یافتن پست: #خريد

bamdad
Steve_Jobs_Bio-a.jpg bamdad
داستان اخراج استیو جابز از اپل،
شرکتی که خود از صفر ساخته بود!

وقتی كه فقط 30 سال داشتم هيات مديره‌ی اپل من را از شركت اخراج كرد. چطور يک نفر می‌تواند از شركتی كه خودش تاسيس کرده اخراج شود؟ خيلی ساده. در مورد استراتژی آينده شركت اختلاف پيدا كردیم و هيات مديره از شخص دیگری حمايت كرد. احساس می‌كردم كل دستاورد زندگی‌ام را از دست داده‌ام، ولی يک احساس در وجودم شروع به رشد كرد. احساسی كه من خيلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خيلی تغييرش نداده بود.
احساس شروع كردن از نو. سنگينی موفقيت با سبكی يک شروع تازه جايگزين شده بود و من كاملا آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقيت بود. در طول پنج سال بعد يک شركت به اسم نكست تاسيس كردم و يک شركت ديگر به اسم پيكسار و با يک زن خارق‌العاده آشنا شدم كه بعدا با او ازدواج كردم.
پيكسار اولين انيميشن كامپيوتری دنيا را با اسم "توی استوری" به وجود آورد و الان موفق‌ترين استوديوی توليد انيميشن در دنياست. در يک سير خارق‌العاده‌ی اتفاقات، شركت اپل نكست را خريد و اين باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تكنولوژی ابداع شده در نكست انقلابی در اپل ايجاد كرد.
اگر من از اپل اخراج نمی‌شدم شايد هيچ‌كدام از اين اتفاقات نمی‌افتاد. اين اتفاق مثل داروی تلخی بود كه به يک مريض می‌دهند ولی مريض واقعا به آن احتياج دارد. بعضی وقت‌ها زندگی مثل سنگ بر سر شما می‌كوبد ولی شما ايمانتان را از دست ندهيد. من مطمئن هستم تنها چيزی كه باعث شد من در زندگی‌ام هميشه در حركت باشم، اين بود كه كاری را انجام می‌دادم كه واقعا دوستش داشتم...
{-41-}{-41-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
زماني اون بنفشه رو خريدم ك خيلي حال روحي ام بد بود بطور اتفاقي رفتم نمايشگاه گل و گياه اونم براي اولين بار! بنفشه هاي آفريقايي رو ديدم خيلي خوشم اومد ك گياهاني هستن خاص گياهاني ك آب خوردنشون با بقيه گياه ها فرق داره آب كلر دار نميتونن بخورن، مثل بقيه گياهها نيستن ك غرق آب شون كنيم! اصلا از بالا آب نميخورن بايد توي زير گلدونيشون آب بريزيم از زيرگلدوني خودشون آب رو ميكشن! از باد بدشون مياد ! آفتاب نبايد مستقيم بخورن! و خيلي چيزاي جذاب ديگه ك انقدر علاقمند شدم فقط خدا ميدونه حالا ديگه حالم خوبه نزديك ٦ ماهه تو محل كارم دارم باهاشون زندگي ميكنم از اون حال خيلي بد در اومدم به همه توصيه ميكنم ي گياه جذاب داشته باشين وقتي داشتم گياهچه مي خريدم اصلا اميد نداشتم نگهش دارم براي همين رفتم قلمه گياهچه رو خريدم ك اگر از بين رفت دلم نسوزه اون خانم بهم گفت بنفشه اعتياد مياره و علاقمند ميشي ب بنفشه:) واقعا همينجورن اين دوتا رو نبينم اصلا حالم خوب نميشه بخصوص وقتي ب برگاي مخملي شون دست ميزنم ؛)
دیدگاه · 1395/08/30 - 23:13 توسط Mobile ·
5
مرجان بانو :)
image.jpeg مرجان بانو :)
خريد اينترنتي غذا از خيلي جالب بود به شما پيشنهاد مي كنم يكبار امتحان كنيد من تا امروز استفاده نكرده بودم :)
دیدگاه · 1395/05/24 - 21:03 توسط Mobile ·
4
مرجان بانو :)
image.jpeg مرجان بانو :)
بالاخره اينو خريدم واسه ديوار آقاهه گفت كاشي هست كلي خنديدم گفتم آقا من خودم مرجانم قسمت شد مرجان بزنم ديوارخخخخ
4 دیدگاه · 1395/05/24 - 21:01 توسط Mobile ·
3
رضا
رضا
مرجان بانو :)
image.jpg مرجان بانو :)
اين هم گل رز رونده ك خودم خريدم اينجا مترو توحيد يه روز قبل سال تحويل يهويي
4 دیدگاه · 1395/01/5 - 12:23 توسط Mobile ·
3
مرجان بانو :)
image.jpg مرجان بانو :)
سلام به همگي سال نو دوستاي عزيزم مبارك و اميدوارم ب تك تك آرزوهاتون تو سال ١٣٩٥ برسين
18 دیدگاه · 1395/01/5 - 12:08 توسط Mobile ·
4
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
سیاست انگلیسی! اندر حکایت وام خودرو!!!!
یکروز سرمیز نهار دیپلمات انگلیسی به سیاستمدار روس گفت:
اگربتوانی قدری خردل به خورد گربه بدهی نهارمهمون منی,
سیاستمدار روس بدون تامل پس گردن گربه رو گرفت,
وقتی قاشق پر خردل رابه طرف دهان گربه برد,
گربه با استشمام بوی تند خردل چنگی به دست او زد
ودرحالیکه دست مرد روسی را خونین ساخته بود, باسرعت به پایین پرید.
دیپلمات انگلیسی درحالیکه نگاه معناداری به دوست روسی اش میکرد,
به طرف گربه رفت ویک تکه گوشت را جلوی گربه گذاشت.
گربه وقتی مشغول خوردن شد آهسته دم اورا بلند کرد
و مقداری خردل به مخرج گربه مالید!
گربه با احساس سوزش از جا پرید, جستی زده فرارکرد
ورفت زیرمیز رستوران وپایش را بلند کرد وبه سرعت مشغول لیسیدن ما تحتش شد.
دیپلمات انگلیسی درحالیکه گربه رابه همکار روسی اش نشان می داد
گفت: یادگرفتی که چیزی را به بعضی ها چطوری باید خوراند؟
مدیونید اگه به یاد وام خودرو و .... بیفتید ( اندر حکايت خريد خودرو در ايران )
... ادامه
دیدگاه · 1394/08/18 - 11:06 توسط Mobile ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻤﻴﺪﻱ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻲ ! ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻦ " ﭼﻬﺎﺭﭼﻮﺏ !" ﭼﻬﺎﺭﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻭ ﭘﺎﻳﻪ ﻭ ﺍﺳﺎﺳﺶ ﺍﺯ " ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ " ﺷﻜﻞ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ ... ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﭼﻬﺎﺭﭼﻮﺏ ﺩﺍﺭﻩ، " ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﺩﺍﺭﻩ ... ﺍﺻﺎﻟﺖ ﺭﻭ ﻧﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﺮﻳﺪ ﻧﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﺍﺩﺍﺷﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﺰﻙ ﻭ ﺩﻭﺯﻙ ﺑﻬﺶ ﺭﺳﻴﺪ ! ﺍﺻﺎﻟﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻛﻨﻲ ، ﺩﻟﺖ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﺩﻝ ﺑﺸﻜﻨﻲ ، ﺩﻟﺖ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﺩﻭﺭﻭ ﺑﺎﺷﻲ ، ﺩﻟﺖ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﻱ ﺑﺪﯼ .... ﺍﻳﻦ ﺑﻲ ﻋﺮﺿﻪ ﮔﻲ ﻧﻴﺴﺖ ! ﺍﺳﻤﺶ " ﺍﺻﺎﻟﺘﻪ "
... ادامه
دیدگاه · 1394/07/11 - 23:03 توسط Mobile ·
5
bamdad
1f4f12795abe2906def2670f5cb6f424.jpg bamdad
کودکي با پاي برهنه روي برف ها ايستاده بود


و به ويترين فروشگاهي نگاه مي کرد.


زني در حال عبور او را ديد و دلش سوخت،


او را به داخل فروشگاه برد و برايش لباس و کفش خريد


و گفت: مواظب خودت باش!


کودک پرسيد: ببخشيد خانم شما خدا هستيد؟


زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط يکي از بنده هاي خدا هستم.


کودک گفت: مي دانستم با او نسبتي داريد!

{-35-}
مرجان بانو :)
3Fe8D5pmqC.jpg مرجان بانو :)
{-41-}
bamdad
bamdad
گاو ما ما مي کرد گوسفند بع بع مي کرد
سگ واق واق مي کرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنک کجايي
شب شده بود اما حسنک به خانه نيامده بود.حسنک مدت هاي زيادي است که به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي کند.او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند.
موهاي حسنک ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند.
ديروز که حسنک با کبري چت مي کرد .کبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.کبري تصميم داشت حسنک را رها کند و ديگر با او چت نکند چون او با پتروس چت مي کرد.پتروس هميشه پاي کامپيوترش نشسته بود و چت مي کرد.پتروس ديد که سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي کرد چون زياد چت کرده بود.او نمي دانست که سد تا چند لحظه ي ديگر مي شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
براي مراسم دفن او کبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما کوه روي ريل ريزش کرده بود .ريزعلي ديد که کوه ريزش کرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبري و مسافران قطار مردند.
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و کور بود .الان چند سالي است که کوکب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سير کند.
او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد.
او کلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد.
او آخرين بار که گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است که ديکر در کتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد

:(
رضا
رضا
حامد@ پسر تنها جان دوست خوب و گرامی تولدت مبارک امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی و زندگی خوبی داشته باشی {-35-}
sam
sam
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﺟﻠﻮﻡ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮﻓﺖ ....
.
.
ﭘﻮﻟﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ .... ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻮﻟﺘﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ...
ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﻴﮕﻪ ﺧﺮ ﺧﻮﺩﺗﻲ ﮐﺜﺎﻓﺖ ﺁﺷﻐﺎﻝ .....
ﻣﻨﻢ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﻳﻪ ﺁﯾﺲ ﭘﮏ ﺧﺮﻳﺪﻡ ...
ﻋﺎﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺁﯾﺲ ﭘﮏ ﺣﺮﺍﻣﻪ؟
ﻟﻄﻔﺎﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﻴﺪ
کسی شماره زلال احکام رو داره؟؟؟؟
... ادامه
zoolal
zoolal
ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺐ ﺭﻓﯿﻘﺎﻡ...
ﭘﻮﺯﺧﻨﺪ ﺑﺰﻧﻦ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﺍﺷﮑﺎﺷﻮﻧﻮ ﭘﺎﮎ کنن
ﻮ ﺑﮕﻦ :ﻫﻬﻬﻬﻬﯽ!!! ﮐﯽ ﻓﮑﺮﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ?
ﺍﻭﻥ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺧﺮﻳﺪﻩ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺮﺍﻳﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﻴﺸﻴﻢ...
ﭼﯿﻪ ﻓﮏ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﻤﯿﺮﻡ؟؟ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻤﯿﺮﯼ...
ﻣﮕﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮﺭﻭ ﺗﻨﮓ ﮐﺮﺩﻡ؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/12 - 09:31 ·
6
Mohammad
Mohammad
سلامتی ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺐ ﺭﻓﯿﻘﺎﻡ ، ﭘﻮﺯﺧﻨﺪ ﺑﺰﻧﻦ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﺍﺷﮑﺎﺷﻮﻧﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻦ و ﺑﮕﻦ : ﻫﻬﻬﻬﻬﯽ !!! ﮐﯽ ﻓﮑﺮﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ؟
ﺍﻭﻥ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺧﺮﻳﺪﻩ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺮﺍﻳﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﻴﺸﻴﻢ …
ﭼﯿﻪ ﻓﮏ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﻤﯿﺮﻡ ؟
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻤﯿﺮﯼ ﻣﮕﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮﺭﻭ ﺗﻨﮓ ﮐﺮﺩﻡ ؟؟؟{-7-}{-7-}
sam
sam
* ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺐ ﺭﻓﯿﻘﺎﻡ ...
ﭘﻮﺯﺧﻨﺪ ﺑﺰﻧﻦ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﺍﺷﮑﺎﺷﻮﻧﻮ ﭘﺎﮎ کنن ﻮ ﺑﮕﻦ : ﻫﻬﻬﻬﻬﯽ !!! ﮐﯽ ﻓﮑﺮﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ؟؟
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
ﺍﻭﻥ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺧﺮﻳﺪﻩ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺮﺍﻳﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﻴﺸﻴﻢ ...
ﭼﯿﻪ ﻓﮏ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﻤﯿﺮﻡ؟؟ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻤﯿﺮﯼ ﻣﮕﻪ
ﺟﺎﯼ ﺗﻮﺭﻭ ﺗﻨﮓ ﮐﺮﺩﻡ؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 19:23 ·
6
zoolal
zoolal
ﻳﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺭﻓﺖ ﻛﻼﻧﺘﺮﻯ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﺴﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﻩﺍﺵ ﻓﺮﻡ ﭘﺮﻛﻨﻪ ..
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﺯﻧﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺧﺮﻳﺪ ﻭﻟﻰ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻪ ﺧﻮﻧﻪ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﻗﺪﺵ ﭼﻘﺪﻩ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻗﺖ ﻧﻜﺮﺩﻡ !
ﭘﻠﻴﺲ : ﻻﻏﺮﻩ؟ ﭼﺎﻗﻪ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﻳﻪ ﻛﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﻻﻏﺮ … ﻳﺎﭼﺎﻕ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﺭﻧﮓ ﭼﺸﺎﺵ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﺩﻗﻴﻘﺎً ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﺭﻧﮓ ﻣﻮﻫﺎﺵ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﻭﺍﻻ … ﻫﻰ ﺭﻧﮓ ﻣﻴﻜﻨﻪ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﭼﻰ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﭘﻴﺮﻫﻦ …!! ﻣﺎﻧﺘﻮ …!! ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﺁﺭﻩ
ﭘﻠﻴﺲ : ﺍﺳﻢ، ﺭﻧﮓ ﻭ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﺎﺷﻴﻦ،
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﻳﻪ AUDI ﻣﺸﻜﻰ A8، ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ V6 ، ﺣﺠﻢ 3000
ﺳﻮﭘﺮﺷﺎﺭﮊ ﺑﺎ 333 ﺍﺳﺐ ﺑﺨﺎﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺩﻭﺭ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻭ ﺗﻴﭗ
ﺗﺮﻭﻧﻴﮏ ﻫﺸﺖ ﺳﺮﻋﺘﻪ ﺍﺗﻮﻣﺎﺗﻴﮏ ﺑﺎ ﻗﺎﺑﻠﻴﺖ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﻣﺪ ﺩﺳﺘﻰ ﻭ
ﺗﻤﺎﻡ ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﺵ ﻓﻮﻝ LED ﺑﺎ ﺩﻳﻮﺩﻫﺎﻯ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻧﻮﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻤﺎﻡ
ﻓﺎﻧﻜﺸﻨﻬﺎﺵ ﻭ……
ﻳﻪ ﺧﺮﺍﺵ ﺧﻴﻠﻰ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻢ ﺭﻭﻯ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﻳﻰ ﺳﻤﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ …
ﻣﻬﻨﺪﺱ ! ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﺯﺩ ﺯﻳﺮ ﮔﺮﻳﻪ (…!!ﭘﻠﻴﺲ : )
ﻣﺘﺎﺛﺮ (!! ﮔﺮﻳﻪ ﻧﻜﻨﻴﻦ ! ﻣﺎ ﻣﺎﺷﻴﻨﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭘﻴﺪﺍﻣﻴﻜﻨﻴﻢ!!!!! :|
ببینید مردها ی ی همچین موجودات با دقتی هستنا ....!!
bamdad
bamdad
مردی در هنگام رانندگی،درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعويض لاستيک بپردازد. هنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد. مرد حيران مانده بود که چکار کند. تصميم گرفت که ماشينش را همانجا رها کند و برای خريد مهره چرخ برود. در اين حين، يکی از ديوانه ها که از پشت نرده های حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی. آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست می گويد و بهتر است همين کار را بکند. پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: خيلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی! پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟ ديوانه لبخندی زد و گفت: من اينجام چون ديوانه ام. ولی احمق که نيستم!!
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
یب.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
( ) = {-57-}

گيلانيان از قديم بر اين باور بوده اند كه اجراي آيين چهارشنبه سوري پليدي ها را از انسان زدوده و سلامتي را به ارمغان مي آورد. خيمه شب بازي يكي از نمايشهاي پيشواز از نوروز است كه تا چهل سال پيش نيز در شهرهاي گوناگون گيلان اجرا مي شد كه آنرا «گوشي» مي ناميدند. خيمه شب بازان افرادي دوره گرد بودند كه در شهر رشت متمركز بودند و اين افراد عروسكهايشان را به بازارهاي هفتگي سراسر استان مي بردند و به نمايش مي گذاشتند و با خواندن اشعار شاد و في البداهه تماشاگران را مشغول ساخته و از آنها در پايان پول مي گرفتند. كول كوله چهارشنبه (چهارشنبه سوري) در گيلان و در همه نقاط ايران به عنوان يكي از آيين هاي پيش از نوروز متدوال بوده و هست. آيين چهارشنبه سوري بنا بر يك باور قديمي در غروب آخرين روز سه شنبه سال برگزار مي شود، براساس اين باور اجراي اين رسم و آيين از انسان پليدي و بيماري را رفع مي كند و تندرستي و سلامتي را به ارمغان مي آورد.
3 دیدگاه · 1392/12/20 - 22:10 در گیلک ·
9
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
از لذت بخش ترين لحظات زندگي يه دختر ميشه به

لحظه ي بازگشتن از خريد و دونه دونه باز کردن خريدا اشاره کرد:))

+خدایی......
دیدگاه · 1392/12/9 - 12:49 در دوستها ·
6
♥هـــُدا♥
63968262181268842186.jpg ♥هـــُدا♥
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ