یافتن پست: #ابری

soheil
soheil
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من
اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من
گاه به مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من
همره همهمه*ی گله و همپای سکوت
همدم زمزمه*ی نای شبانی گل من
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من
گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
گه به خونم خط و گه خط امانی گل من
سر سوداگریت با سر سودایی ماست
وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من
طرح و تصویر مکانی و به رنگ*آمیزی
طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من
شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی
چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:49 ·
3
بیکار عاشق
frzarsfrsefrw.jpg بیکار عاشق
اشعار یک گمنام



رفیقان گفتند : تا آخرش هستیم و چیزی جزء خنجرشان نماند

عشق گفت: تا آخرش هستم و چیزی جز خاطره اش ک هر روز چه سخت از جانم می کاهد نماند

دیگر ن در اول و ن در آخر کسی را نمیخواهم مثل همیشه خوشم با خودم و خدا ... ...

خسته ام از روزهای ک همیشه برایم تاریک تر از شب است

اگر زندگی این است ک من میبینم دیگر کافی است ..... نمیخواهم غم ببینم



در این روزگار دیگر بمیرم اگر از حق دفاع کنم !!! وقتی حقم ب نا حق زنده ب گور شدن شد ...

هوای شب را ستاره ها روشن میکنند و اگر هوا هم ابری باشد

چراغ تیر برق ها

اما

هوای دل من ن روز دارد ن ستاره و ن چراغ تیر برق

در تاریکی مطلق ب سر میبرم از وقتی رفتی

دشمنانم همیشه باعث پیشرفتم بودند

من از خودیانی دلگیرم ک ب جای درک ترکم کردند ...

مثال عشق برایم مثال برگ و باد است با برخورد برگ ب من غم رفت ز یادم

برگ رفت در پی باد و داد بر بادم نمیدانم کجاست ن در طوفان بود ن در گرد باد ...

در د باد انگار رفتم از یاد






من از حقیقت گفتم مرا زنده ب گور کردند نمیدانم حقیقت بد است

یا

من یا شاید دروغ حقیقت است ...

نمیدانممممممممممم


مرگ بر عقربه ها ساعت ک دقایق نبودنت را ب رخم میکشند ....

مرگ برم من ک اگر دقیقه ای ب یادت نباشم ....

و

مرگ بر روزگار ک میداند بی تو میمیرم...

و

مرا محکوم ب نبودنت میکند
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 17:29 ·
4
...
...
@bamy
شادی نمادی از
زیستن آگاهانه است
و
نمایشی از
سپاسگذاری دربرابریزدان پاک...
ماوارثان این تفکریم..
شادباشیم
و
شادزندگی کنیم..
که شادزیستن..
انتخاب است
نه
اتفاق...
شادباشید
شادزندگی کنید...
وشادزیستن وشادبودن رابالبخندی به دیگران
نیزبیاموزید..
بامدادجان..
سال نوبرشماوخانواده محترمتان تبریک باد...
آرزوی من برای شما ومتعلقینتان شادی و برکت
وسلامتی وعمرباعزت٫طول عمروعاقبت بخیریست...
امیدکه محقق گرددآرزوهایتان...
ودرپایان آرزومندم
دعایی راکه برای خودازخداخواسته ام
ومحقق گردیده...
آن که راصلاح شماست
به شمابرساندش کردگار..
نه آنکه رادوست میدارید
وصلاح شمانیست..
البته این دعای شخصی منه ومیتونه نظرشخصی من هم باشه..
ولیکن
من دعاهای زیادی رادررابطه بامسائل گوناگون دارم که تنهاباکردگارخویش نجواکرده ام...
وبس...
دوستدارهمیشگی شما
نیما{-41-}
raha
raha
می توانم از عشقم برایت بگویم

این است داستان من

آوازی عاشقانه خواهم خواند

تنها برای تو خواهم خواند

گرچه هزاران فرسنگ دوری

امااین احساس نیرومند است

نزد من بیا

مرا چشم انتظار مگذار

شبی دیگر بی تو اینجا باشم دیوانه خواهم شد

دیگری نیست

هیچ کس دیگری نیست

هیچ عشق دیگری نمی تواند جای تو را بگیرد

یا با زیبایی تو برابری کند

همچنان خواهم خواند تا روزی که ترا با آواز عاشقانه ام

افسون کنم

این لحظه کجایی عشق من ؟

من ترا اینجا می خواهم تا در آغوشم بگیری

قلب مرا که می تپد و به نرمی زمزمه می کند دریاب

می خواهم که ترا در آغوش بگیرم

ترا نزد خود می خواهم

نزد من بیا

مرا چشم انتظار مگذار
... ادامه
bamdad
bamdad
سلام باران


با آنکه زاده ابری سیاه و دلتنگ هستی


اما چه با طراوت و روح انگیزی!


با دیدنت فهمیدم می‌توان از


دل سیاهی سفیدی نیز طلوع کند


همانطور که از شب روز زاده می‌شود


پس ایمان دارم از دل این دلتنگی‌های امروزم


نظاره‌گر فردایی روشن خواهم بود
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/26 - 20:44 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
تو می رفتی زیر بارش تند باران و من خود در حال بارشی دیگر بودم
بارش اشک هایی که از هوای ابری چشمانم جاری بود
چرا هیچ گاه روزگار نخواست با دل بی گناه ما راه بیاید؟!
چرا هیچ گاه هیچ کس نخواست حال مارا درک کند؟!
*** *** *** *** ***
حالا به غیر از بوی عطر، گل رز سرخ و هوای بهاری
باران هم که می بارد تمام خاطراتت را در ذهن کوچک
و درگیر من زنده می شود تا شروع کند به آب کردن روح و روانم
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
سلووووووووووووووووو به همگی منم اوووومدم یوووووهوووو{-90-}{-130-}{-203-}{-225-}
Noosha
download (2).jpg Noosha
سلااااااااااااااااام به همه.شبتون بخیــــــــــــر.من اومدم م م م{-41-}
این گلای زیبا تقدیم به همه دوستای نازنینم....
...
...
من
معین
هوای خونه
دلتنگی
هوای ابری
نوستالژی
وشعری ناتمام
که
بی توپست شد...!
نیما
دیدگاه · 1392/12/20 - 13:45 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
happy-birthday-32.gif ıllı YAŁĐA ıllı
@bamy

هوا که ابری نبود…

اون فرشته ها هستن که دارن گریه میکنن...

آخه یکی ازشون کم شده ,

داداش {-96-}{-135-}{-155-}
bamdad
bamdad
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و برمی‌گشت، با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان ابری بود، دختر بچه طبق معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد. بعدازظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شدیدی گرفت.

مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیلش به دنبال دخترش برود، با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شد و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد، اواسط راه ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده می‌شد، او می‌ایستاد، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.

زمانی که مادر اتومبیل خود را کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همین‌طور بین راه می‌ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ به نظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد!

یادمان باشد هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی، خدا کنارمان است؛ پس لبخند را فراموش نکنیم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 12:24 ·
6
bamdad
bamdad
تودرهوای تمام شعرهایم جامانده ای...

خودت راکه میگیری ازبیت هایم...

تمام جملاتم ابری میشود...

بامن بمان تاپاییزشعرهایم اردیبهشت شوند...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 09:31 ·
5
شهرزاد
f4460c77c2dee7b01.jpg شهرزاد
تلفنی ‌ست که زنگ می‌ زند مُدام
صدای غریبه ‌ای‌ ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من!
یک‌ شنبه‌ سوت ‌وکوری ‌ست که آسمانِ ابری‌ اش ذرّه‌ ای آفتاب ندارد
حرف‌ های بی‌ ربطی‌ ست که سر می ‌بَرَد حوصله ‌ام را
تنهایی زل ‌زدن از پشتِ شیشه ‌ای‌ ست که به شب می‌رسد
فکرکردن به خیابانی ‌ست که آدم‌ هایش قدم‌ زدن را دوست می ‌دارند
آدم‌ هایی که به خانه می ‌روند و روی تخت می‌ خوابند و چشم‌هایشان را می ‌بندند امّا خواب نمی‌‌ بینند
آدم‌ هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌ آورند و نیمه‌ شب از خانه بیرون می ‌زنند
تنهایی دل ‌سپردن به کسی‌ ست که دوستت نمی ‌دارد
کسی که برای تو گُل نمی‌ خَرَد هیچوقت
کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌ های اتاقت می ‌بینی هر روز
تنهایی اضافه ‌بودن‌ است در خانه ‌ای که تلفن هیچوقت با تو کار ندارد
خانه ‌ای که تو را نمی‌ شناسد انگار
خانه‌ ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
تنهایی خاطره ‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز
خاطره‌ ای که هجوم می ‌آوَرَد وقتی چشم ‌ها را می ‌بندی
تنهایی عقربه‌ های ساعتی ‌ست‌ که تکان نخورده‌ اند وقتی چشم باز می‌کنی
تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی
وقتی... تو رفته‌ای از این خانه...
وقتی... تلفن زنگ می ‌زند امّا غریبه‌ ای سراغِ دیگری را می ‌گیرد...
وقتی... در این شیشه ‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب...
" دریتا کمو - ترجمه محسن آزرم "
... ادامه
رضا
xintro-soshare.jpg.pagespeed.ic.niwC1mcMlh.jpg رضا
متین (میراثدار مجنون)
17.jpg متین (میراثدار مجنون)
هــــــــــی رفیـق!!!

بدون چتر کنارم قدم نزن....
خیس دلتنگی هایم می شوی....
دنیای من ابری تر از آن است
که فکرش را می کنی....برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/9 - 18:25 در دوستها ·
7
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ