این جا کامل ترین گروه پـَـ نـَـ پـَـ است

کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

پـَـ نـَـ پـَـ

گروه عمومی · 41 کاربر · 601 پست
abbasali
abbasali
دوستم گفت: اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟ گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه
abbasali
abbasali
داییم ما رو برای یه پک قیلون دعوت میکنه باغ سیب مال بکی از رفقاش.. مامانم میگه حالا میخواین قیلون بکشید؟؟؟؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ اومدیم سیباشونو دستمال بکشیم!
... ادامه
abbasali
abbasali
واسه دوستم عکس ایمیل کردم زنگ زدم میگم فرستادمش واست . میگه یعنی الان تو ایمیلمه؟ پـَـ نـَـ پـَـ الان دم در خونتونه ولی دستش به زنگ نمیرسه درو بزن بیاد بالا{-126-}
abbasali
abbasali
ممیز ایزو اومده رفته تو سالن تولید كنار دستگاه تراش از اپراتورش میپرسه شما تراشكارین؟ پـَـ نـَـ پـَـ مدیر عامل اوقات بیكاریش میاد كمك بچه ها
... ادامه
abbasali
abbasali
مامانم زنگ زده میگه کجایی؟گفتم با بهروز رفتم بازار گفت:بهررز رفیقت؟؟ پـَـ نـَـ پـَـ سس مایونزه بهروز
#
abbasali
abbasali
یه بار از عربه پرسیدن شما به خاطر نفت های کشورتون انقدر پول دار هستید؟؟ هر کاری کرد نتونست بگه پــ نه پــ انقدر ضایع شد #
abbasali
abbasali
رفتم دستتشویی هی دارم در میزنم! میگه هاااان، دستشویی داری؟ پـَـــ نــه پـَـــ خواستم بگم آخریم مهلت ثبت نام جشنواره حساب های قرض الحسنه بانک صادراته، جا نمونی! طرف اومد بیرون گفت خاک بر سرتون کنن که فقط بلدین از این چرت و پرتا بگین (کمیته مبارزه با فتنه پـَـــ نــه پـَـــ , ستاد سیار مستقر در توالت عمومی) تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟ گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل (ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان) <br>
... ادامه
abbasali
abbasali
رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدید

فروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟

گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید

(ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگسازی به جای حاضر جوابی)
... ادامه
abbasali
abbasali
نوزاده تو بغل مامانش گریه میکرده مامانه میگه قربونت برم گرسنته؟ بچه هه به اذن خداوند میگه پَ نَ پَ دارم برای گرسنگان و زلزله زدگان سومالی گریه میکنم (واحد نفوذی پ نه پ)
... ادامه
abbasali
abbasali
ماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟ میگه گشنته ؟چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم : بله گشنمه (ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کم کردن غیظ)
... ادامه
abbasali
abbasali
به مامانم میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟ تا اومدم بگم پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزن من فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردم
... ادامه
abbasali
abbasali
تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟میگم نون باشه بقیش مهم نیس<br> از اتاقم اومدم بیرون ،در دستشویی رو باز کردم .مامانم میگه داری میری دستشویی؟میگم نرم؟؟؟
... ادامه
abbasali
abbasali
بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟میگم...اگه شما صلاح بدونین (ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ – واحد احترام به بزرگتر)<br> رفتيم پايگاه انتقال خون ميگه شمام اومدين خون بدين؟ گفتم بله اومديم خون بديم. شما هم بفرماييد بساط لودگي تون رو جاي ديگه پهن کنيد. يارو همون جا به گريه افتاد و ابراز پشیمونی کرد. (ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد نهي از منکر)
... ادامه
abbasali
abbasali
ميخوام مسواك بزنم مامانم مي پرسه ميخواي مسواك بزني؟؟ ميگم بله مامان جون.. ميگه خمير دندونم روش ميزني؟؟ ميگم بله مامان جان.. ميگه خاك تو سرت اين همه موقعيت پ ن پ درست كردم واست استفاده نكردی منم گفتم پ ن پ خز شده مامان جون
... ادامه
abbasali
abbasali
رفتم ساندویچی، میگم آقا یه هات داگ با سس مخصوص بدین. میگه میل می کنید؟ میگم: بله، دستتون درد نکنه (گشت مبارزه با فتنه پـَ نه پـَ ، واحد سیار غذاخوری ها و رستوران ها)
... ادامه
abbasali
abbasali
رفتـــم بــه کنـــار دلــبرم با شــادی

گفتـا کـه چـه خوب یاد من افتــادی

گفتـم صـنما تــو عشق را استـادی

گفتا پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو یاد من میدادی

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ و درد زهـــر مــاری
... ادامه
abbasali
abbasali
به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟میگم اگه سختت میشه تو بگیرش من نردبون و میچرخونم رفتم <br>خونه سالمندان عیادت پدربزرگم,مسئول اونجا میپرسه:شمام اومدین عیادت؟میگم نه خونه سالمندان طلبیده اومدیم زیارت
... ادامه
abbasali
abbasali
به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم (ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح)
محمد
محمد
به مامانم میگم من میرم کارواش، میگه ماشینم میبری؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم میرم اونجا دوش بگیرم
محمد
محمد
رفتم سم بخرم واسه سوسک، یارو میگه میخواین سریع بمیره؟! گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام شکنجش کنم ازش اعتراف بگیرم!!!
محمد
محمد
رفتم بالای برج میخواستم خودمو بندازم پایین، یارو میگه میخوای خودکشی کنی؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم سرعت صفر تا صدم از این بالا تا پایین چقدر میشه، بجای پروژه بدم دانشگاه
... ادامه
محمد
محمد
رفیقم میگه اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه
محمد
محمد
به یارو راننده میگم. آقا اگه میشه یکم سریعتر. الان هواپیما میپره… میگه، به سلامتی مسافرین؟… گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ فندک هواپیما دیشب دستم جامونده، میرم بدم به رانندش
... ادامه
محمد
محمد
و دستشویی به خواهرم میگم آفتابه رو میدی؟ میگه میخوای خودتو بشوری؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام آبش کنم بذارم تو یخچال
محمد
محمد
دارم از گرما میمیرم، خودمو مثله چی دارم باد میزنم. بابام میاد میگه چیه ؟ گرمته ؟؟؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم حداکثر سرعت چرخش مچم رو امتحان میکنم
... ادامه
صفحات: 6 7 8 9 10