یافتن پست: #استیم

رضا
رضا
اسکرین شات ازحساب استیم یک خارجی رو دیدم دچار افسردگی هارد شدم . بیش از 700 تا بازی تو حسابش داشت .
دیدگاه · 1397/07/4 - 23:34 ·
2
رضا
رضا
اونهایی که از طریق بازی میکنن اکثرا اکانتشون رو با روبل روسیه شارژ میکنن . تو یه سایتی قیمت بازی ها رو دیدم خیلی جالبه قیمت بازیها با پرداخت روبل یک سوم دلار میشه . آقای بانک مرکزی شیفت کنید رو روبل روسیه که ارزونه دلار رو ول کنید .
دیدگاه · 1397/06/21 - 13:53 ·
1
رضا
رضا
بازی پازل رو خواستم از برای خواهرم بخرم قیمتش 9 پوند بود کلا منصرف شدم برم منچ کاغذی بخرم بازی کنیم بهتره .
دیدگاه · 1397/05/14 - 16:17 ·
3
رضا
رضا
سایت استیم چرا اینقدر دیر باز میشه {-9-}
دیدگاه · 1397/03/15 - 22:01 ·
2
رضا
رضا
بازی SteamWorld Dig رو تو امانت اورجین دارم قیمتش تو استیم 20 دلار هست کاش تو اکانت استیم داشتمش .
دیدگاه · 1396/08/16 - 20:25 ·
1
رضا
رضا
دیدگاه · 1395/05/26 - 15:59 ·
5
Mohammad
2015-11-21_MADRID-BARCELONA_21.v1448137072.JPG Mohammad
اینیستا

هافبک آبی و اناری ها که گل سوم دیدار ال کلاسیکو را به ثمر رساند، هنگام خروج از زمین در دقیقه 77 مورد تشویق هواداران حاضر در برنابئو قرار گرفت. اینیستا برای اولین بار در ال کلاسیکو بازوبند کاپیتانی را بر بازو بست و سومین گل دوران حرفه اش به مادرید را وارد دروازه ناواس کرد.

او پس از پایان بازی گفت: «6 امتیاز اختلاف داریم، اما این به معنای اتمام کار نیست و راه زیادی در پیش است. بازی رضایت بخشی بود». در میان بازیکنان فعلی تیم، اینیستا با 32 حضور در ال کلاسیکو، پرچم دار بارسا به شمار می رود. او موفق شد با ضربه ای محکم و دیدنی، توپ را به گوشه سمت راست دروازه ناواس هدایت کند.

اینیستا همچنین از تلاش تیم ابراز خرسندی کرد و گفت: «بازی بی نقص و تاثیر گذاری را ارائه کردیم؛ حتی وقتی که توپ را از دست می دادیم. می خواستیم با حداکثر اختلاف ممکن بازی را ببریم. از حمایت هواداران سپاسگزارم».
... ادامه
دیدگاه · 1394/09/1 - 16:48 در ورزش ·
2
رضا
رضا
شهرزاد من یک لیوان چایی بدون قند تو پیش دستی ساده میخوام :)
رضا
رضا
مرجان روز تولدش قرار هست بهمون شیرینی بده ؟ ">مرجان بانو :)
رضا
00938582.jpg رضا
17 دیدگاه · 1394/03/30 - 23:58 در ورزش ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
رضا ببینم چه حیوونی از حیات وحش رو دوس داری؟؟؟ بگیم bamdad بیاد برامون تحلیل و تفسیر کنه .
رونوشت به : Mohammad
Mohammad
Mohammad
،
.............................................
** روال کار **
در اين پست هركسی بايد اول به سوال نفر قبلش جواب بده
و بعد يه سوال از نفر بعديش كه معلوم نيست كيه بپرسه !!!

** نكته مهم: **
در صورتی كه دو نفر همزمان دیدگاه دادند٬ پست نفر اول قبوله و از اون دیدگاه بايد ادامه داد !
نفر بعدی هم بايد دیدگاه خودش رو حذف كنه !

** قوانين: **
1- بی احترامی نکنید.
2- سوالها باید عمومی باشند.
3- سوالات تكراری، توچی ...، تو بگو... و اينچنين نپرسيد.
4- دیدگاه پشت سر هم اکیداً ممنوع است.
5- دیدگاه شما مطابق با قوانین کلی سایت نمیدونم باشد.
... ادامه
bamdad
images (4).jpg bamdad
...
Mohammad
73158_829.jpg Mohammad
پیکرش رو با دو شهید دیگه تحویل بنیاد شهید دادند
شهدا رو گذاشتند توی سردخانه
نگهبان سردخانه تعریف می کرد:
یکی از شهدا آمد به خوابم و گفت: جنازه ی من رو فعلا به خانواده ام تحویل ندید
از خواب بیدار شدم
هر چه فکر کردم که کدام یک از این شهدا بود ، نفهمیدم
گفتم ولش کن ، خواب بود دیگه
فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل خانواده ها بدیم
اما شب باز خواب اون شهید رو دیدم
باز هم تاکید کرد که جنازه اش رو فعلاً تحویل ندیم
اینبار فوراً اسمش رو پرسیدم
گفت: امیر ناصر سلیمانی
از خواب پریدم
رفتم سراغ پیکر پاک شهدا
دیدم روی پیکر یکی شان نوشته : شهید امیر ناصر سلیمانی
بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ که می خواستیم جنازه ش رو تحویل بدیم ، خانواده اش در تدارک مراسم
ازدواج پسرشون بودند
شهید نخواسته با اومدنش مراسم برادرش به هم بخوره!
(شهدا چقدرمهربون بودن خدایشان رحمت کند)
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ما خاصیم ...
این رو خودمون خواستیم
من آبانیم و به #آبانی بودنم افتخار میکنم
همیشه لبخند رو لبمِ و به همه انرژی مثبت میدم ,
توی بدترین شرایطم خونسردیم رو حفظ میکنم و از منطقم کمک میگیرم ,
وقتی کسی ازم کمک میخواد از تموم وجودم مایه میذارم ,
توی یه جمع مثل یه الماس برق میزنم
کلا افکارم یه سر و یه گردن از بقیه بالا تر.
بازم میگم
افتخــــــــــــار میکنم به وجودم ...
ـــــــــــــــــ آبــــــــآن مــآهـــی هــــــآ
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ..از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ
آیاﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﻓﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ؟{-41-}{-41-}{-41-}
1 دیدگاه · 1393/07/16 - 13:48 در Lawless ·
5
√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﺳﺮ ﮐﻼس ﺣﻮﺻﻠﻪ درس رو ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ، اﻟﮑﯽ ﻣﺪاد رو ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻼس دم ﺳﻄﻞ آﺷﻐﺎل ﮐﻪ ﺑﺘﺮاﺷﯿﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﯾﮏ ﻣﺪت ﻣﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد دﺧﺘﺮا از اون ﭼﮑﻤﻪ ﻻﺳﺘﯿﮑﯽ ﺻﻮرﺗﯿﺎ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪن ﮐﻪ ! دورش ﭘﺸﻤﺎﻟﻮﻫﺎی ﺳﻔﯿﺪ دارﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺗﯿﺘﺮاژ ﺷﺮوع ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک: اون ﺑﭽﻪ ﻫﻪ ﮐﻪ دﺳﺘﺸﻮ ﻣﯿﺬاﺷﺖ ﭘﺸﺘﺶ و ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد و ﻫﯽ راﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ دﻓﻌﻪ ﭘﺮدﻩ ﮐﻨﺎر ﻣﯿﺮﻓﺖ و ﻣﯿﻨﻮﺷﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک و ﻧﻮﺟﻮان ﺑﺎ آﻫﻨﮓ …وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد ﮐﻪ ﮐﺎﻧﺎل ﻫﺎی ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن دو ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮد، ﮐﺎﻧﺎل ﯾﮏ و ﮐﺎﻧﺎل دو

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، دوﺳﺖ داﺷﺘﯿﻢ ﻣﺒﺼﺮ ﺻﻒ ﺑﺸﯿﻢ ﺗﺎ ﭘﺎی ﺑﭽﻪ ﻫﺎ رو ﺳﺮ ﺻﻒ ﺟﻔﺖ ﮐﻨﯿﻢ… ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻋﯿﺪا ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻋﯿﺪ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﮐﺪوم ﮐﻔﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮای ﭼﻪ ذوﻗﯽ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻗﺮارﻩ ﮐﻔﺸﻤﻮﻧﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﻢ((( ﮐﻔﺶ ﺗﻖ ﺗﻘﯽ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ واﺳﻪ ﻋﯿﺪا ﺑﻮد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: ﺧﺎﻧﻮم اﺟﺎزﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺳﻌﯿﺪی ﺟﯿﺶ ﮐﺮددددددد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻣﻘﻨﻌﻪ ﭼﻮﻧﻪ دار ﻣﯿﮑﺮدن ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﻣﻮن ﮐﻪ ﻫﯽ ﮐﻠﻤﻮن ﺑِﺨﺎرﻩ، ﺑﻌﺪ ﭘﺸﺘﺸﻢ (( ﮐﺶ داﺷﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻧﺶ ﻧﭽﺮﺧﻪ ﺑﯿﺎد رو ﮔﻮﺷﻤﻮن

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮدﯾﻢ وﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﺮدﻧﻤﻮن ﭘﺎرک، ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﯿﻠﻪ ی ﮐﻨﺎر ﺗﺎب، ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻠﺘﻤﺴﺎﻧﻪ ﺑﻪ اوﻧﯿﮑﻪ ﺳﻮار ﺗﺎب ﺑﻮد ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ، ﮐﻪ دﻟﺶ ﺑﺴﻮزﻩ ﭘﯿﺎدﻩ ﺷﻪ ﻣﺎ ﺳﻮار ﺷﯿﻢ، ﺑﻌﺪش ﮐﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻮدﻣﻮن ﻣﯿﺸﺪ، دﯾﮕﻪ ﻋﻤﺮا ﭘﯿﺎدﻩ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﭘﺎﮐﻦ ﻫﺎی ﺟﻮﻫﺮی ﮐﻪ ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻮد ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ آﺑﯽ، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻃﺮف آﺑﯿﺶ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﻮدﮐﺎرو ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ، ﻫﻤﯿﺸﻪ آﺧﺮش ﯾﺎ ﮐﺎﻏﺬ رو ﭘﺎرﻩ ﻣﯽ ﮐﺮد ﯾﺎ ﺳﯿﺎﻩ و .ﮐﺜﯿﻒ ﻣﯽ ﺷﺪ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﻣﺸﻖ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻦ رو ﺗﻮ دﺳﺘﻤﻮن ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪاﺷﺘﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﻋﺮق ﻣﯿﮑﺮد، ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ ﭼﺮب و ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﺪ و ﺟﺎش ﻣﯿﻤﻮﻧﺪ، دﯾﮕﻪ ﻫﺮ ﮐﺎر ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﻧﻤﯿﺮﻓﺖ، آﺧﺮ ﺳﺮ ﻣﺠﺒﻮر ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﺳﺮ ﭘﺎک ﮐﻦ آب دﻫﻦ ﺑﻤﺎﻟﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺸﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ، ﻣﯿﺪﯾﺪﯾﻢ دﻓﺘﺮﻣﻮن رو ﺳﻮراخ ﮐﺮدﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: از ﺟﻠﻮ ﻧﻈﺎاااااااااااااااام … ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، اون ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻫﺮ روزی ﮐﻪ ورزش داﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺎس ورزﺷﯽ ﻣﯽ رﻓﺘﯿﻢ ﻣﺪرﺳﻪ… اﺣﺴﺎس ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ اﻣﺮوز ورزش دارﯾﻢ، دﻟﺘﻮن ﺑﺴﻮزﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺳﺮ ﺻﻒ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ۱۸۰ درﺟﻪ ﺑﺎز ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﺗﺎ واﺳﻪ رﻓﯿﻖ ﻓﺎﺑﺮﯾﮑﻤﻮن ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: آن ﻣﺎن ﻧﻤﺎران، ﺗﻮ ﺗﻮ اﺳﮑﺎﭼﯽ، آﻧﯽ ﻣﺎﻧﯽ کَ. ﻻ. ﭼﯽ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﮔﻮ
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/20 - 14:05 ·
3
رضا
335bc34c7a69c6bc79e5660faef350ba_226_187.jpg رضا
دیدگاه · 1393/04/5 - 23:50 در وبگردی ·
6
bamdad
bamdad

@tarane
@ElHaM14
من دنیا را جای خطرناکی دیدم ،

نه از آن جهت که برخی شرورند ،

به خاطر این که کسانی

که شرارت ها را می بینند، کاری نمی کنند...!
:(
bamdad
bamdad
هرچی خواستیم از بنده خدا بود و قسم هاش برای خدا
دیدگاه · 1393/01/7 - 14:00 ·
9
zahra
9970_560774290621300_213368135_n.jpg zahra
آقو ما به دنیا اومدیم انقلاب شد، حرف زدیم جنگ شد
راه رفتیم کودتا شد، رفتیم مدرسه جنگ تموم شد
درس خوندیم هی نظاموی آموزشی عوض شد
رفتیم دانشگو کنکور ول شد، رفتیم سربازی معافیت آزاد شد
رفتیم سرکار مملکت تحریم شد، خواستیم ازدواج کنیم طلا گرون شد
گفتیم بریم خارج پاسپورتمون دی پرت شد، الانم اینترپل دنبالمونه
هه هه هه هه یعنی له لهما....!
با این شرایط که پیش میره آقو فکر کنم مشکل از ما باشه اگه بمیریم شاید دنیا بهشت شد
{-7-}
soheil
soheil
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
ز نده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه
گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه
ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 20:07 ·
5
صوفياجون
Mohammad-Reza-Azadpour-Ja.jpg صوفياجون
Noosha
Noosha
رفتم رب گوجه رو بردارم واسه مایه ماکارانی از دستم افتاد رو سرامیکای کف آشپزخونه...
یعنی الان دلم میخواد خودمو از همین طبقه سوم پرت کنم پایین...
حالا چطوری جمع کنم این همه شیشه خورده رو...وای خدااااااااااا همه کابینتا شده رب گوجه فرنگی....{-118-}
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ