یافتن پست: #کنجکاو

چاپگر سه بعدی
چاپگر سه بعدی
تکنولوژی پرینتر سه بعدی

مایکروسافت چندی قبل برای پیشی گرفتن از رقبا، پشتیبانی بومی از پرینتر سه بعدی را به API ویندوز 8.1 آورد و اخیرا در تکمیل برنامه خود خبر از عرضه نرم افزاری برای این نوع پرینترها داد.

این اپلیکیشن که به گفته مایکروسافت برای تازه کارها ساخته شده تا بتوانند ایده های خود را به راحتی عملی کنند 3D Builder نام دارد و کاتالوگی از طراح های پیش آماده در آن قرار گرفته تا کار برای هر کسی ساده شود.

به خصوص کاربران کنجکاوی که دانش چندانی هم در زمینه CAD ندارند می توانند اشیای مورد نظرشان را تنظیم و ترکیب کنند. حتی کاربران حرفه

ای هم که به ابزارهای پیشرفته CAD تسلط دارند می توانند طرح های پیچیده خود را در نرم افزار وارد (Import) کرده و از آن به خوبی استفاده کنند.

هر چند هنوز پرینتر سه بعدی عمومیت نیافته اند و در هر مغازه­ای پیدا نمی­شوند، اما این روند سریع، حکایت از آینده درخشانی برای چاپ سه بعدی و دستگاه ها و نرم افزارهای مربوط به آن دارد.

فرض کنید که در حین بازی با یک کنسول قدیمی، کنترلر دستگاه دچار مشکل می شود. راه چاره چیست؟ احتمالاً در آینده ای نزدیک شما می توانید یکی جدیدش را در خانه چاپ کنید.

شرکت نوپای کارتیزیَن (Cartesian Co.) بر روی پرینتری با نام EX1 کار کرده که می تواند مدارات الکترونیکی را بر روی کاغذ، پلاستیک یا پارچه چاپ کند. این ویژگی EX1 سبب شده این دستگاه به ابزاری مناسب جهت خلق بوردهای الکترونیکی گجت های پوشیدنی تبدیل شود.

توسط این دستگاه، علاقه مندان خواهند توانست بدون نیاز به ساخت بوردهای PCB با دست یا ارسال سفارش به شرکت های متخصص ساخت بوردهای الکترونیکی، به سادگی هر چه تمام­تر بوردهای مورد نظر خود را درست مثل چاپ یک طرح گرافیکی با پرینتر معمولی، ایجاد کنند. چاپ با نرم افزار این پرینتر، آسان تر از حد تصور است. تنها با وارد کردن عکس یک مدار به داخل نرم افزار و انتخاب گزینه پرینت از منوی فایل، مدار مورد نظر بر روی سطح دلخواه ما نقش می بندد.

پرینتر سه بعدی EX1 از دو کارتریج بهره می برد. هر کدام از این کارتریج ها با یک ماده شیمیایی پر شده اند. پرینتر، لایه هایی از مواد این دو کارتریج را روی هم می ریزد تا در نهایت نوارهای باریکی از نانو ذرات رسانای سیلور بر روی سطح بورد شکل بگیرد.
... ادامه
[لینک]
دیدگاه · 1395/12/5 - 19:19 ·
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
همینجوری داشتم تو ت می چرخیدم اتفاقی رسیدم به یه مطلب در مورد باطل سحر از کنجکاوی وارد شدم چه چیزایی که ننوشته بود!

طلسم هوایی
طلسم خوراکی
و....
البته راهای ابطال رو گفته بودنه شیوه انجامش رو
مثلا دعایی مینویسن آویزون میکنن در مسیر باد ، وقتی باد بهش بخوره اون طرف حالش منقلب میشه و بهم می ریزه!
یا دعای خوراکی که یه چیزی به خورد طرف میدن جن میره تسخیرش میکنه و.....
... ادامه
رضا
1d737f5c38e5c190249b5dbc2e539739_XL.jpg رضا
دیدگاه · 1394/05/9 - 19:34 در وبگردی ·
6
رضا
رضا
تو این فکرم آواتارم رو عوض کنم دستم خسته شد عوضش کنم دست راست رو بذارم جلوی صورتم بهتره :)
bamdad
944578_156025001241665_595058249_n.jpg bamdad
دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،

اونوقت دلش میشکنه ...

{-41-}
دیدگاه · 1394/03/1 - 11:54 ·
3
رضا
0477643b-84d0-4471-b34c-2fa0f35e5c03.png رضا
حامد دراگون
حامد دراگون
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ

ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺳﺎﺯﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
‏(ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻓﻀﺎﯾﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﭼﻮﺑﯽ
ﻫﺴﺘﻨﺪ ‏)
ﺍﯾﻦ ﺷﺨﺺ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﺭﺑﯿﻦ ﺍﻥ
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮑﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﮐﻮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﻟﺶ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺦ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺦ
ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻫﻨﮕﺎﻣﺴﺎﺧﺘﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ؟
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻮﻧﺪﻩ !
ﺩﺭ ﯾﮏ ﻗﺴﻤﺖ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﺮﮐﺖ
ﭼﻨﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﻣﺘﺤﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻭ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ
ﮐﺮﺩ
ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ؟
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻭ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ؟
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ
ﻣﺮﺩ ﺷﺪﯾﺪن ﻣﻨﻘﻠﺐ ﺷﺪ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ
ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ !
ﭼﻪ ﻋﺸﻖ ﻗﺸﻨﮕﯽ !
ﺍﮔﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ
ﭘﺲ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﺎ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪﯼ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺷویم
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/11 - 01:49 ·
4
رضا
رضا
تو اینترنت جایی که فامیل هم باشه دیگه نا امن محسوب میشه .
... ادامه
Mostafa
Mostafa
bamdad
آقا تو زیاد تو کار شعر هستی یه زحمت داشتم برات , من متن آهنگای محسن چاوشی رو گذاشتم میخواستم تفسیر خودت رو برام بنویسی :) ممنون
رضا
baby162.jpg رضا
بچه کنجکاو و سفره ماهی .
دیدگاه · 1393/06/2 - 01:16 ·
8
صوفياجون
10494698_781240895261003_7663555519643907167_n.jpg صوفياجون
بچه های رشت و گیلک زود تند سریع جواب بدین ببینم ؟؟؟؟؟؟؟{-7-}{-95-}{-123-}
Ali
Ali
یه زمانی من جایی به اسم بیفبا عضو بودم ولی انصافا سرعتش ازینجا بالاتر بود :|
zoolal
zoolal
سلام بر همه مخصوصا خان داداش گلم ببخشید
bamdad
bamdad
به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی اونی که زود میرنجه زود میره ،ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره اما دیگه بر نمیگرده .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی رنج رو نباید امتداد داد باید مثل چاقو که چیزها رو میبره و از میونشون میگذره از بعضی آدم ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور رو تموم کنی .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی بزرگ ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشه و نه شعور لازم برای خاموش موندن .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی شاید کسی که روزی با تو خندیده از یاد ببری ،اما هرگز اونی که با تو اشک ریخته فراموش نمیکنی .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی عشق ورزیدن بزرگ ترین هنر دنیاست .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی از دردهای کوچیکه که ادم میناله ولی وقتی ضربه سهمگین باشه آدم لال میشه .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی اگه بتونی دیگری رو همون طور که هست بپذیری و هنوزم عاشقش باشی عشق تو کاملا" واقعیه .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی کسی که دوستت داره همش نگرانته به خاطر همین بیشتر از اینکه بهت بگه "دوستت دارم " میگه " مواظب خودت باش ".


و بالاخره خواهی فهمید که :

همیشه یه ذره حقیقت ،پشت هر " فقط یه شوخی بود " هست .

یکم کنجکاوی ،پشت " همین طوری پرسیدم " هست .

قدری احساسات ،پشت "به من چه اصلا" هست .

مقداری خرد ،پشت "چه میدونم " هست .

و اندکی درد ،پشت "اشکالی نداره " هست ....
... ادامه
bamdad
bamdad
ما سه چیز را در کودکیِ خود جا گذاشته ایم:

-شادمانی بی دلیل

-دوست داشتن بی دریغ

-کنجکاوی بی انتها
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
یادمان باشد که همیشه

ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"

کمی کنجکاوی پشت هر"همینطوری پرسیدم"

قدری احساسات پشت هر"به من چه اصلا"

مقداری خرد پشت هر"چه میدونم"

و
اندکی درد پشت هر"اشکالی نداره"

وجود دارد.
... ادامه
zoha
zoha
دیدگاه · 1392/11/1 - 17:21 در دوستها ·
7
Noosha
ir2374-2.jpg Noosha
(Dubrovnik) {-41-}

دوبرونیک شهری بندری است که با عنوان "مروارید آدریاتیک" معروف شده است و زمانی حکومت قوی و ثروتمندی داشت. امروز بیشتر شبیه موزه ای زنده است که کیفیت قرون وسطایی دارد و پر از کلیساهای باروک و توریست های کنجکاو است که در پیاده رو های مرمری خیابان های آن می گردند. هیچ سفری به کرواسی بدون بازدید از دوبرونیک کامل نیست، زیرا این شهر شیک پر از کافی شاپ های باکلاس و رستوران های شیک است. تاریخچه فرهنگی، معماری شگفت انگیز و محله شهر قدیم از مکان هایی هستند که حتماً باید از آنها بازدید کنید. جرج برنارد شاو زمانی راجع به آن نوشت: "آنهایی که به دنبال بهشت روی زمین می گردند باید به دوبرونیک بیایند و بهشت خود را پیدا کنند"،
bamdad
67aab6bb8e9f89c.jpg bamdad
آهنگ جدید امین حبیبی
"عاشق نشو"
[لینک]
Mostafa
Mostafa
یارو می گه: بابا دیب،

دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه،

می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد می پرسه: چی

می‌خوای عزیزم؟

یارو می گه: دیب!

رئیس می پرسه: دیب دیگه

چیه؟

یارو می گه: بابا دیب

دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

رئیس داروخونه می گه:

تو مطمئنی که اسمش دیبه؟

یارو می گه: آره بابا.

خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟

رئیس هم هر کاری می‌کنه،

نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.

یکی از کارمندای داروخونه

میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.

فکر کنم بفهمه

این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.

رئیس داروخونه که خیلی

مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع

برش داره بیارتش.

می‌رن اون کارمنده رو

میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟

یارو می گه: دیب!

کارمنده می گه: دیب؟

یارو: آره.


کارمنه می گه: که این

ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟

یارو میگه: آره،

همونه.

کارمند میگه: داریم! چطور

نفهمیدن تو چی می خوای!؟

همه خیلی خوشحال شدن که

بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی

یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون

کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟

کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه

چیه؟

می گه: بابا همون که این

ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!

رئیس شاکی می شه و می

گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟

کارمنده می گه: تموم شد.

آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!

.

.



.

*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه*
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯾﻪ ﮐﻪ ...
Morteza
Morteza
مرا میان بازوانت مومیایی کن
شاید ... هزار سال بعد
باستان شناس کنجکاوی از عاشقانه های دستانت
رمز گشایی کند ...!
دیدگاه · 1392/09/13 - 16:53 ·
8
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ