bache maraghe..........daneshjuye uni sahand

مشخصات

موارد دیگر
rs_1155 (آفلاين)
10 پست
4 ديدگاه
19 امتياز
1371-04-11
f -

دنبال‌کنندگان

(21 کاربر)

آخرین بازدید کنندگان

حس من


rs_1155
rs_1155
چرا کسی اینجا نیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا اینقد سوت وکور سایت؟!
rs_1155
rs_1155
الان شما اگه همینطوری بیکار هم نیشسته باشید تو خونه ، از نظر پدر و مادرتون ، بچه فامیل بهتر از شما بیکار میشینه . .
دیدگاه · 1391/01/18 - 20:36 ·
2
rs_1155
rs_1155
ـگـــاهی در مشكلات بايد سكوت كـــرد....!!!!!! شايد خــــــــدا حرفی برای گفتن دارد
دیدگاه · 1391/01/18 - 20:34 ·
4
rs_1155
rs_1155
نشستیم داریم فیلم اکشن میبینیم یه دفه بابام یه لگد محکم بهم زد .......... میگم چرا میزنی؟ میگه........... خواستم حس ال ای دی سه بعدی بهت بدم که جلو دوستات احساس حقارت نکنی
... ادامه
دیدگاه · 1391/01/17 - 12:41 ·
2
rs_1155
rs_1155
نشستیم داریم فیلم اکشن میبینیم یه دفه بابام یه لگد محکم بهم زد .......... میگم چرا میزنی؟ میگه........... خواستم حس ال ای دی سه بعدی بهت بدم که جلو دوستات احساس حقارت نکنی
... ادامه
دیدگاه · 1391/01/17 - 12:29 ·
2
rs_1155
rs_1155
مرد زندانی می خندید شاید به زندانی بودن خویش شاید هم به آزاد بودن ما... راستی! زندان کدام سوی میله هاست؟ ارنستو چه گوارا
دیدگاه · 1391/01/17 - 12:23 ·
2
rs_1155
rs_1155
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هرکسی می خواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار خانه ی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر " خانه دوست کجاست؟ "( فریدون مشیری )
... ادامه
دیدگاه · 1390/12/17 - 20:31 ·
3
rs_1155
rs_1155
هر وقت شک می کنم به وجود خدا؛ هر وقت شک می کنم به عشق، به خنده، به مهر، به گرما، حتی به خاک؛ هر وقت گم می کنم راهم را، آسمان را، حتی خودم را؛ به مادرم نگاه می کنم .. ..
... ادامه
دیدگاه · 1390/12/17 - 20:27 ·
2
rs_1155
rs_1155
راحت نوشتیم بابا نان داد بی آنکه بدانیم بابا چه سخت ... برای نان همه جوانیش را داد!!!!
دیدگاه · 1390/12/17 - 20:27 ·
2
rs_1155
rs_1155
اگر عشق نبود به کدامین بهانه میخندیدیم و میگریستیم؟ کدام لحظه ناب را اندیشه میکردیم؟چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می اوردیم؟اری بیگمان بیش از اینها مرده بودیم.اگر عشق نبود کینه نبود قلب ها تمام حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند. و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلند تو را نوازش میکردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه میداشتی وما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر میکردیم...(شریعتی بزرگ)
... ادامه
دیدگاه · 1390/12/17 - 20:15 ·
2