یافتن پست: #میروم

bamdad
bamdad
روزی شغالی در جنگل با مکر وحیله به شیری گفت :

شما که سلطان جنگل هستید میتوانید از پس یک شغال برآیید.

شیر گفت: میخواهی جانت را بگیرم تا ببینی میتوانم یا نه!

شغال گفت: اگر توانستید گره مرا باز کنید آنگاه من باور میکنم نیازی به خون ریزی نیست.

آنگاه شغال دست وپای شیر را بست وراه خود گرفت ورفت.

خری که از آنجا میگذشت شیر رادید وتکه خورد.

شیر گفت:بیا ومرا باز کن به مکر شغال گرفتار شده ام.

خر گفت اگر بازت کنم مرا میخوری

شیر گفت نترس اگر بازم کنی نصف سلطنت جنگل را به تو میدهم

خر دست وپای شیر راباز کرد وبه شیر گفت حالا نصف جنگل را به من میدهی

شیر گفت:

کل جنگل مال تو من از اینجا میروم سلطانی که دستانش را شغال ببنددو

خر آن را باز کنند همان بهتر رود وخر حکمرانی کند

{-15-}
دیدگاه · 1394/08/12 - 20:28 ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
رک بگویم... از همه رنجیده ام! از غریب و آشنا ترسیده ام
با مرام و معرفت بیگانه اند من به هر ساز ی که شد رقصیده ام
در زمستانِِ سکوتم بارها... با نگاه سردتان لرزیده ام
رد پای مهربانی نیست...نیست من تمام کوچه را گردیده ام
سالها از بس که خوش بین بوده ام... هر کلاغی را کبوتر دیده ام
وزن احساس شما را بارها... با ترازوی خودم سنجیده ام
بی خیال سردی آغوشها... من به آغوش خودم چسبیده ام
من شما را بارها و بارها... لا به لای هر دعا بخشیده ام
مقصد من نا کجای قصه هاست ا
ز تمام جاده ها پرسیده ام
میروم باواژه ها سر میکنم
دامن از خاک شما بر چیده ام
من تمام گریه هایم را شبی... لا به لای واژه ها خندیده ام
... ادامه
دیدگاه · 1394/07/9 - 13:31 ·
3
bamdad
bamdad
مرا ببخش

که ساده بودنم دلت را زد

مرا ببخش

اگر عشق ورزیدنم چشمانت را بست

میروم تا آنان که توانا ترند

تو را به پوچ بودنت برسانند...

:(
دیدگاه · 1393/12/18 - 21:51 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من دارم میروم بامداد بچه ها اومدن سلام برسون از طرفم به همشون{-83-}
برسونیا بعد میام نگاه میکنما {-157-}
bamdad
bamdad
از تو بگذشتمو بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان با دگران وای به حال دگران

میروم تا که به صاحب نظری بازرسم

محرم ما نبوَد دیده ی کوته نظران

دل چون آینه ی اهل صفا میشکنند

که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت باغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیدادگران بخت من آموخت تُرا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبتِ کارِ جهانِ گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

“شهریار”

{-35-}
bamdad
bamdad
اینهمه رفتنت چه فایده ای دارد اصلا؟

به پشت سرت نگاه کن!

این سایه ی تو نیست!

منم که به دنبال تو راه افتاده ام!

مثل بادکنکی به دست کودکی!

هرجا میروی با یک نخ به تو وصلم!
نخ را که قطع کنی میروم پیش خدا!!

:(
دیدگاه · 1393/07/25 - 21:18 ·
8
هـــــستی جـــون
هـــــستی جـــون
من !
مثل بادکنکی به دست کودکی ، هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم !
نخ را قطع کنی ، میروم پیش خدا !!!
دیدگاه · 1393/05/21 - 20:14 ·
5
Majid
Dlovan-Big-06.jpg Majid
شب است....
کلنجار میروم با خودم...

با دلتنگی هایم...

با قلب له شده ام...

با غرور شکسته ام....

سراغش را بگیرم؟ ...نگیرم؟ ... بگیرم؟...نگیرم؟...

نزدیک صبح است...

دل را به دریا زدم...

"مشترک مورد نظر در حال مکالمه میباشد"
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/4 - 02:57 ·
4
✔♥Дℓɨ♥✔
1406209940769179_orig.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
داشت از دیدار برمیگشت که ،
" مستی به ره دیدو گرفت " ...
...
1342887226.jpg ...
به ایوان میروم و
دستم رابرپوست کشیده شب میکشم..
کس مرابه شب معرفی نخواهدکرد
کس مرابه میهمانی گنجشکهانخواهدبرد...
پروازرابخاطربسپار
پرنده مردنی ست..
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/18 - 15:51 ·
3
bamdad
bamdad
آدمی که میخواهد برود ،

داد نمیزند که من دارم میروم ...

آدمی که رفتنش را داد میزند

نمیخواهد برود ...

داد میزند که نگذارند برود ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 00:24 ·
3
bamdad
bamdad
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر می‌گوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو می‌رسم ؟!
دیدگاه · 1393/03/30 - 21:23 ·
5
zoolal
zoolal
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو … هیچ کجا نیستی…
دیدگاه · 1393/03/12 - 22:42 ·
7
bamdad
bamdad
سالهاست میروم ونمی رسم

ترسم از آن نیست که نرسم

از آن میترسم

که از یادت بروم ...!
دیدگاه · 1393/03/5 - 19:28 ·
5
bamdad
bamdad
جهنمی که من میروم

شعله ای برای آتش زدن خیانت ندارد

جهنمی که من میروم

حتی آنقدر گرم نیست که یخ خاطرات را آب کنه

جهنمی که من میروم

فقط جهنم است جایی که تو آنجا نیستی...
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/3 - 22:57 ·
5
...
3.jpg ...
حماقت که شاخ ودم ندارد!
حماقت یعنی من که اینقدرمیروم
تاتودلتنگ من شوی!
خبری ازدلتنگی تونمیشود!!
برمیگردم
چون دلتنگت میشوم..
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/3 - 15:16 ·
2
...
...
گذشته راکه بیادمی آورم ازحال میروم!
دیدگاه · 1393/03/3 - 14:10 ·
3
...
...
دگرم نیست هوای ماندن
دگرم نیست دوپای رفتن
خسته وغمزده وگیج
دراین شهرغریب
پرسه در
غربت تنهایی خودمیزنم اندرخم کوی..
نیست اینجااثرازدشت ودمن
نیست اینجاخبرازبوی چمن
عابرانی پراحساس تهی بودن محض
خسته غوزکهایی مملوازحس تباهی فزون
اندرین شهرغریب
برتن مندرس این جامه وتن پوش پلشت
وصله ای ناجورم
من به اقلیم تباهی گذرم افتاده
من به وادی جنون
میروم عاقبت ازاین وادی
سوی فردوس برین
سوی جنگل
سوی رود
این من روبه زوال
گه آمال محال
میسرایم شعری
من زدریای شمال...
دگرم نیست هوای ماندن
دگرم نیست دوپای رفتن...
شعرازنیماراد
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/21 - 20:55 ·
4
...
...
رفتم که بروم...
برای همیشه!
ولی بازگشتم...
تاباردیگر
برای لحظه ای هم که شده ببینمت..
وبروم...
ولیکن
تودیگر
آن توی همیشگی نبودی!
دگرنشان ازطراوت وسرزندگی درتونبود!!
آری!
توآن تویی نبودی که سراغ داشتم!
واین تعجب مرابرانگیخت
که چسان
درمدتی اندک چنین ساکت وغریبه مینمودی!
باتعجب آمدنم رابدرقه گرشدی
ومن توراخطاب قراردادم
وتوراخواندم
به زبان آشنای همیشگی...
وتوجوابم دادی..
ومن بسی خرسندگشتم
که توهمان تویی هستی که میشناختمت!
ولیکن
دیری نپایید
که سکوتی مملوازفریادبازبرتومستولی گشت!
سکوتی که ازبدووروددوباره ام
تورادربرگرفته بود و
ازتو
غریبه ای آشنابرای من ساخته بود...!
حال که این متن رابرایت مینگارم میدانم که درخوابی نازآرمیده ای وفردااین واگویه راخواهی خواند...!
آری!
من رفتم که بروم
برای همیشه..
وبازبه شوق دیدنت بازگشتم...
ولیکن
اینباراگربروم
دگر
بازگشتی نیست رفتنم را..
میروم که رفته باشم تاابد
ای غریبه آشنا..!
متن ازنیما
نیمه شب
دراتاقم
تهران
"تقدیم به تویی که نشناختمت"
{-60-}
دیدگاه · 1393/02/21 - 03:13 ·
5
bamdad
bamdad
آرام میروم ، آنچنان آرام که ندانی کی‌ رفته ام اما وقتی‌ جای خالیه مرا ببینی‌ آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی !
دیدگاه · 1393/02/9 - 22:50 ·
6
bamdad
bamdad
زمین دیگر ارزش ماندن ندارد...
این ور کوه باشی یا آن ور کوه ... همیشه کسی هست که دلت را بشکند...
این روزها گوسفندان هم گرگ شده اند...
میروم گرگ ها را به چرا ببرم...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/2 - 23:53 ·
11
nader melody
nader melody
تو مرا آنقدر آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت...بکنم دل زدل چون سنگت...توخیالت راحت...میروم از قلبت...میشوم دورترین خاطره در شب هایت.تو به من میخندی...وبه خود می گویی ،باز می آید می سوزد ازین عشق ولی...بر نمی گردم نه!می روم آنجا که دل بهر دل تب دارد... عشق زیباست و حرمت دارد.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/23 - 12:53 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
برای اعتراف به کلیسا میروم

رو در روی علفهای روییده بر دیوار کهنه می ایستم

و همه ی گناهان خود را یکجا اعتراف میکنم

بخشده خواهم شد به یقین

علفها بی واسطه با خدا سخن میگویند . . .
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ