در عروسیِ تو خواهم رقصید
اگرچه ناشیانه،
حتا اگر چشمانمدو پنجره باشند
رو به رگبارهای پاییزی چمخاله...
وقتی تو در جامهی سپیدت
سیگار از دهانِ مردانِ مجلس بیاندازی
و درزِ پردههای خانه
به حجرههای شهرفرنگی بدل شود
که فرشتهگان
برای تماشا کردنت
پشت آنها صف میکشند،
من هم میان میهمانان خواهم بود
با هزار قمریِ سَربُریده در نگاهم...
آینهای که تو در آن بنگری هرگز نمیشکند
و ماشینی که به شادباش عروس شدنت بوق بزند،
به دره نخواهد افتاد...
عروسِ افسونگری که شانههایت
نصفالنهار جهان را تعیین میکنند!
آن شب مقابلِ چشمانت
تانگویی تکنفره خواهم رقصید
با باران... //
#یغما_گلرویی
ما که ماهواره نداریم میریم خونه همسایه مون میبینیم
1392/06/13 - 01:42باشه منم باور میکنم
1392/06/13 - 13:50ممنون از حس اعتمادت
1392/06/13 - 15:28فدات
1392/06/13 - 15:29مصطفی تو روحت ت ت ت
1392/06/13 - 16:19