یافتن پست: #نشود

رضا
رضا
دربی خسته کننده و بیخودی بود . اصلا از بالا بهشون گفتن بخاطر شرایط خاص کشور مساوی کنید تا یک وقت برد یک تیم باعث ناراحتی و ترویج نا امید در طرفداران تیم مقابل نشود .
... ادامه
دیدگاه · 1397/07/5 - 21:26 ·
2
سارا راد
سارا راد
تصاویر برای استفاده به هنگام طراحی سایت باید خوب و با حجم کم انتخاب شوند تا باعث کاهش سرعت سایت نشود. توجه کنید که سرعت سایت یک فاکتور مهم در سئو و بهینه سازی سایت است که باید از ابتدای کار طراحی سایت همه جوانب را در نظر بگیرید.
... ادامه
[لینک]
دیدگاه · 1397/06/18 - 10:37 ·
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
وهر پاک بباید که شود قابل فیض
ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و نشود
دیدگاه · 1396/04/28 - 15:23 ·
2
نوین سامانه برترایران
نوین سامانه برترایران
نسان مدرن امروزی در جهانی زندگی می کند که نام های تجاری مختلف کالا و خدمات بر آن حاکم است. در واقع این یک ایدیولوژی است که با تکیه بر تکنیک های تبلیغاتی طراحی شده افراد را متقاعد می کنند که با استفاده از این محصولات یا خدمات آنها زندگی بهتر ,شادتر و موفق تری خواهند داشت. یک بستر مهم برای اجرای این ایده، پیام های تبلیغاتی و پیامک صوتی و متنی است که خیلی ها را مورد اذیت و آزار قرار داده است. امروزه هرکسی تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرد اگر چه متوجه این تاثیر گذاری بر خود نشود به طوری که تبلیغات نقش مهمی را در زندگی روزمره افراد بازی می کند و عمدتا موجب تاثیر بر تفکر و تغییر نگرش نسبت به خود و جهان اطراف ما می شود .تبلیغات به خوبی نشان می دهد که افراد آماده تغییر رفتار در موقعیت های خاص هستند و تعیین می کند که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است.افراد جامعه از کالا و خدماتی استفاده می کنند که به انها توصیه میشود .ممکن است این توصیه در سطح کوچک مانند دوستان و آشنایان اتفاق بیافتد, یا در سطح فرا منطقه ای یا جهانی. این ها روشن ترین و واضح ترین چیز هایی بود که در جایگاه تبلیغات در دنیا به ذهن می رسد اما اگر کمی دقیق تر شویم به یافته های زیر نیز دست پیدا می کنیم.

تبلیغات

امروزه تبلیغات بحث مهمی شمرده می شود زیرا مرتبط با مسایل امروزی و ماهیت های روانی جالب و پیچیده می باشد که توجه به انها می تواند مزایای زیادی برای تولیدکنندگان و مصرف کنندگان داشته باشد. تبلیغات به طور نامحسوس و بدون متوجه شدن افراد موجب تاثیر گذاری بر انها می شود.در واقع ما برده هایی شده ایم که از علم و دانش فنی و تبلیغات به طور ماهرانه تبعیت میکنیم.فشار تبلیغاتی هر روز در حال رشد است.مقدار قابل توجهی پول صرف مبارزات تبلیغاتی (کمپین تبلیغاتی) میشود که در نتیجه موجب درامد وسودهای چند میلیاردی برای شرکت ها می شود.علاوه این تبلیغات یک امر با ضرورت ویژه در شرکت هایی با هدف موفقیت در تجارت است. تبلیغات به طور مستقیم بر سیاست مرتبط است. تبلیغات نقشی تعیین کننده چه در بالا بردن فروش یک خمیر دندان و چه برای انتخاب یک نامزد سیاسی دارد و م یتواند نقش موثر در مسیر توسعه سیاسی کشور داشته باشد که در جامعه خیلی کم توجه می شود.
... ادامه
[لینک]
دیدگاه · 1395/06/16 - 18:56 ·
bamdad
bamdad
تا "خدا" هست،
هیچ لحظه ای آنقدر سخت نمیشودکه نشود تحملش کرد . . !
شدنی ها را انجام می دهم،
و تمام نشدنی هایم را ، به "خداوند" می سپارم . . .
{-41-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
چاره عشق سکوت است که بلوا نشود
مشت عاشق ابدا پیش کسی وا نشود

درسکوت است که پروانه بماند باشمع

گرچه سوزد دهنش باز به شکوا نشود

من دلم آتش و لب را زده ام مهر سکوت

پر گشودم که پرم سوزد و پروا نشود



دیشبم گفت خرد فکر دگر شیرین کن

گفتمش مزه هر شهد که حلوا نشود

زدل و جان زده ام حرف وفا پس دیگر

سخن آنگونه به غیرش به لب آوا نشود



برو ای عقل بنه کار دل ما به خودش

تو چه کارت بشود یا که نه رسوا نشود



درک دل برتو میسر نبود عقل بهوش

پیش گل بین دل و فکر تو دعوا نشود

عاشقی کار دل و بار جنون است نه تو

مصرع از عشق مگو قافیه شیوا نشود
دیدگاه · 1394/10/14 - 10:19 ·
6
رضا
رضا
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
حس خوب یعنی: درک ارزش بازکردن چشمی که میتوانست امروز صبـح، دیگر گشوده نشود ...
حس خوب یعنی: ارزش نگاه پر مهر دوباره ی تو در هر بامداد به چهره عزیزانی که ممکن بود دیگر هرگز کنار تو نباشند ...
حس خوب یعنی: لبخندی مشتاقانه به کودکی که چشم در چشم تو دوخته و عاطفه را میجوید ...
حس خوب یعنی: بی تابی تو برای گرفتن دست نابینای ناشناسی که قصد عبور از خیابان را دارد ...
حس خوب یعنی: بوییدن عطر نان گرم صبحانه و یادکردن اهل نیاز ...
حس خوب یعنی: نیت خیر برای آنانکه می شناسی و هرآنکس که نمیشناسی ...
حس خوب یعنی: پشتوانه ی دعای پـدر و مـادر ...
و حس خوب در یک‌ کلام یعنی: تبسّم دوباره خـدا به تـو در آغاز یک روز دیگر از باقیمانده زندگی ات ...
و مـن تمام اینها را یکجا ازخداوند برایتان مسألت دارم
... ادامه
دیدگاه · 1394/07/30 - 10:15 توسط Mobile ·
4
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
فال حافظ گرفتم ببینین چی اومده برام:


تو تمام خوبی های را در خود داری. چشمهایت بیانگر خوش و غم های دل توستو تو از خوبی برای خود برجی ساخته ای که کسی به پایت نمی رسد. روزگارت به خوشی می گذرد. عهد با دلبری بسته ای که بسیار فرخ و خوب است. کسی نیست که شیفته ی جمال معنویت نشود دائم به فکر بخشش هستی و برای همین پیر نمی شوی.
{-26-}{-26-}{-26-}{-26-}
✔♥Дℓɨ♥✔
by-me4 (2).jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
وابسته ی دختری کویری بشوی
سخت است اگر خودت شمالی باشی...

Design By me
Telegram.me/ali_ataei
Mohammad
n00185230-b.jpg Mohammad
خدایا، تو میدانی که چه می کشیم ، پنداری که چون شمع ذوب می شویم ، آب می شویم ...
ما ازمردن نمی هراسیم ، اما میترسیم بعد ازما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم هم که روشنائی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد ، پس چه باید کرد؟
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند وهم باید بمانیم تا فردا شهید نشود ، عجب دردی ...
چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم ...

بخشی از وصیت نامه شهید مهدی رجب بیگی
... ادامه
bamdad
bamdad
از بچگی با هم تفاوت داشتند...
یکی به موسیقی علاقه داشت یکی به خبرنگاری...
یکی دوست داشت در خفا کار کند یکی در دید همگان...
یکی دوست داشت همه تصویرش رو ببینند دیگری دوست داشت هیچ تصویری از وی منتشر نشود...
بله دوستان این است داستان دو برادر هنرمند یکی خبرنگار واحد مرکزی خبر حسینی بای...
و دیگری هنرمند با استعداد و خوش ذوق ارنجمنت بای (arrangement by)
نام پدر آنها "استند بای" و مادر آنها "های بای" بود.

{-7-}{-32-}
متین (میراثدار مجنون)
11.jpeg متین (میراثدار مجنون)
بارالها…
از كوي تو بيرون نشود
پاي خيالم
نكند فرق به حالم ....
چه براني،
چه بخواني…
چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني…
نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...
... ادامه
bamdad
bamdad
آهو خیلی خوشگل بود. یک روز پری سراغش آمد و بهش گفت: آهوجون! دوست داری

شوهرت چه جور موجودی باشد؟
آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش. پری آرزوی آهو را برآورده کرد و
آهو با یک الاغ ازدواج کرد. شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم
جنگل رفتند.
حاکم پرسید: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم، این خیلی خره.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمی شه، تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: آبروم پیش همه رفته، همه میگن شوهرم حماله.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم، خونه ام عین طویله است.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: اعصابم را خرد کرده، هرچی ازش می پرسم، مثل خر بهم نگاه می
کنه. حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: تا بهش یه چیزی میگم، صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه
. حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: از من خوشش نمیاد، همش میگه: لاغر مردنی، تو مثل مانکن می مونی.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا این کارها رو میکنی؟
الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.
حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چیکارش میشه کرد؟ تقصیر خودته که با
یه خر ازدواج کردی...!


لطفا سوء برداشت نشود
{-84-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻞ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺷﺖ!
ﮔﻞ ﻧﮑﺎﺭﯼ؛ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ..
.ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ...
ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﻠﻒ ﺍﺳﺖ!
ﮔﻞ ﺑﮑﺎﺭﯾﻢ؛ ﺯﯾﺎﺩ!
ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ، ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺑﯽ ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺫﻫﻦ،
ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ،ﻫﺮﮔﺰ
ﺁﺩﻡ، ﺁﺩﻡ ﻧﺸﻮﺩ ...
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
تو بخوان قصه مردان حساب و عدد و سود و زیان و قلم و ثبت و سیاق، کز همان روزهای نوروز در انبار بمانند و بگیرند و ببندند و شمارند و نویسند دو صد مشق در آن دفتر پیچیده به قیطان، که اگر خط بخورد یا که شود دیر، بهراسند از آن هیبت آن هیات سه مرد قلندر، همان هیات تشخیص علی الراس و اگر مانده حسابی نشود جمع، بر سر و صورت خود جمله بکوبند و دو صد لعن فرستند بر آن مرد ونیزی، همان لوکه پاچولی، که همه تی اکانت و دو طرف ثبت حساب از کرامات و افاضات هموست.
آن دگر خرده بگیرند از آن دسته اول که چرا آن ننوشتی و دگر چیز نوشتی که اگر این بشود شرط و شروط است و عدم، رد نظر.
هرگه این مرد سیه روز شود دیر به خانه، بخرامد به اتاقی و چپد زیر لحافی که بماند ز امان از خم ابروی زن و طعنه فرزند، که چه شد سهم تو از آن همه اعداد که بنوشتی و زدی جمع و چه شد وعده دریا و لب آب و نه حتی دو قدم پارک. این چه حرفه ست که نه چون کله پزان صنفی و جایی و نه چون آن مرد قدم رنجه به بازار مالی و منالی و نه یک باغ و حیاطی، که اگر یار برفت و تو در سوگ نشینی، آن جنازه تو به غسال سپاری که گزارش سر موقع توبه مجمع برسانی.
پس بگفتا گنهم چیست که جز این حرفه ندانم. این حرفه همان حرفه محبوب جهان است که در این دیر خریدار ندارد. من نه آن میرزا نویس در دکان و دم حجره ی آن بی هنرم، من دگر ممبر آن آیفک بین المللم.
آخر قصه: آخر قصه همه غصه و بس ناله نی که خراج دولت از آن سود به توافق به سر آید و در آن مجمع غدار بخورند و بگفتند و شنودند و دو صد سود و دو پاداش به تقسیم سپردند و ندیدند از پس پرده ی اعداد و رقم، آن همه خون جگر، دربدری، سوته دلی.
Mohammad
love2.jpg Mohammad
گاهی، در پس چهره مغرورانه
و ژست های بزرگانه در مقابل دیگران برای اثبات بزرگی و حفظ شخصیّت
کودکی سر به هوا و بازیگوش پنهان شده
که دلش کسی را میخواهد تا همه
دیوانگی اش را خرجش کند و
از او جواب " تو دیگر بزرگ شده ای " نگیرد و
تحقیر نشود ...
بلکه با او همراه شود ، همراه دیوانگی هایش
و در پس خنده هایشان ، فقط خنده باشد و خنده ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/26 - 09:20 ·
6
bamdad
bamdad
در مدرسه ي زندگي

درکلاس دنيا ، سر زنگ املا ، يادمان باشد

براي محبت تشديد بگذاريم تا نيم نمره از محبت ها کم نشود

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/7 - 13:06 ·
3
bamdad
bamdad
محمد نوری:

این بار طوری گل می زنیم که با فوتوشاپ هم مردود نشود !

{-6-}
bamdad
bamdad
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود…



کشاورز به او گفت که برو در آن قطعه زمین بایست.



من سه گاو نر را آزاد می‌کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها



را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. و مرد قبول کرد…



درِ اولین طویله که بزرگترین هم بود باز شد.



باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود.



گاو با سم به زمین می‌کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد.



جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت.



دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.



گاو کوچکتر از قبلی بود اما با سرعت حرکت می‌کرد.



جوان پیش خودش گفت: “منطق می‌گوید این را هم ول کنم



چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.”



سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر می‌کرد



ضعیف‌ترین و کوچک‌ترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.



پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید



و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد…



اما گاو… دم نداشت!!!



زندگی پر از ارزش‌های دست یافتنی است



اما اگر به آن‌ها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است



که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود.

:(
دیدگاه · 1393/05/2 - 14:59 ·
4
bamdad
bamdad
گاهي ارزش واقعي يک لحظه را …
تا زماني که به يک خاطره تبديل نشود- نمي فهميم …
چقدر دردناک است جمله ی : ”يادش بخير”.


:(
دیدگاه · 1393/04/25 - 23:17 ·
8
رضا
رضا
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان/نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین/گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند/کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر/که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم/اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار/ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست




غزل شماره ۲۶
bamdad
bamdad
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی...

{-84-}
دیدگاه · 1393/04/16 - 23:13 ·
6
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ