ‌زدن از پشتِ شیشه ‌ای‌ ست که به شب می‌رسد
فکرکردن به خیابانی ‌ست که آدم‌ هایش قدم‌ زدن را دوست می ‌دارند
آدم‌ هایی که به خانه می ‌روند و روی تخت می‌ خوابند و چشم‌هایشان را می ‌بندند امّا خواب نمی‌‌ بینند
آدم‌ هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌ آورند و نیمه‌ شب از خانه بیرون می ‌زنند
تنهایی دل ‌سپردن به کسی‌ ست که دوستت نمی ‌دارد
کسی که برای تو گُل نمی‌ خَرَد هیچوقت
کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌ های اتاقت می ‌بینی هر روز
تنهایی اضافه ‌بودن‌ است در خانه ‌ای که تلفن هیچوقت با تو کار ندارد
خانه ‌ای که تو را نمی‌ شناسد انگار
خانه‌ ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
تنهایی خاطره ‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز
خاطره‌ ای که هجوم می ‌آوَرَد وقتی چشم ‌ها را می ‌بندی
تنهایی عقربه‌ های ساعتی ‌ست‌ که تکان نخورده‌ اند وقتی چشم باز می‌کنی
تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی
وقتی... تو رفته‌ای از این خانه...
وقتی... تلفن زنگ می ‌زند امّا غریبه‌ ای سراغِ دیگری را می ‌گیرد...
وقتی... در این شیشه ‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب...
" دریتا کمو - ترجمه محسن آزرم "
... ادامه
bamdad
bamdad
بغض های مرطوب مرا باور کن ،


این باران نیست که می بارد....


صدای خسته ی قلب من است که از چشمان


آسمان بیرون می ریزد......!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 19:47 ·
3
bamdad
bamdad
بغضهای مرطوب مرا باور کن،
این باران نیست که میبارد ،
صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد
دیدگاه · 1392/12/8 - 17:27 ·
4
bamdad
bamdad
تلنگر کوچکی است بــاران
وقتی فراموش میکنیم ؛
آسمان کجاست ...
دیدگاه · 1392/12/8 - 17:26 ·
4
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ