می شود یک شب خوابید
و صبح با خبر شد ، غم ها را از یک کنار به دور ریخته اند؟!
که اگر اشکی هست
یا از عمق شادمانی دلی بی درد است
یا از پس به هم رسیدن های دور
یا گریه ی کودکی
که دست بی حواسش ، بادبادکی را بر باد می دهد
کاش می شد
یک صبح
کسی زنگ خانه هامان را بزند بگوید:
با دست پر آمده ام
با لبخند
با قلب هایی آکنده از عشق های واقعی
از آن سوی دوست داشتن ها
آمده ام بمانم و
هرگز نروم ...
سید علی صالحی
... ادامه