یافتن پست: #ایمان

bamdad
bamdad
هر بار که زیر برف قدم میزنیم..

دروغ چرا....

سرشار از گرمای تب داری میشوم

که این انجماد سر سخت وجودم را ذره ذره آب میکند

روزهای برفی...

کنار..همراهی ساده ...بی پیرایش..._چون "تو"

و تلاقی نگاه ها..

ومن چه مستانه باورت دارم

و افسون افسونگری چشمانت شده ام

_خاطراتی مبهم_

همه شان را دوست دارم

_توهم شیرین_

زین پس قدر خلوتهایمان را خواهم دانست

دوست دارم دستانت را

دور گردن احساسم بپیچی...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 20:54 ·
7
bamdad
bamdad
بعضی وقتا هست که دلت خیلی گرفته

یه احساس مبهم...کلی فکر تو مغزته...

خیره به یه نقطه...یه آهنگ غمگین...

میخوای از همه آدما دور باشی

نمیدونی دقیقا میخوای چه غلطی بکنی

خسته از تکرار روز هات

این موقعست که دلت فقط یه چیز میخواد

یه آغوش...

یه آغوش از جنس خدا

و بازهم کسی صداتو نمی شنوه

خدایا...کجایی؟

من بهت احتیاج دارم

می شنوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عیب نداره جواب نده...

من بازم به وجودت ایمان دارم:)
دیدگاه · 1392/12/16 - 20:32 ·
9
hastii
hastii
تا لحظه ی شکست به خدا ایمان داشته باش

خواهی دید که آن لحظه هرگز نخواهد رسید...

دوستان عزیز من رفتم شبتون خوش بدرود
darya
darya
توکل یعنی اینکه با ایمان در راهی قدم بگذاری که هیچکس با تو نیست ، آنوقت می بینی کسانی که فکرش را هم نمی کرده ای در این راه با تو همراه خواهند شد …
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 18:20 ·
4
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند
پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است . . . ؟
دیدگاه · 1392/12/11 - 22:36 ·
3
bamdad
bamdad
شاید امروز نه ؛

اما من ایمان دارم که سرانجام همه چیز درست خواهد شد ...

آری ، روزهای خوب خواهند آمد .
دیدگاه · 1392/12/9 - 19:55 ·
7
Hosein
Hosein
ﻣﯿﺪﺍنی ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭم ..
تو ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺎﻟﺘﻬﺎﯼ ﺻﻮﺭﺕ من ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎسی ..
ﻣﯿﺪﺍنی ﮐﻪ ﺧﻮﺩم ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ﺍم ..
ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮم .. ﻭﻟﯽ نباید ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ باشم .. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﻮﺑﺖ من اﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﻡ ﭘﯿﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭم ..
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺪﺍﻣﻤﺎﻥ ﻣﻘﺼﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺣﺘﻤﺄ ﻫﺮ ﺩﻭﯾﻤﺎﻥ ..
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺗﺒﻌﺎﺗﺶ ﺁﻥ ﺷﺎﻡ ﺩﻭﻧﻔﺮﻩ ﯼ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺷﺐ
ﻧﺸﯿﻨﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻥ ﮐﺘﺎﺑﯽ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ ..
ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺴﻞ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺵ ..
ﺍﺻﻸ ﻣﻦ ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺑﺨﻮﺭﻡ ..
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺻﺒﺢ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭ ﻫﻢ
ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺍﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﯽ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﺰﺋﯿﻨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﺨﻮﺭﯾﻬﺎﯼ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎﻥ ...
ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ..
ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ..
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻃﺎﻗﺘﻢ ..
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ، ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ..
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﺭﺯﺩ !
و تو همان کلک همیشگیت رو به کار میگیری ..
ﻣﯿﺪﺍﻧی ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻭﻗﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ .. ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾم ﮐﻨﻢ ﮐﻪ
" ﺧﻮﺍﺑﯽ! ؟"
ﻭ من ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎنم ﺗﺎﺯﻩ ﮔﺮﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻫت ﮐﻨم ﻭ تو ﺑﺪﻭﻥ
ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﺳﻤﺖ من ﺑﮕﻮیی " ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺪ ﺩﯾﺪﻡ "
ﻭ من ﺑﺎ ﺁﻥ ﺍﺧﻢ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪم ﺑﮕﻮﯾم
" ﻧﺘﺮﺱ، ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ، ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ "
ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘن ﺑﺪﻫم ﻭ تو ﺑﺎ ﺷﮏ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ من ﺩﺳﺘت ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍم ﯾﺎ ﻧﻪ، ﺧﯿﺮﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎنم ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺳﺮ بکشی ﻭ
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷم ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮی ﻭ من تو ﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮم ﻭ ﺧﻮﺩم ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺰﻧم ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ تو ﻭﺍﻗﻌﺄ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩی!
ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺳﺮﺵ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﺻﻸ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ تو پیش قدم شوی یا من!
ﯾﮑﯽ ﻃﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﯾﮑﯽ ﻃﻠﺐ ﺗﻮ !

خاص خودم <3
... ادامه
iman
iman
هی تو ! کمی نزدیکتر بیا اما چیزی نگو...


بگذار فقط ، بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کند !!
دیدگاه · 1392/12/9 - 01:53 ·
3
Mostafa
Mostafa
iman
به به , درست میبینم کجایی آقا نیستی
bamdad
bamdad
گاهی حتی سالها حرف زدن کافی نیست!

با بعضی ها باید به سکوت رسید!

به یک لبخند ، به یک نگاه رهایشان کرده، و

با اطمینان به دست طبیعت سپردشان،

طبیعتی که در آن هر حضوری سایه ای،

هر صدایی پژواکی،

هر زهری پادزهری،

و هر عملی عکس العملی دارد،



باید گذشت، رها کرد، آرام بود

و ایمان داشت که زندگی در دنیا بی حساب نیست...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 23:10 ·
8
bamdad
bamdad
خـوش بـِحـالت سیگار ...

میسوزے و میرَوے ...

ولے مَـن میـسوزҐ و نـِمیرَوҐ ...

تنها شباهتمان ایـن است کِـﮧ ...

هیچکـداممان صـدایمان در نمے آیـد....
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 19:01 ·
1
Mohammad
21933129499531532743.jpg Mohammad
آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،

اگر از تو چیزی میپرسد،
او را پاسخگو باش،
و اگر دوباره پرسید،
باز هم پاسخگو باش،
و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،

واگر تو را به درستی درنمی یابد،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .


خواهر آدولف هیتلر، در 5 جولای 1946، در مورد رفتار هیتلر با مادرش چنین میگوید :
در آن دوران مادرم بسیار بیمار بود، بسیار اندوهگین بودیم. با یاری من، برادرم آدولف با مهربانی و دلسوزی تمام ، در این دوران زندگی مادرم، از او پرستاری میکرد و در این کار خستگی ناپذیر بود. او میخواست تمامی آرزوهایی را که احتمالاً مادرم داشت، بر آورده سازد و تمامی اینها را برای نمایاندن عشق سرشار خود به او میکرد .
دیدگاه · 1392/12/7 - 15:18 در حسینیه ·
5
bamdad
bamdad
غم موهایم را داشتم که یکدست و لخت نیست که میریزد


وچقدر ناسپاسی ات کردموندیده بودم کودکی که موهایش را شیمی

درمانی برده است ولی ایمانش به تو ازمن بیشتراست ومیخندد


ومیخند وراضیست به رضای تــــوو مـــــــن

چه ناســـــــــــــــــــــپاسم...
{-60-}
دیدگاه · 1392/12/6 - 21:17 ·
6
عسل
عسل
چقدر ایمان خوب است ! چه بد می کنند آنها که می کوشند انسان را از
ایمان محروم کنند.
دیدگاه · 1392/12/5 - 22:55 ·
8
Mostafa
Untitled.png Mostafa
{-18-}
یاد دوران اول راهنمایی بخیر
{-33-}
... ادامه
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
چه زیبا نقش بازی می کنیم

و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم

حتی خدا هم از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است
دیدگاه · 1392/12/2 - 12:05 ·
7
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
چه زیبا نقش بازی می کنیم

و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم

حتی خدا هم از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است
دیدگاه · 1392/12/2 - 12:01 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
nail.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Noosha
248047-e67699bd457dca418eda75259aefb138-org.jpg Noosha
روزگاری خواهد رسید...

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...

به یاد من...

ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!

دلت هوایم را خواهد کرد...

به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...

به یاد خواهی آورد خنده هایم را...

به یاد خواهی آورد اشک هایم را...

مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!
... ادامه
shahin(غیرت_السلطان)
shahin(غیرت_السلطان)
سلامتی اونایی که این روزاشون به تظاهر میگذره
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیالی
به شادی
به این که دیگه چیزی مهم نیست
ولی فقط خودشون میدونن چقدر سخت میگذره...{-212-}
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ