یافتن پست: #داستانی

bamdad
bamdad
هر زندگی دو داستان دارد :
داستانی که زندگی می‌کنید
و داستانی که دیگران تعریف می‌کنند...

دیدگاه · 1396/12/25 - 12:04 ·
3
Mohammad
Mohammad
خاطره ای که از اول مهر دارین رو بنویسین (منظورم سال اول ابتداییه)
رضا
رضا
تو جزیره اومبا اومبا فیلترینگ ندارن . البته لازم به ذکر می باشد اینترنت هم ندارن .
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
اعتراف میکنم شدم مصداق بارز این بیت:
اگر با من نبودش هیچ میلی...
چرا ظرف مرا بشکت لیلی...
{-253-}{-253-}{-253-}
صوفياجون
Alissa1.jpg صوفياجون
bamdad
bamdad
فکر کردم همه‌مان در داستانی عجیب زندگی می‌کنیم. با وجود این اکثر آدمها معتقدند که این دنیا کاملا طبیعی است و یکسره دنبال چیزهایی هستند که غیرطبیعی باشد، مثل فرشته و آدم فضایی؛ تنها به این دلیل که نمی توانند ببینند دنیا خودش یک معمای بزرگ است. احساس می‌کردم با بقیه فرق دارم. فکر می‌کردم دنیا خودش یک رویای عجیب است. ...به نظر من این موضوع هم خودش معمای بزرگی است که آدمها صبح تا شب این طرف و آن طرف می‌دوند و فعالیت می‌کنند. بدون اینکه فکر کنند از کجا آمده‌اند. چگونه می‌شود چشم بر زندگی روی این کره خاکی بست و آن را کاملا طبیعی دانست؟
... یاستین گوردر ...
... ادامه
سید محمد محمدی
chicken-soup-for-the-soul.jpg سید محمد محمدی
داستانی زیبا از کتاب سوپ جوجه برای روح(مجموعه داستان های واقعی روحیه بخش): یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"و اسمیت به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم.اگر تو واقعا میخواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!" چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!". همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت: اسمیت پول دارو ها جور شد نگران نباش همه چیز داره درست میشه..." به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک میکنه و قول بدیم که نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/5 - 18:24 ·
4
zoolal
zoolal
به من مجوز چاپ نمیدهند,میگویند:

داستانی که نوشته ای قابل باور نیست!

من فقط خاطراتم را نوشته بودم!!
... ادامه
bamdad
bamdad
بزرگ تر که شدم

داستانی خواهم نوشت

که کلاغ هایش قصه ببافند

و آدم ها را به هم برسانند.. .
دیدگاه · 1393/03/21 - 23:40 ·
8
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
از عشق تو
داستانی به بلندای شنگول و منگول هم نمیتوان نوشت…
چه برسد به شیرین و فرهاد
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 13:04 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
خاطره ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم ,
توانش را نیز ...
برایم شادی است و اندوه
در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید
غمگین تر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه زا شنیده است
می دانم!
خدایان انسان را
بدل به شیئی می کنند , بی آن که روح را از او بر گیرند
تو نیز بدل به سنگی شده ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی

آناآخماتووا
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 01:51 ·
3
iman
iman
می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم . . .

یکی بود ، یکی . . .

بی خیال . . . !
خلاصه اش می شود اینکه : دوستت دارم لعنتی . . . !
دیدگاه · 1392/12/9 - 02:08 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
لعنــــتی می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم . . . یکی بود ، یکی . . . بی خیال . . . ! خلاصه اش می شود اینکه : دوستت دارم لعنتی . . . !{-38-}
دیدگاه · 1392/11/1 - 21:25 ·
8
bamdad
bamdad
از عشق های امروزی ......
داستانی به بلندای شنگول ومنگول هم نمی توان نوشت چه برسد به شیرین و فرهاد....
دیدگاه · 1392/10/9 - 20:44 ·
8
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم . . .

یکی بود ، یکی . . .

بی خیال . . . !

خلاصه اش می شود اینکه : دوستت دارم لعنتی . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/12 - 14:39 ·
8
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
دلم میخواهد تمامِ حسِ نابم را برایت بنویسم!

میدانی، گاهی دلم میخواهد از شدت این دوست داشتن بمیرم…

میخواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم

یکی بود ، یکی … بیخیال …!!!

خلاصه اش میشود دوستت دارم …

احساس مرا اندازه نگیر …

تو را بی اندازه دوست دارم … !
... ادامه
bamdad
bamdad
دست از پا خـــــــطا کنی

تعویضـــــــــــــــــ میشــــــــــوی..

همین حوالــــــــی کسی شبیـــــه توست.

این است پیــــــــام عشـــ❤ـــق های امـــــــــــــــــــــروزی!
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
1380647941.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Noosha
saiful.jpg Noosha

دریاچه ی سیف الملوک در مناطق شمالی دره ی کاغان در کنار منطقه ای به نام نران قرار دارد. داستان نام گذاری دریاچه به این نام داستانی است شنیدنی که توسط شاعر معروف صوفی "میان محمد بخش" سروده شده است. داستان در مورد یک شاهزاده ی پارسی است که عاشق و شیفته ی یک پری دریایی در این دریاچه می شود. مردم محلی معتقدند زیبایی دریاچه به خاطر وجود پریانی است که در قرص کامل ماه به درون دریاچه می آیند.
... ادامه
sarah
sarah
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !
{-54-}{-7-}
Majid
Concert-Arikeh-07.jpg Majid
دوست دارید آهنگ بعدی مجید خراطها چه جوری باشه متفاوت ====>قانون احساس عاشقانه===>منوببخش اجتماعی===>کارتن خواب داستانی===>حلقه فوق العاده احساسی===>مسافر . . مثل مسافر . . سهم من از تو دوری تو لحظه های بی کسیم قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم....... . . مثل منوببخش . . دلت شکست فدات بشم اما قسم به جون تو خودم با اشکام جوش میدم اون دل مهربونتو . . مثل حلقه . . آخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه حالا کو تا باورم شه سرنوشت من همینه . . مثل کارتن خواب . . به قول تو اگه من بچه بودم آخه بی معرفت مگه بچه زدن داشت . . مثل قانون احساس . . چقد گفتم نرو دورت بگردم بمونو مرهمی شو روی دردم حالا که غسل کامل کرده چشمام منم از باتو بودن توبه کردم . . به ترتیب گفتم هر چند زیادم فرق نمیکنن چون همه اشون اولن و این جوری قوانین ریاضی هم نقض میشن همونجوری که دو تا داداش با هم دیگه Number 1 هستند بازم تموم معادلات بهم میریزه .…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` M A J I D K H A R A T H A .…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’`
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/26 - 12:22 ·
1
LeilA
LeilA
قند خون مادر بالاست

اما دلش همیشه شور می زند برای ما

اشکهای مادر...مروارید شده است در صدف چشمانش

دکترها اسمش را گذاشته اند آب مروارید

حرف ها دارد چشمان مادر... گویی زیر نویس فارسی دارد

دستانش را نوازش می کنم

داستانی دارد دستانش
... ادامه
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ