لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين حضرت زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا
سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم
از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد
همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، ورفت
اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و حالم خوب نبودداشتم حرفهای خانومه روکه مثل پتک توسرم میخوردتوذهنم مرورمیکردم
تو راه که داشتم ميبردمش تا دم حسينيه، هي گريه ميکرد و با خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم چي ميگه
اما داشت به من ميگفت
ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ازدست ما ميگيره، اينارو ميگفت
منم رانندگي ميکردم.... واردخونه شدم
ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند هیئت
تو خانواده مون فقط لات من بودم
تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده
صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چفیه هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند
من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم
پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم یازهرای مظلومه دست منو بگير
یازهرا يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير
من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم.
کسي تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم توسروصورت خودم میزدم
گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم چون کسي نبودیه حس عجیبی بهم دست داده بودکه توی همه عمرم تجربه نکرده بودم احساس میکردم سبک شدم احساس میکردم تازه متولدشدم....
نیمه شب بود، باصدای بازشدن قفل در ازخواب بیدارشدم همون پای تلویزیون خوابم برده بودپدر و مادرم از حسينيه آمدند
تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمم رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان حالت خوبه؟چراچشمات قرمزه چراصورتت قرمزشده گفتم چیزی نیست گفت صدات چراگرفته همه نگران بودن دورموگرفته بودن
گفتم چیزی نیست امشب براامام حسین عزاداری کردم همه ازتعجب مات مونده بودن مادرم گریه میکرد وخداروشکرمیکردمیگفت ممنونم خداکه دعاهای منومستجاب کردی و.....
افتادم به پای پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخشید
من اشتباه کردم
بابام گريه میکردمادرم گريه میکرد خواهروبرادرام....
صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم سمت حسینیه محلمون
تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم
همه یه جوری نگام میکردن
سرپرست هيئت آدم مسنیه
آمد و پيشونيمو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي منم خجالت میکشیدم آخه یه عمرباعث اذیت وآزارمردم اون محله بودم...رفتم تودسته و
هي زنجير ميزدم وبه ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم
هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به امام زمان زدم گريه ميکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، سرپرست هيئت منو صدا زد
گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان من یه عمرزیربارگناه مرده بودم توزنده ام کردی؟
اومدم ضریح آقا رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره نذاردوباره راهموگم کنم.....
سرپرست هیئت کاروان زیارتی داره داره، مکه مدینه میبره. یه روزتومسجدمنودیدصدام زدرضاجان میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم حاجی!!!
خلاصه دیگه شغل پیداکردمو اهل کاروزحمت شده بودم رفیقای اون چنینی را گذاشته بودم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
همه ماجرا یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم هرچی نظرشماست مادر،من روحرف شماحرف نمیزنم
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین پسر من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادرمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی باسینی چای وارد شدیه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:
یا زهرا!!!!!
سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب حضرت زهرا سفارشتو کرده....
به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، اهل بیت آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
ای آبرودار آبرویم را بخر٬ جان زهرا از گناهم درگذر... یازهرا...(بخاطر حضرت زهرا کپی کنید!ب ثواب مادر خوبی ها!ب ثواب عزیز تازه رفته ی من اشک اگه تو چشاتون حلقه زد،اگه قلبتون تند زد به یاد من گنه کار هم باشیدبرای دل بیمار من هم دعا کنیدبرا ازدواج جوانهادعاکنیدکپی کنید!
یه بار اینو گوش دادم فوق العادست
1393/07/2 - 12:35مرسی
صوتیش واقعا عالیه
هیچی .... اگه بگم بم میخندین .
1392/10/25 - 00:03بگو
1392/10/25 - 00:04نه ... بگذریم. دچار توهم شدم انگار...
1392/10/25 - 00:05توری لونه مرغه
1392/10/25 - 00:17مصطفی میاما
1392/10/25 - 00:22بی جنبه سوال بود
1392/10/25 - 00:27تو بیا فقط لاهیجان با همون ماشینه میام از روت رد میشم بعدشم نمیبرمت بیمارستان
1392/10/25 - 00:31سینه خیز تا شفا میرم نزدیکه
1392/10/25 - 00:36برو خوش بگذره جانباز 100%
1392/10/25 - 00:38باتشکر
1392/05/29 - 23:38منایی فدات قسمت شه بیام ایشااله
1392/05/30 - 00:00حتما بیا.. پشیمون نمیشی..
1392/05/30 - 00:02اگه موقعیتش جور شد حتما میام عزیزم
1392/05/30 - 00:03بخاطر فالوده اخته ای همش دوست دارم بیام...
1392/05/30 - 00:29میای ایشالا ..خودم میبرمت تک مزه مهمون محمد
1392/05/30 - 00:33فدات منا جووون ایشالله ...اصن داداش محمد مهمون کنه فالوده بیشتر میچسبه...
1392/05/30 - 00:50منم فالوده میخواااااااااااااااااااااااااااااام
1392/06/25 - 14:37صوفیا جون کجا شکلش بامزه هس اینکه داره ی دختر از پشت برتاپ میکنه و گفته راه خلاصی از مشکلات بامزه هس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1392/04/26 - 01:57نه پرتابش اون بالاست در بامزه هست یععنی دختره انگار چتربازه من خیلی دوست دارم از اون بالا بیام پایین ولی متأسفانه از بلندی خیلی میترسم هههه زیاد سخت نگیر بیچاره مصطفی منظوره بدی نداشت بوخدا
1392/04/26 - 02:05صوفیا تو الان دختره رو چترباز دیدی ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تفاوت ما تو دید ماست
1392/04/26 - 02:24خودتون بریدینو دوختین من چی بگم اما باشه ما در خدمت همه ی بچه هااااااااااااااااااااااااااا هستیم چااااااااااااااااااکریم
1392/04/26 - 10:02 توسط Mobileکجایی خانوم کم پیدایی دل بچه ها تنگ شد
1392/04/26 - 10:10بی صاحاب سیستمم نمیره تو نمیدونم قسمت یوزر پسورد اصن نیستش با موزیلا و گوگل کروم فقط با اینترنت اکسپلورر میاد اینم ک داغونه سرعت در حد وین98 چت پایینم ک نداره برا من
1392/04/26 - 11:09قسمت history firefox میدونی کجاست؟ تا راهنماییت کنم شاید درست شد
1392/04/26 - 11:14ببین مصطفی من هیستوریمو تنظیم کردم که اصن لینک ها یوزر پس سیو نشه چون فضول زیاده تو خونمون تازه چند بارم موزیلا رو پاک کردم دوباره نصب کردم فکر میکنم باید وین عوض کنم
1392/04/26 - 11:21نه میخواستم بگم بری cookie های تو history رو پاک کنی شاید درست شد شایدم تو درست میگی ایراد از ویندوز باشه
1392/04/26 - 11:26ohok yalda ham mikhad az khonashon biyad biron
1392/04/26 - 13:41شبت خوش اجی جونم ایشالا موفق باشی
1392/02/16 - 01:05بزار سر کارم برم بعد میبرمت امیر شام میدم
1392/02/16 - 01:07مــوفق باشــی گلم
1392/02/16 - 10:33بذار {بچه}
1392/01/2 - 01:5817
1392/01/2 - 01:59یکتا 12
1392/01/2 - 01:59انتخاب کردم
اگر پسر باشه امید
اگرم دختر باشه پروا
23
1392/01/2 - 02:05یکتا
1392/01/2 - 02:12شقایق بازیه نخوندموشون ک
1392/01/2 - 02:15پس با اجازه بزرگترا بله
1392/01/2 - 02:16شقایق
1392/01/2 - 02:18باهام قهله
1391/11/14 - 02:44امید بهش بگو باهام اشتی کنه
1391/11/14 - 02:45نیما کوجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگید بیاد کارش دارم
1391/11/14 - 02:47اوناهاش اونجاست
1391/11/14 - 02:48نیما آنلاین نیست .
1391/11/14 - 02:48هست عکسش تو انلاینا
1391/11/14 - 02:49دنبالش کردم فرار کرد شقایق جان
1391/11/14 - 02:50چرا فراریش دادی ما که هنوز اشتی نکرده بودیم
1391/11/14 - 02:51نیما پس اون همه احساست کجا رفت؟؟؟
1391/11/14 - 06:20شقایق خانم بزار قهر کنه بره ول کن حوصله داری ها
بزار بیاد من خودم گوششو میکشم،خیالتون راحت