ای آفتاب آینه دار جمال تو/مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود/کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن/یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز/طغرانویس ابروی مشکین مثال تو
در چین زلفش ای دل مسکین چگونهای/کشفته گفت باد صبا شرح حال تو
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی/ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود/کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان/کو مژدهای ز مقدم عید وصال تو
این نقطه سیاه که آمد مدار نور/عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم/شرح نیازمندی خود یا ملال تو
حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست/سودای کج مپز که نباشد مجال تو
#حافظ
غزل شماره ۴۰۸
كصافط
1392/08/27 - 13:54مهم نیست خودش آشتی میکنه
1392/08/27 - 14:03عمرا داش
1392/08/27 - 14:06تو الان آشتی هستی بگو خب
1392/08/27 - 14:20نه نه نه نميخوام اصن
1392/08/27 - 14:21میگم آره
1392/08/27 - 14:26گفتم نه زور ك نيس
1392/08/27 - 14:41باشه منم بخاطر خودت گفتم
1392/08/27 - 14:43مثلا ك چي ب خاطر خودم گفتي ؟
1392/08/27 - 14:49برای من سودی نداره ولی برای تو شاید
1392/08/27 - 14:53