یافتن پست: #همدست

رضا
رضا
اولین 10 میلیارد ریال من کجاست ؟
رضا
رضا
یادم باشه از این به بعد اگر محمد و مرجان آنلاین بودن من آنلاین نشم چون اجازه نمیدن جواب نظرات قبلی رو بدم در جا جواب میدن همه چیز قاطی میشه {-2-}
Mohammad
">مرجان بانو :)
bamdad
bamdad
هنگامی که آرزوی چیزی را داری،سراسر کیهان همدست می شود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی.
Mostafa
Mostafa
دست از سرش بردار تا برود!

قرار بود مسابقه هنرهای رزمی بزرگی بین رزمی‌کاران مدرسه‌های مختلف انجام شود و مدرسه شیوانا هم چند نفر را برای مسابقه معرفی کرده بود. دو نفر از شاگردان شیوانا به فینال رسیدند. یکی از آنها شب مسابقه به شدت بی‌تابی می‌کرد، اما رزمی‌کار دوم آرام و ساکت گوشه‌ای نشسته بود و دوستش را نگاه می‌کرد.

شیوانا دلیل بی‌قراری شاگرد مضطربش را پرسید. او گفت: "نمی‌دانم چرا ناگهان دلشوره‌ای وجودم را پر کرده است. احساس بی‌حوصلگی می‌کنم و دوست دارم همین الان مسابقه را رها کنم و به مدرسه برگردم. در مجموع می‌توانم بگویم احساس عذاب‌آوری است."

شیوانا از شاگرد دوم که آرام بود گفت: "تو چطور؟ آیا این احساس بی‌قراری به سراغ تو نیامد؟"

شاگرد آرام گفت: "چرا آمد! اتفاقا بسیار هم شدید و تکان‌دهنده بود، اما به این احساس بی‌موقع و مزاحم گفتم که فعلا وقت خودنمایی نیست. بعد از مسابقه روزها و هفته‌ها وقت دارم و او می‌تواند آن موقع به وجودم راه یابد و مرا در خود فرا گیرد. اما امشب و فردا که مسابقه دارم حق ندارد رخ بنماید و موجب افت کارآیی و توانمندی و درنتیجه شکستم شود. خیلی ساده به احساسم دیکته کردم که الان وقت جلوه‌گری نیست!"

شاگرد مضطرب با تعجب گفت: "مگر می‌شود آدم جلوی احساسش را بگیرد!؟ احساس دل‌شوره وقتی می‌آید هیچ جایی برای منطق و استدلال باز نمی‌کند. می‌آید و همه جا را پر می‌کند!؟"

شیوانا با تبسم گفت: "احساس به تنهایی از پس این همه کار برنمی‌آید. یک همدست می‌خواهد. همدستی که به تمام تاروپود وجود تو دسترسی داشته باشد و بتواند اجازه ورود به بعضی جاها را که فقط در اختیار توست، بدهد.آن همدست نفوذی کسی جز خود تو نیست. دست از همراهی با او بردار. خواهی دید مثل یک موج گذرا و مثل یک نسیم می‌آید و از تو عبور می‌کند و می‌رود. آن که وادارش می‌کند بماند و درونت را به آشوب بکشاند خود تو هستی. این دوست تو برعکس چنین اجازه‌ای را به هیچ احساس مزاحمی نمی‌دهد. برای همین هم آرام است و به احتمال زیاد فردا در مسابقه امتیاز بیشتری کسب می‌کند. بهتر است تو هم دست از نگهداری احساس مزاحم برداری و بگذاری پی کار خود برود. اگر خیلی دوستش داری به او بگو بعدها که فرصت بود و حضورش برایت مزاحمتی ایجاد نمی‌کرد بیاید و خودش را نشان بدهد. خواهی دید این احساس بد می‌رود و دیگر نمی‌آید.
... ادامه
MONA
7th-267x350.jpg MONA
با چشمات پرکن نگاه منو که یه عمره از وهم خالی تره

حقیقی ترین لحظه هامو ببین

که از آرزو هم خیالی تره

[لینک]
Mostafa
Mostafa
سراب رد پای تو

سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد

کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم

که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم

صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم

یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم

واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم



سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد

کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم

که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
اسمت چه بود؟

آدم

فرزند...؟

من را نه مادری نه پدر.بنویس اول یتیم عالم خلقت.

نام محل تولد؟

بهشت پاک.

اینک محل سکونت؟

زمین خاک.

آن چیست در گرده نهادی؟

امانت است.

قدت؟

روزی چنان بلند که همسایه خدا-اینک به قد سایه بختم بروی خاک.

اعضای خانواده؟

هوای خوب و پاک-قابیل خشمناک-هابیل زیر خاک.

روز تولدت؟

در روز جمعه ای به گمانم که روز عشق.

رنگت؟

اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه.

چشمت؟

رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان.

وزنت؟

نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین

جنست؟

نیمی مرا ز خاک نیمی دگر خدا.

شغلت؟

در کار کشت امیدم بروی خاک.

شاکی ات؟

خدا

نام وکیل؟

آن هم فقط خدا.

جرمت؟

یک سیب از درخت وسوسه.

تنها همین؟

همین!.

حکمت؟

تنبیح در زمین.

همدست در گناه؟

حوای آشنا.

ترسیده ای؟

کمی

از چه؟

که شوم من اسیر خاک.

آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟

بله

که..؟

گاهی فقط خدا.

داری گلایه؟

دیگر گلایه نه ولی...

ولی که چه؟

حکمی چنین...آن هم به یک گناه؟!

دلتنگ گشته ای؟

زیاد.

برای که؟

تنها فقط خدا.
... ادامه
رضا
رضا
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما/آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده/بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت/به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر/زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای/بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم/گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند/خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری/کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو/کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست/بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی/تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو/روزی ما باد لعل شکرافشان شما



غزل شماره ۱۲
MONA
564225_532276800121586_380435072_n.jpg MONA
پاییز که بیاید
از دست دیوار های اتاقم
به خیابان خواهم رفت
از بس تورا
فریاد میکنند.
از یادآوری گرمی بوسه هایت
سرخ شوم،
می گویند سوز می آید.
از نبودن جای خالیت
گریه کنم،
می گویند باران می آید.
سرما و باد و باران
یاریم می کنند
از نگاه کنجکاو رهگذر ها.
اما در هر قدم
تو را می بینم
که جای پایم می رویی
خیابان هم با دیوار خانه ام
همدست ست
اصلا این پاییز
بوی تو را می دهد ....


-- لیلا هژیر ---
... ادامه
MONA
MONA
نامت چه بود؟/آدم

فرزند؟/من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟/بهشت پاک

اینک محل سکونت؟/زمین خاک

آن چیست بر گرده نهادی؟/امانت است

قدت؟/روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک

اعضاء خانواده؟/حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک

روز تولدت؟/روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟/اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟/رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان

وزنت ؟/نه آنچنان سبک که پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک

جنست ؟/نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟/در کار کِشتِ امیدم

شاکی تو ؟/خدا

نام وکیل ؟/آن هم خدا

جرمت؟/یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟/همین

حکمت؟/تبعید در زمین

همدست در گناه؟/حوای آشنا

ترسیده ای؟/کمی

ز چه؟/که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟/بلی

که؟/گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟/دیگر گلایه نه؟، ولی...حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟/زیاد

برای که؟/تنها خدا

آورده ای سند؟/بلی

چه ؟/دو قطره اشک

در آ خرین دفاع؟/می خوانمش که چنان اجابت کند دعا
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/27 - 12:45 ·
8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ