يك خانم و يك آقا كه سوار قطاري به مقصدي خيلي دور شده بودند، بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در اين كوپه درجه يك كه تختخواب دار هم ميباشد ، با هم تنها هستند و هيچ مسافر ديگري وارد كوپه نخواهد شد. ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتني بافتن بود.
شب كه وقت خواب رسيد خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پايين را اشغال كردند. اما مدتي نگذشته بود كه خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت:
زن:
- ببخشيد! ميشه يه لطفي در حق من بفرماييد؟
مرد:
- خواهش ميكنم!
زن:
- من خيلي سردمه. ميشه از مهماندار قطار براي من يك پتوي اضافي بگيريد؟
مرد:
- من يه پيشنهاد دارم!
زن:
- چه پيشنهادي؟
مرد:
- فقط براي همين امشب، تصور كنيم كه زن و شوهر هستيم.
زن:
- زن ريزخندي كرد و با شيطنت گفت:
- چه اشكال داره ، موافقم!
مرد:
- قبول؟
زن:
- قبول!
مرد:
- خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهماندار پتو بگير. يه ليوان چائي هم براي من بيار . ديگه هم مزاحم من نشو ........ !
... ادامه
1
1392/07/22 - 10:282
3
5
6
1392/07/22 - 11:266
1392/07/22 - 12:052
1392/07/22 - 13:245
5
1392/07/22 - 15:005
1392/07/22 - 19:096
1392/07/23 - 02:20