خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی,
بشنود يک نفر از نامزدش دل برده...
مثل يک افسر تحقيق شرافتمندی,
که به پرونده ی جرم دخترش برخورده...
خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ ,
بين دعوای پدر مادر خود گم شده است ...
خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق,
که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است...
خسته مثل پدری که پسر معتادش,
غرق در درد خماری شده فریاد زده...
مثل يک پيرزنی که شده سربار عروس,
پسرش پيش زنش بر سر او داد زده...
خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم,
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است...
مثل مردی که قسم خورده خيانت نکند,
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است...
خسته مثل پدری گوشه ی آسايشگاه,
که کسی غير پرستار سراغش نرود...
خسته ام بيشتر از پير زنی تنها که ,
عيد باشد نوه اش سمت اتاقش نرود...
خسته ام کاش کسی حال مرا می فهميد,
غير از اين بغض که در راه گلو سد شده است...
شده ام مثل مريضی که پس از قطع اميد,
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است...
... سيمين بهبهانی ...
من این روزا مشغول انبارگردانی بودم سخت
1394/12/26 - 08:28اصلا تهران نبودم رفته بودم کارخونه آخر شب بر می گشتم تهران
خسته نباشی واقعا کار سختی هست .
1394/12/26 - 13:57انبارگردانی انبار محصول فردا 28 اسفنده که من پیچوندم تا 12 شب طول می کشه کی برسم خونه دیر میشه خیلی و خیلی خیلی خسته کننده است
1394/12/27 - 10:47واقعا کار خسته کننده ای هست .
1394/12/27 - 12:50خسته كننده و بيخود
1394/12/27 - 21:20 توسط Mobileامسال هيچ كدوم از پاداش هامون رو ندادن ممكنه پاداش انبارگرداني هم ندن
خيلي همه بچه ها چ كارخونه چ دفتر مركزي ناراحت بودن
خسته نباشی . یعنی پاداش رو واریز نکردن یا قرار هست بعد واریز کنن ؟
1394/12/27 - 21:54به ما پاداش ميدادن آخر سال بخاطر بدو بدو ها و زحماتي ك سواي كار كارمندي با جون و دل انجام ميداديم
1394/12/27 - 23:02 توسط Mobileامسال گفتن نداريم نميديم از رو لجبازي يكي از اعضا هيات مديره اينكار رو كرد عوضي
بچه هام هرسال جمع ميشدن تو اتاقش خداحافظي و اين حرفا و تشكر
امسال هيچكدوم ديدن مديرعامل نرفتيم بدجور سوخته بود
همه فحش ميدادن
چقدر بد .
1394/12/27 - 23:06آره همه رو اين پول حساب كرده بوديم اما دريغ از كوفت ك بدن
1394/12/27 - 23:08 توسط Mobileنامردیه واقعا .
1394/12/27 - 23:14