به آخر پاییز رسیدیم,همه دم میزنند از شمردن جوجه ها !
روی تختت امشب :
بشمار تعداد دلهایی را که به دست اوردی !
بشمار تعداد لبخندهایی که بر لب دوستات نشاندی !
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی !
فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم !
چسان
از
پایان زندگی
سخن میرانی
درحالیکه
هنوززندگانی
وبه زندگان مانی..
من
که
روحی سرگردانم
در
کالبدی بی جان
چنین ناامیدنی ام
که
تویی!
توراچه میشود..
که
اینسان
رخت امیدراازتن درآورده
وجامه
نومیدی برتن کرده
ودربرهوت تنهایی
پرسه میزنی
و
کنج عزلتی گزیده
و
به پایان می اندیشی..
مگرنمیدانی
که
پایان نیز
آغازی
دوباره است..
ومرگ
پایان کبوترنیست..
متن بداهه ای بودازخودم
تقدیم به پرنی عزیز
❤ به هیـــــچ روزی پـساتـــ نـمـیـدهـمـــ !
به هیـــــچ سـاعـتـی
به هیـــــچ دقـیـقـهای
به هیــــچ، هیچــــــــــی!
سـخـتـــ چـسـبـیـدهامـــ
تـمـامـتـــ را ...! ❤
ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چ بود؟
هان!
باران . . .
باز با ;باران; قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
باران چشمک ابر است به زمین
شایدم گریه ماه با شد از تنهاییش در اسمان
شایدم امده تا گونه احساسات را از غبار تنهای پاک کند
نمیدانم به راستی چیست ؟
شنیدم یکی میگفت باران اشک خورشیداست از پشت ابر های تنهایی خط خطیهای من
همیشم اینطور نیس. گاهی دور میشی . نزدیکت میان که کهدورتر بشی... بعدش بر میگردن سرجاشووون .خخخخخخ
1392/10/11 - 01:50همین دور شدن گاهی در حد مرگ سخته...
1392/10/11 - 01:55برا چی دور بشی اصن؟!
1392/10/11 - 01:58واسه این که مخاطبت رو به خودت نزدیک کنی..
1392/10/11 - 02:03سخت در اشتباهی.
1392/10/11 - 02:07فعلا در حد فکره...هنوز عملی نشده!
1392/10/11 - 02:08