خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد.... گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید.... و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صميمانه به او گفت سلام...
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی
عشق
اسارت
قهر و آشتی
همه بی معنا بود..........
مرجان
1396/04/31 - 13:52بامداد اشتباه شد تحت تاثیر قرار نگیر
آشتی
1396/04/31 - 14:35باعشه
1396/04/31 - 14:46کباب فقط #کباب_ترش
1396/04/31 - 17:04تکذیب میکنم
1396/04/31 - 17:06فقط #دوش
اون هم خوبه دوست دارم .
1396/04/31 - 17:23خوبه؟!!!
1396/04/31 - 17:45فقط خوبه عایا؟!!
عاللللللللللللللللللللیه
باشه عالیه .
1396/04/31 - 17:59