یافتن پست: #آزاد

zahra
9970_560774290621300_213368135_n.jpg zahra
آقو ما به دنیا اومدیم انقلاب شد، حرف زدیم جنگ شد
راه رفتیم کودتا شد، رفتیم مدرسه جنگ تموم شد
درس خوندیم هی نظاموی آموزشی عوض شد
رفتیم دانشگو کنکور ول شد، رفتیم سربازی معافیت آزاد شد
رفتیم سرکار مملکت تحریم شد، خواستیم ازدواج کنیم طلا گرون شد
گفتیم بریم خارج پاسپورتمون دی پرت شد، الانم اینترپل دنبالمونه
هه هه هه هه یعنی له لهما....!
با این شرایط که پیش میره آقو فکر کنم مشکل از ما باشه اگه بمیریم شاید دنیا بهشت شد
{-7-}
soheil
soheil
طوطی غمین نشسته که قنّاد می رود

شیرین دلش گرفته که فرهاد می رود



چرخد زمان که یاد عزیزان مکن ولی

عمــر عزیز هم مگر از یــاد می رود



سرو و سمن گــرفتــه سرِ ره ز باغبــان

کان سایه بین که از سر شمشاد می رود



ایــن انس و الفتی که بود حاصل حیــات

خود خرمن گلی است که بر باد می رود



روزی بهم رسیدن و روزی جدا شدن

دادی نــرفتــه نــوبــت بیداد مــی رود



بر هر شکنج طرّه اش آویز چشم و دل

این سرو نـاز بین که چه آزاد می رود



نوشادی است و آمد و با عاشقان خود

نوشی چشاند و باز به نوشاد می رود



فریاد عاشقان همه گو در گلو شکن

هرچند کار عشق ز فریاد مـی رود



گرد غمش به اشک فرو شوی، شهریار

وانگــاه شاد بــاش کــه دلشــاد می رود
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:48 ·
3
soheil
03.jpg soheil
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می کشم
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:39 ·
3
bamdad
bamdad
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...

... شاملو ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 11:12 ·
6
Morteza
1025662_10152669900748696_1366229_o.jpg Morteza
سال نو دیگری در راه است ....
عید نوروز
سال اسب
به فال نیک میگیرم این نو شدن دوباره را
نو شدنی که هر سال تکرار میشود اما ...
اما میشود
در رویا، در زندگی‌، در اهداف تازه شد و از نو رویید
سالی‌ پر از آرامش، آسایش، امنیت، نجابت، قدم های صحیح و استوار، آزادی، آزادگی‌ و نفس آروم آرزو می‌کنم
دعای همه ما، شامل حال همه ما شود
سال ۱۳۹۳ مبارک تک‌ تک‌ شما مهربانان باشد
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/29 - 10:19 ·
9
حمید
110ح.jpg حمید
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت

قرن ما روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبیها تهی است
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت، ابلهی است

من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار،
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای، جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است

فریدون مشیریاز مرگ نترسید!

از این بترسید که وقتی زنده اید

چیزی در درون شما بمیرد

بنام انسانیت!
... ادامه
bamdad
bamdad
امکان هجرت تو


تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت


من پیشتر،دیده بودم


جرقه محال ماندنت را


در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،


چون ماهی آزاد به جریان آب


نبودنت،


مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند


چقدر سنگین شده اند شانه هایم!


آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/27 - 19:50 ·
7
رضا
رضا
بچه ها به این شماره 2000590 اس ام اس بزنید برای کمک به آزادی 5 سرباز ایرانی .
zahra
zahra
رشتیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـها . . .
شتیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـها . . .
√ رشتيها جزء اولين ايرانيها بودن كه به دختراشون اجازه رفتن به مدرسه
و تحصيل دادن..

√ اولین داروخانه شبانه روزی ایران(داروخانه کارون) و اولین خانه
سالمندان و معلولین ایران توسط دکتر آرسن در رشت احداث شد.

√ اولین بانک ایران (بانک سپه) در رشت تاسیس شد…

√ اولین بازیگر تئاترِ زنِ ایران (مرحوم فرخ لقا هوشمند) و همچنین
مرحوم حمیده خیرآبادی معروف به نادره و ملقب به مادر سینمای ایران رشتی
بود..

√ رشت اولین شهر برای صادرات و واردات با اروپا بود.
√ اولین کتابخانه ی ملی ایران, کتابخانه ملی رشت بود.

√ رشت تنها شهر در دنیاست که باران هایی بصورت خاکی در آن میبارد و
معروف به خاک باران است.

√ همچنین مرحوم محمود اعتمادزاده معروف به “به آذین” اولین مهندس کشتی
سازی در ایران ویکی از دو نفری در کل دنیاست که توانسته اند کلام رومن
رولان نویسندۀ معروف فرانسوی رابفهمند و به زبان خودشان ترجمه کنند.
علاوه بر این ایشان تنها کسی هستند که تعریفی از “آزادی ” ارائه داده
اند که هنوز تعریف دیگری بعد از آن نتوانسته است به جامعیت و دقت تعریف
ایشان از مقولۀ “آزادی ” باشد. او نیز متولد شهر رشت است.

√ معروفترین پروفسورها و مغزهای ایرانی در دنیا (پروفسور رضا, پروفسور
سمیعی, مرحوم پروفسور اکبرزاده , مرحوم دکتر بهزاد پدر زیست شناسی
ایران, دکتر محمدرضا عطرچیان عضو AFFILATE مهندسین سیویل آمریکا (ASCE)
عضو سازمان بین المللی کارشناسان ORDINEX که مرکز آن در کشور سوئیس
میباشد) و… رشتی هستند.

این ها لاف نیست!
بلکه عظمت یک شهر با پیشینه ی تاریخی, علمی و فرهنگیِ غنیست..

ایران با تمام اقوامش زیباست
... ادامه
شهرزاد
18105896524380318771.gif شهرزاد
در امتدادِ این دیوارهای بلند
همیشه دریچه‌ای هست
که گاه از پُشتِ پلکِ بسته‌ی آن
می‌توان پاره‌ی دوری از آبیِ‌ آن بالا را دید
گفت‌وگوی غمگینِ‌ رهگذرانِ باران را شنید
عطرِ عجیب سوسن و ستاره را بویید
و بعد با اندکی تحمل
باز به امیدِ روز بزرگِ ترانه و دریا نشست.
می‌گویند این راز را
تنها پرندگانِ قفس‌های کهنه می‌فهمند.

سید علی صالحی
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
GTA-San-Andreas.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
Grand-Theft-Auto-Vice-City1.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
bamdad
bamdad
متین (میراثدار مجنون)
پرنده ایی که نداند آزادی چیست



از بازماندن درب قفسش



فقط سرما میخورد
شهرزاد
شهرزاد
تنها امید منکه ناامیده ، امید من دوباره ته کشیده

لحظه به لحظه فکر نا امیدی ، این لحظات امونمو بریده

اون که میگفت با دستای دل من ، از قفس بی کسی آزاد شد

چی شد که با گریه ی من شاد شد ، با شبنم اشک من آباد شد


از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم ، خواستم دلم یه گوشه ای بمیره

خسته شدم ، چه انتظار سختی ، یکی بیاد جون منو بگیره

قلب من از تپیدنش خسته شد،نبضم با ضربه های معکوس مرد

قلب من ازخستگی خوابش گرفت ، این دل نا امید و مایوس مرد


شاید صدای زخمیه دل من ، مرحم زخمای دل تو باشه

شاید که قصه ی جدایی من ، نذاره هیشکی از کسی جدا شه



از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم ، خواستم دلم یه گوشه ای بمیره

خسته شدم ، چه انتظار سختی ، یکی بیاد جون منو بگیره

قلب من از تپیدنش خسته شد،نبضم با ضربه های معکوس مرد

قلب من ازخستگی خوابش گرفت ، این دل نا امید و مایوس مرد
... ادامه
bamdad
bamdad
چه خوبه تو زندگیمون یه وقتایی جامد باشیم, رو کاری که ایمان داریم درسته پافشاری کنیم.
یه وقتایی مایع باشیم ,بشیم همرنگ جماعت , انعطاف پذیر.
یه وقتایی گاز باشیم,آزادو رها, بیخیال هر چی که قرار اتفاق بیوفته ,بی قیدو بند فقط واسه خودمون باشیم.
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 18:34 ·
3
♥هـــُدا♥
297863_THiWgNgP.jpg ♥هـــُدا♥
دل من در هواى روى فرخ بود آشفته همچون موى فرخ
به جز هندوى زلفش هيچ كس نيست كه برخوردار شد از روى فرخ
سياهى نيك بختست آنكه دايم بود همراز و همزانوى فرخ
شود چون بيد لرزان سرو آزاد اگر بيند قد دلجوى فرخ
بده ساقى شراب ارغوانى بياد نرگس جادوى فرخ
دو تا شد قامتم همچون كمانى ز غم پيوسته چون ابروى فرخ
غلام همت آنم كه باشد
چو حافظ بنده و هندوى فرخ
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 09:53 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
download.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
@bamy

اینم از

حالا چی مایلی ؟ {-101-}{-131-}{-64-}
...
sattar_guitar o gole sorkh.gif ...
گیتاروگل سرخ...##
شهرزاد
75872550797923790494.gif شهرزاد
خالق تو را آفرید
آزاد آزاد آفرید
کن تا آرزو
زنجیر را باور نکن ...
شهرزاد
شهرزاد
ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد

اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد

عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای
آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

«فاضل نظری»
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ