یافتن پست: #چشمهایم

مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
امشب عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز!
بی من چه شیرین میروی…من دوستت دارم هنوز!

در این مثلث سوختم…دارم به سویت می دوم
داری به سویش میدوی…من دوستت دارم هنوز!

قسمت نشد در این غزل…شاید جهان دیگری…
مستی و رقص و مثنوی..!من دوستت دارم هنوز!

امشب برایت بغض من کل میکشد محبوب من!
حتی اگر هم نشنوی من دوستت دارم هنوز!

در سنگسار قلب من لبخند تو زیباترست…
یک جور خاص معنوی من دوستت دارم هنوز!

خوشبخت باشی عمر من در پنت هاس برج عشق!!!
در ایستگاه مولوی من دوستت دارم هنوز!

دارد غرورم میچکد از چشمهایم روی تخت…!
داری عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز

bamdad
bamdad
اصلاً
اصلاً مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
مهم نیست
خانه ات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم.
خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانه ات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد

:(
دیدگاه · 1393/12/15 - 18:33 ·
3
متین (میراثدار مجنون)
111.jpg متین (میراثدار مجنون)
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم ،

سکوت را فراموش میکردی و تمامی ذرات وجودت

عشق را فریاد می کرد...

چشمهایم را می شستی

و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم،

نگاهت را تا ابد بر من می دوختی ،

تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را

با خود به عرش خداوند ببرم...
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/20 - 15:34 ·
9
شهرزاد
b6d407e224b4c3021.jpeg شهرزاد
به چشمهایم زل زد و گفت : با هم درستش می کنیم …
و من تازه فهمیدم : تنهایی چه وسعت نامحدودی دارد!
با هم … ! چه لذتی داشت این با هم … ! حتی اگر با هم هیچ چیزی هم درست
نمی شد … حتی اگر تمام سرمایه ام بر باد می رفت …
حسی که به واژه ی ” با هم ” داشتم را
با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه نمی کردم ..!
تنها کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد ،
می توانست حس من را در آن لحظات، درک کند!
زنی ناتمام / لیلیان هلمن
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/30 - 19:40 ·
9
bamdad
bamdad
دیگر نمی نویسمت



هرکس به چشمهایم نگاه کند



تورا خواهد خواند
دیدگاه · 1393/05/10 - 22:27 ·
4
soheil
soheil
تنهایـــــم...

اما دلتنگ آغوشــــی نیستم ...

به تکیه گاهـــــی نیز نمی اندیشم ...

چشمهایم تر هستند و قرمــــز ...

ولی رازی نـــــدارم ...

چون مدت هاســــت ...

دیگر کسی را "خــــیلـــی" دوســــت ندارم ...!!! {-35-}
دیدگاه · 1393/04/28 - 11:07 ·
4
bamdad
bamdad
ببار برایم

تو که هزاران چشمه ی جوشان

پشت مردمکهایت پنهان کرده ای

ببار برایم..

اشکهایت همان آب حیاتیست

که خضر نوشید و هنوز در به در جاودانگیست

ببار برایم

ساعت چشمهایم

عجیب با ساعت ابرها کوک است

عقربه هایی خلاف مسیر زندگی

که بهم نمیرسند

و فقط جفت میشوند

ببار برایم..!

تو که اشک هایت برف آب شده ی کوهستان است

بکر و جاری

ببار...

ببار...

سیلاب دردهایت را دوست دارم...

{-109-}
دیدگاه · 1393/04/23 - 19:20 ·
3
bamdad
bamdad
حرف ها نیز حرمتی دارند

،گاه باید

بخاطر آنها هم شده سکوت کرد . . .

هی تو کمی نزدیکتر بیا


اما چیزی نگو

بگذار فقط ،

بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کنـــد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 23:09 ·
8
...
...
پنجره ها.....
پنجره هاکلافه اندازسنگینی نگاه منتظرم!
اگرنمی آیی
اینقدرپنجره هارازجرندهم
چشمهایم به جهنم....!{-60-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 21:20 ·
6
...
...
تنهایم..
امادلتنگ کسی نیستم!
خسته ام..
ولی
به تکیه گاه نمی اندیشم..
چشمهایم
ترهستندوقرمز
ولی
رازی ندارند!
چون مدتهاست
کسی راخیلی دوست ندارم...!
{-35-}
دیدگاه · 1393/03/3 - 14:22 ·
3
bamdad
bamdad
فراموش کردنت کار آسانی است !

کافی است دراز بکشم ،

چشمهایم را ببندم
و نفس نکشم
دیدگاه · 1393/02/19 - 22:51 ·
3
...
...
فراموش کردنت کارسختی نیست!!!!
کافیست درازبکشم..
چشمهایم راببندم وبرای همیشه بمیرم!!
دیدگاه · 1393/02/18 - 12:39 ·
5
Majid
438892_T2BcOaQf.jpg Majid
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ

ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ.


ﺣﺎﺝ ﺭﺣﯿﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺞ

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻫﻤﻪﺍﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ.


ﺻﺒﺢ ﻗﺼﺎﺏ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩ؛ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺷﮏ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ

ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻪ


ﺳﻤﺖ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻊ ﺑﻊﮐﺮﺩﻡ.

ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥﭼﺎﻗﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ، ﭘﺴﺮﺵ، ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺖ

ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺎﯾﺪ ﻗﯿﻤﺖ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ.


ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺢ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻗﻀﺎ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ.

ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺧﺮﯾﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ

ﻣﻦ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺣﺎﻻﻫﺎ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ.

ﺍﻣﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺍﺯ ﻗﺼﺎﺏ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ. ﻫﻮﺍﯼ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﻢ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ.


ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩ.

ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺸﺘﺮﯾﺎﻥ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ

ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ


ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺳﺐﻫﺎﯼ ﺭﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺸﻮﯾﻢ

ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﺍﺭﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼﻣﻤﻠﮑﺖ!

ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺸﻮﺩ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﮑﻨﻢ.


ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺷﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ.

ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻫﻮ ﺍﺳﺖ. ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ

ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﻨﻢ.

ﻣﺎﺩﺭ! ﺩﯾﮕﺮ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﻋﺮﺿﯽ ﻧﯿﺴﺖ.


ﺳﻼﻣﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﻢ


ﺑﺮﺳﺎﻥ؛ ﺑﻪ ﺳﮓ ﮔﻠﻪ ﻫﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﺎﻥ.خنده
... ادامه
zahra
zahra
هی تو ! کمی نزدیکتر بیا اما چیزی نگو

بگذار فقط ، بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کند !
دیدگاه · 1393/02/11 - 09:12 ·
6
zoolal
zoolal
دلتنگت که می شوم...

چشمهایم را می بندم و "تــــــــــــو" را نفس میکشم!!!

نفسی با تمام وجود.... و چه آرامشیست وقتی جاری می شود،

عطر جا مانده از " تن تو" در "تمام من"!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/7 - 16:19 ·
3
bamdad
bamdad
انگار روزهای فراموش شدنم آغاز شده اند

از امروز

از حالا

تا زمانی که استخوانهایم به فرمان حق جمع شوند و انگاه

بایستم تمام قد رو به روی تو

چشم در چشم تو

و فریاد بر اورم

من همان خاطره ی یک عشق تلخم

یک عشق نافرجام

کوهی از حسرت بغض شده در گلو

مانده های آخرین احساس تو

تو چه داری به من بگویی

به چشمهایم نگاه کن و بگو...

:(
دیدگاه · 1393/02/5 - 20:53 ·
4
bamdad
bamdad
امروز هم امدم ..

اما ...

قدم هایم یاری نکردند تا برای دیدنت بیایم !..

حتی دلم هم نخواست که باز توی این وضعیت ببینمت ..

چون چشمهایم نبودت را برایم جاری میکنند ..

مثل این چند وقتی که رفته ای !!!..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/31 - 21:15 ·
2
bamdad
bamdad
ﺗـــﻨـــﻬـــﺎﯾـــﻢ
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺧـــﺴـــﺘـــﻪ ﺍﻡ
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺗﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻗﺮﻣﺰ
ﻭﻟﯽ ﺭﺍﺯﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﭼﻮﻥ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ

ﮐــﺴــﯽ ﺭﺍ ﺧــﯿــﻠــﯽ ﺩﻭﺳــﺖ ﻧــﺪﺍﺭﻡ
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/26 - 21:51 ·
6
ParNiyA
212555_Qao2fw8f.jpg ParNiyA
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم ، یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟
... ادامه
bamdad
bamdad
تَــرَک خورده ام !




دیریست... چکّه می کنند چشمهایم !!
دیدگاه · 1392/12/23 - 18:15 ·
6
bamdad
bamdad
Noosha صوفياجون arezoo
به غسالخانه نبرید مرا…
من از مرده شورها میترسم،
آنها عاشق من نیستند که نوازشم کنند
میترسم کبود کنند تمام بدنم را…
بگویید او خودش بیاید…
بگویید خودش کفنم کند…
رو به قبله نه،رو به آغوشش…
بگویید ببندد چشمهایم را، و لبانم…
نه نه نگذارید ببوسد لبانم را…
شنیده ام شگون ندارد…
بگویید بجای اذان و دعا،نامش را آنقدر تکرار کند در گوشم تا بلکه این دم آخر ایمان بیاورم به خدا ..!
بگویید خودش خاک بریزد روی تنم و برود…
برود و برنگردد…
آخر وقتی هست دل مردن ندارم…
همین… تمام شدند حرفهایم…
اگر نیامد،فقط…فقط به او بگویید همین خیابان ها و پنجره ها قاتل جانم شدند…
بگویید او بی تقصیر است فقط کمی ، کمی نیامد…
خداوندا امضا کن…
به یکتایی ات قسم،کم آورده ام…
بازکن نامه را،استعفاى من است از زمینت…
مبارک خودت باشد
اینجا کسی مرا دوست ندارد…
bamdad
bamdad
نمی دانم که بود یا چه بود؟

افسانه بود یا اسطوره؟

اما این من بودم که او را باور کردم.

دلم را از دعاهای شبانه،جام چشمهایم را از

جرعه های یک ترانه پر کردم.

اما هیچ گاه بر نگشت

نمی دانم که بود یا چه بود؟

افسانه بود یا اسطوره،یا خیال واهی؟
تنها می دانم که رفت و بر نگشت.
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/13 - 17:44 ·
3
iman
iman
مریضم . . .
چشمهایم درد می کند . . .
تب دارم . . .
اینهمه صغری کبری چیدن نمیخواهد
تو نیستی
دارم می میرم !
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ