یافتن پست: #اشنا

رضا
رضا
اینجا است ساعت 2:58 دقیقه صبح جمعه 4 آذر 90 اولین برف زمستونی اومد .
محمد
محمد
شماره ناشناس ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟ -بله ،شما؟ -من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم . شماره ناشناس بعدی : -دوست پسر داری؟ -نه نه اصلا -من دوست پسرتم ……واقعا که …:( -عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!! - خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو….
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
بار اول : آشنایی ؛ خواستم ؛ نخواست = جدایی <br><br>بار دوم : اشنایی ؛ خواست ؛ نخواستم = جدایی<br><br> بار سوم ؛ خواستم ؛ خواست ؛ نخواستند ؛=جدایی<br><br> و این سومی کمروم رو شکوند{-83-}
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
جدایی درد بی درمان عشق است<br> جدایی حرف بی پایان عشق است<br> جدایی قصه های تلخ دارد<br>جدایی ناله های سخت دارد<br> جدایی شاه بی پایان عشق است<br> جدایی راز بی پایان عشق است<br> جدایی گریه و فریاد دارد<br> جدایی مرگ دارد درد دارد<br>خدایا دور کن درد جدایی <br>که بی زارم دگر از اشنایی<br><br> خداحافظ بیمعرفت ترین
... ادامه
دیدگاه · 1390/06/22 - 18:51 ·
1
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ