یافتن پست: #منصرف

رضا
رضا
بازی پازل رو خواستم از برای خواهرم بخرم قیمتش 9 پوند بود کلا منصرف شدم برم منچ کاغذی بخرم بازی کنیم بهتره .
دیدگاه · 1397/05/14 - 16:17 ·
3
رضا
رضا
خواستم بازی کرایسیس رو دانلود کنم دوباره بعد چند سال بازی کنم دیدم حجمش بالاست منصرف شدم .
دیدگاه · 1396/07/20 - 20:42 ·
2
رضا
رضا
خواستم یه چیزی بنویسم دیدم به صداوسیما بر میخوره از فردا جای فوتبال برفک پخش میکنه منصرف شدم .
دیدگاه · 1395/11/19 - 20:36 ·
3
رضا
رضا
یک تغییری خواستم ایجاد کنم نتیجه جالبی نداشت منصرف شدم .
رضا
d8dfd34f2df4301b7b95789f563e41a4_760_348.jpg رضا
4 دیدگاه · 1395/04/7 - 13:40 در ورزش ·
3
رضا
رضا
خواستم صورت حساب تلفن خونه رو از طریق سایت مخابرات گیلان پرداخت کنم اینقدر سایتشون مشکل داره لینکها خراب هست منصرف شدم .
رضا
رضا
هوس {-78-} کردم اما هوا گرمه منصرف شدم .
دیدگاه · 1395/03/13 - 16:20 ·
4
رضا
رضا
امید بهم گفت وبلاگت رو آپدیت کن روزی سه چهار تا مطلب بنویس :) خوبه میدونه من رو نوشتن مطلب وسواس دارم می نویسم چند بار ویرایش میکنم آخرش اگر منصرف نشم میذارم تو هلاچین .
bamdad
photo_2016-03-25_12-12-28.jpg bamdad
داعش فكر كرده با بمب گذاری و اين سوسول بازيا ميتونه مردم ما رو از تركيه رفتن منصرف كنه!

داداش ما درست وسط شيوع "سارس" میرفتيم تايلند، برو از خدا بترس!
{-7-}
رضا
رضا
اینقدر سرچ کردم نتیجه مورد نظر رو پیدا نکردم منصرف شدم .
دیدگاه · 1394/11/10 - 15:54 ·
2
صوفياجون
صوفياجون
[لینک]
رضا
matnak.png رضا
دیدگاه · 1394/02/3 - 22:53 ·
3
Mohammad
picfa.net-01.jpg Mohammad
وقتی شما در حال حمل قرآن هستید؛
شیطان دچار درد شدید در سر میشود
و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند
و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟
و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید
این پیام را به دیگران ارسال کنید ،
شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟
فریب شیطان را نخور!!!!!
پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید
... ادامه
رضا
رضا
برای یک پروژه شخصی که خیلی مهمه میخواستم از یک شرکت تو همین زمینه کمک بگیریم سایتشون رو دیدم منصرف شدم اینقدر بد طراحی شده عجیبه با اون چیزی که تو یک اپ موبایل دیدم تفاوت داره .
... ادامه
مرجان بانو :)
IMG-20150101-WA0005.jpg مرجان بانو :)
ایشون محمدرضا پسر برادرمن هست
48 دیدگاه · 1393/10/13 - 22:18 توسط Mobile ·
5
bamdad
bamdad
انگشتانی که شماره می‌گیرند.

دلی که تنگ است.

تلفنی که یک بار، تنها یک بار زنگ می‌خورد. کسی آن سوی خط منصرف می‌شود از دلتنگی‌اش.

این طرف خط، باران پاییزی فرو می‌ریزد، فرو می‌ریزد، فرو می‌ریزد...

:(
دیدگاه · 1393/10/2 - 18:16 ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
از امروز دیگه به تمام پیشنهادای فکر میکنم!{-101-}

گور بابای اونی که رفته، خیلی شیک و میریم استقبال اونی که قراره بیاد!{-189-}

دارم معیارام هم می نویسم{-287-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن ؛
به رفتن که فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی،
می خواهی بمانی
رفتاری می بینی که انگار باید بروی..!
و این بلاتکلیفی
خودش کلــــــی جـــــــهنم است ...

دانشور
رضا
yahoo mail.png رضا
امکان ساخت ایمیل برای کاربران ایرانی دوباره فراهم شد .
رضا
00032951.jpg رضا
دیدگاه · 1393/04/29 - 13:49 در ورزش ·
9
bamdad
bamdad
پیری شاید از اونجایی شروع میشه ؛

که از یکسری از آرزوهات منصرف میشی..!!
دیدگاه · 1393/04/23 - 13:50 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی، می خواهی بمانی رفتاری می بینی که انگار باید بروی و این بلاتکلیفی خودش کلــــــی جـــــــهنم است ...{-38-}
دیدگاه · 1393/03/16 - 23:25 ·
8
Majid
2urpaxjzo61plo33nku.jpeg Majid
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم می‌زد.


روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.


همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:


عجب بد شانسی‌ای آوردی


پیرمرد جواب داد: بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟


چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر


به خانه‌ی پیرمرد بازگشت.


این‌بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند:

عجب خوش شانسی‌ای

آوردی!اما پیرم


رد جواب داد: خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه می‌داند؟


بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن


اسب‌های وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.


باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی!” و این‌بار هم پیرمرد


جواب داد: “بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟”


در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند.


آن‌ها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند.


از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند،


اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند


راه برود، از بردن او منصرف شدند.


“خوش شانسی؟ بد شانسی؟


چـــه می‌داند؟


هر حادثه‌ای که در زندگی ما روی می‌دهد، دو روی دارد.


یک روی خوب و یک روی بد.


هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.


بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.


زندگی سرشار از حوادث است…
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:06 ·
Majid
Majid
گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.


این زن تمام کارهایش را با

"بسم الله"

آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و

سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.


روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با

گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم"

در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد،

شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده

کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.


وی بعد از این کار به مغازه خود رفت.

در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل

فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.


زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود

درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت

و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.

شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد.

زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی

تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:03 ·
zahra
zahra
دیدگاه · 1393/01/30 - 16:15 ·
6
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ