("") ރ> _//_ ☻☻☻▷ مَـלּ ے پِـωـر باحـال פּ פֿـوُشـتیپ פּ مـِـهربوלּ פּ פֿـوش بَرפֿـوُرב ، פֿـیلے شـُوخ ، بِωـیار بِسیار باهـُوش פּ شِـیطـوלּ هَستَـم ، قـابِل اِطمـیناלּ ، زפּב جـوش ،اَز بازے شُـدלּ مُتَـنَفِـرَم هَمـچِنیـלּ פֿـیانَت ، غیـرقـابلــﮧ پیـش بینے פּ همـچنیـלּ غیـرتے...فقـط زیاבے בورم نباشـو از حـدت نـگذر چوלּ مـمکنـﮧ تـرکـشاҐ بهت بـــפֿـورלּ( واســﮧ פֿـــوבم زیـــاבے پـــپـــسے بـــاز کـــرבماااا..هـــاهـــا )..ωـــعـــے میـــکنـــم با همـــﮧ בوســـت بـــشم...زیـــاבے פּلـפֿـــرج هستـــم..هـــر چـــے رפּ کـــﮧ بـפֿـــפּام بایـــد בاشتــﮧ باشـــم..( פּضـــع مـــالـــے ڪـﮧ ωـکـــﮧ بـــاشـــﮧ همـــینـﮧ..هـــاهـــا )..פֿـــب בیگـــﮧ زیـــاבے از פֿـــوבم گفـــتم..اگـــﮧ چـــیز בیـــگـﮧ اے פֿــواستـــے بهـــم بگـــפּ تـــا بـــهت بگـــم..بســـﮧ בیگـــﮧ زیـــاבے فـــضولـــے نـــکـלּ چوלּ از آבمـــاے فـــضول פֿـوشـــم نمـــیاב☻☻☻▷ (̅_̅_̅_̅(̲̲̲̲̲̅̅̅̅̅̅(̅_̅_̲̅м̲̅a̲̅я̲̅l̲̅b̲̅o̲̅r̲̅o̲̅̅_̅_̅_̅()ڪے اگـﮧ چــشــمَم زבے ایـشــالا بـا سَــر بـرے تـوُ هـمـیـלּ בیـوار ╣══╩╦══╦╩═╦═╩═══╦══╩═╦═╩══╠ ╣╦══╩═╦╩╦═╩════╦╩═══╦╩═══╦╠ ╣╩═══╦╩═╩╦══╦══╩══╦═╩══╦═╩╠ ╣╦══╦╩═╦═╩═╦╩══╦══╩╦══╦╩══╠ ╣╩╦═╩═╦╩══╦╩═══╩╦══╩═╦╩═══╠ ╣═╩╦══╩═╦═╩═╦═══╩══╦═╩═╦══╠ ╣══╩╦══╦╩═╦═╩═══╦══╩═╦═╩══╠ ╣╦══╩═╦╩╦═╩════╦╩═══╦╩═══╦╠ ╣╩═══╦╩═╩╦══╦══╩══╦═╩══╦═╩╠ ╣╦══╦╩═╦═╩═╦╩══╦══╩╦══╦╩══╠ ╣╩╦═╩═╦╩══╦╩═══╩╦══╩═╦╩═══╠ ╣═╩╦══╩═╦═╩═╦═══╩══╦═╩═╦══╠ ╣══╩════╩═══╩══════╩═══╩══╠

مشخصات

موارد دیگر
0$D->usr->favs) ) { ?>
ƛƦƬƖƝ (آفلاين)
194 پست
374 ديدگاه
665 امتياز
مهربون
1374-01-01
m - مجرد
اسلام
خراسان رضوی
دیپلم
ılıll|̲̅̅●̲̅̅|̲̅̅=̲̅̅|̲̅̅●̲̅̅|llılı ♪ ♫ בے جے ♪ ♫ ılıll|̲̅̅●̲̅̅|̲̅̅=̲̅̅|̲̅̅●̲̅̅|llılı و مـבیـر شــرکـــت ●●● (o_O)
وزن: Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ 卐 60 卐 Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ - قد: ✿ 170 ✿ (♥_♥)
معاف
نمی کشم
تــآ בِلـــــتـ بْــِــפֿـــפּآב هَـــωـت ❤❤❤ ██■██■██■██■██■██■██■██■██■ ☑ פֿـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــבآ جـפּنَمـפּ ☑ گِـــریــــﮧ کَــرבنــפּ ☑ گـــــیـــتـــــآرمــُ ♪ ♫ ılıll|̲̅̅●̲̅̅|̲̅̅=̲̅̅|̲̅̅●̲̅̅|llılı ☑ لـ
crazyl3oy.blogfa.com/

دنبال‌کنندگان

(58 کاربر)

آخرین بازدید کنندگان

حس من


ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
دنیا را بد سا ختند،
كسی را كه دوست داری،دوستت ندارد
كسی كه تو را دوست دارد،تو دوستش نداری
اما كسی كه تو دوستش داری و او هم دوستت دارد
به رسم و آیین زندگی به هم نمی رسند.
و این رنج است.
زندگی یعنی این
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:34 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
چند وقتیست

هر چه می گردم

هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...

نگاهم اما ...

گاهی حرف می زند...

گاهی فریاد می کشد...

و من همیشه به دنبال کسی می گردم

که بفهمد یک نگاه خسته

چه می خواهد بگوید ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:34 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
گفت با من می ماند اما نگفت تا کی؟
گفت که دوستم دارد ، اما نگفت چقدر ؟
گفت که خیلی برایش عزیزم ، اما نگفت چرا؟
گفت که برای عشقم جان می دهد ، اما نگفت چگونه؟
گفت که برای همیشه عاشقم می ماند ،
اما نگفته بود که معنای عشق چیست؟
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:34 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
عشق, خودش خواهد آمد.نمی توان از آن فرار کرد.عشق خودش آهسته آهسته می آيد و در گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا می نشيند.و تو متوجه نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر می کند.کم کم مثل ساقه ی "مهر گياه" در تمام جانت ميپيچد.و ريشه می دواند, به طوری که بی آن نمی توانی تنفس کنی.
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:33 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
درون مــن


خاطراتی موج میــــزند


که مدام


طناب میشــــــود


بر گردنم !



چهار پایه ای نیست ...


من از ارتفاع رویاهایم


سقوط کرده ام ... !!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:33 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
سنگها شاید،
اما گنجشکها هیچ وقت
مفت نبوده اند.
قلبشان همیشه میزند…
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:33 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
دختری را که در تصویر می بینید ، کتی کرکپاتریک نام دارد؛‌
کتی 21 ساله به همراه نامزد 23 ساله خود نیک برای جشن
عروسی شان آماده می شوند.
1
این عکس تنها چند دقیقه قبل از مراسم عروسی این دو جوان ،
در روز 11 ژانویه 2005 گرفته شده است.
2
کتی مبتلا به سرطان است و بیماری وی در بدترین وضعیت خود
قرار دارد؛ وی مجبور است هر روز ساعاتی زیر نظر پزشک و
دستگاه های مخصوص قرار بگیرد. در این عکس ، نیک منتظر است
تا کتی یکی دیگر از شیمی درمانی هایش به پایان برساند.
3
کتی علیرغم تمام درد و رنج ناشی از بیماری سرطان ، ضعف بدنی ،
شوک های ناشی از تزریق پی در پی مورفین ، قصد دارد
مراسم عروسی خود را بدون هیچ عیب و نقصی برپا کند .
وی به خاطر بیماری اش همیشه در حال کاهش وزن است ،
به همین خاطر مجبور شد هر چه به روز عروسی اش
نزدیک تر می شود ، لباس عروسی اش را کوچک تر و کوچک تر کند.
وی مجبور بود در طول مراسم عروسی اش کپسول تنفسی اش
را به دنبال خود داشته باشد . در این تصویر پدر و مادر نیک
را می بینید. آنها از اینکه می بینند پسرشان با عشق دوران دبیرستان
خود ازدواج می کند بسیار خوشحال هستند.
4
کتی در ویلچیر خود نشسته و
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:30 ·
3
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
عشــــ ــــق یعنــی اختیــار بـ ـــدی که نابــودت کنــند ، ولــی " اعتمــــ ــــاد " کنی که این کـار را نمــیکنــند
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:29 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
با هیچکس بر سر باورش نمی جنگم
خدای هر کس همان است که در درون او با وی سخن می گوید .
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:29 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
چه دنیای ساکتی! دیگر صدای تپش قلبها غوغا نمیکند

،بی گمان همه شکسته اند!
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:29 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
یـه روزی یـه مـرد تـشــنـه رو بـه دریــا مـیـومـد
بـا یـه مـشــک خـالـی از دور تـک و تـنـهــا مـیـومـد

مـوج مـی‌زد سـیـنـه‌ ی دریــا تـا کـه زلـفـاشـو مـی‌ دیـد
ابـرواش چـقـدر بـه اون چـشــمای زیـبـا مـیـومـد

بـا تـعـجـب مـی‌ دیـدن نـخـلـا بـه جـای آســـمـون
مـاه ایـن مـرتـبـه داشـت از دل صـحـرا مـیـومـد . . .

مـی‌ دونـسـتـم آخـرش کـوفـیـا چـشــمـت مـی‌ کـنـن
عـلــمـت بـس کـه بـه اون قـامـت رعـنـا مـیـومـد

گـمـونـم دسـتـای تـو عـرشـو بـنـا کـرده رو آب
رو هـمـون آبـی کـه بـا دسـت تـــو بـالـا مـیـومـد

روی خـاک وقـتـی مـی‌ افـتـادی چـی گـفـتـی زیـر لـب ؟
کـه از اون دورا صــدا نـالـه‌ ی ‌زهــــــــــرا مـیـومـد . . .
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:29 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
گاهی سکوت
یعنی اما …
یعنی اگر…
یعنی هزار و یک دلیل
که دل
میترسد بلند بگوید …
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:28 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
پيش پايـتـــ ؛

داشتم فکر ميــــــــکردم چقدر پيش پـا افتاده است

براي " تـــــو" که بگويم

بي " تـــــو" از پــا مي افتمــــــ
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:28 ·
5
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
راه می روم !

و شهــــــر زیــــر پاهـــــایم تمــــام می شــــــود .

تـــــو ،


هیــــــــچ کجـــا نیستی !
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:28 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
شایـــد روزی بفهمـــد بــه خــاطـــرش از چــه هـــا گـــذشتـــم
امـــا حـــال کـــه نمــی دانـــد
تنهـــا بــه دیگـــران مـــی گـــویـــد
او یــک احمـــق بـــود…!
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:27 ·
5
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
چشام نیگا کن , بهت میگم تو چشام نیگا کن
حالا داد بزن , بگو از چی ناراحتی
بعد مخاطب داد بزنه , گله کنه , فریاد بکشه , گریه کنه
حتی با مشتای زنونه ش بکوبه تو بغله مرد
آخرش خسته میشه میزنه زیر گریه
همونجا باید بغلش کنه
نذاره تنها باشه
حرف نزنه ها , توضیح نده ها
کل کل نکنه ها , توجیه نکنه ها
فقط نذاره احساس کنه تنهاست
مرد باید گاهی وقتا مردونگیشو باسکوت ثابت کنه
با بغلش..
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:26 ·
5
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
وقـتـی حـس میکـنم

جآیــی در ایــن کرِه ی خآڪـی

تــو نفس میکــشــی و مـن

از هــمآטּ نفـس هآیتـــ ،،، نفس میکشم !

تـو بــآش !!!

هـوآیتـــ ! بـویـتـ ! برآی زِنده ماندنم ڪـآفـــی است …
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:26 ·
5
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
بـرسیـنـه مـن نـوشـتـه بـیـن الـحـرمـیـن

نـصـف قـلـبـم بـا ابـولـفـضـل

نـصـف دیـگـر بـا حـسـیـــن
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:25 ·
4
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
سلام ARTIN AFSHAR به #شبکه_اجتماعی #نمیدونم خوش آمدی
صفحات: 4 5 6 7 8