بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نو،
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور،
برق کفش جفشده تو گنجهها،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
ممنون،اره من چون بچه ی اول بودم سیسمونی که مادربزرگم واسم گرفته بود هم لباس دخترونه داشت هم پسرونه. البته جریان اسمم ادامه داشت وقتی به دنیا اومدم مامانم یه اسم دیگه واسم انتخاب کرد اما اقوام هر کسی یه اسمی پیشنهاد میداد تا اینکه مامانم اینا برای اینکه دل کسی رو نشکنن چندتا از اونا اسما رو و اسمی که مامانم انتخاب کرده بوده رو گذاشتن بین قرآن و مامانم یکی شون و برداشت که دقیقا همون اسمی بود که خودش می خواست.
1394/09/18 - 23:26جالب بود .
1394/09/19 - 13:49