Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #بردن

شهريار
sange ghabr1.jpg شهريار
مي گويند: به هنگام دفن جنازه، اگر متوفي متولد دهه ی 60 خورشيدي ست، قبرش را خيلي عميق تر حفر کنيد!
مي پرسند: چرا؟
مي گويند: آخر مي دانيد، اين نسل آرزوهاي زيادي براي به گور بردن با خودشان به همراه دارند...!!!
... ادامه
نگار
نگار
شخصی را به جهنم می بردند، در راه جهنم صورتش را برمیگرداند و به عقب خیره می شد...
ناگهان! خداوند فرمود: صبر کنید، او را به بهشت ببرید...!
فرشتگان با تعجب دلیل این کار را پرسیدند؟!
خداوند به آنها فرمود: او در راه رفتن چند بار به عقب نگاه کرد و در دلش امید به بخشش من داشت و من نیز او را بخشیدم...
و این است عظمت پروردگار عالمیان
... ادامه
محمد
محمد
این نیزه مرا به عشقتان میدوزد / در عمق وجود شعله می افروزد
امسال اگرچه در زمستانم باز / از بردن اسم تو لبم می سوزد
دیدگاه · 1390/09/12 - 00:02 ·
3
محمد
محمد
این نیزه مرا به عشقتان میدوزد / در عمق وجود شعله می افروزد امسال اگرچه در زمستانم باز / از بردن اسم تو لبم می سوزد . . . .
دیدگاه · 1390/09/9 - 01:03 ·
4
تشنه لبان
تشنه لبان
رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم تا دوست را به یاری نخوانیم، برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند طعم توفیق را می چشاند و چه تلخ است لذت را “تنها” بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای ست “تنها” خوشبخت بودن در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند یاد “تنهایی” را در سرت زنده میکند “تنها” خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است ” تنها” بودن ، بودنی به نیمه است و من برای نخستین بار در هستی ام رنج “تنهایی” را احساس کردم دکتر علی شریعتی
... ادامه
دیدگاه · 1390/07/13 - 23:42 ·
1
abbasali
abbasali
بعد مسابقه فوتبال که باختیم یکی از بچه ها خیلی احساساتی شده بود گفت : یعنی بردن؟!
پَــ نَــ پَــ میخواستن ببینن جنبه باخت داریم یا نه!!
تشنه لبان
imam-ali.jpg تشنه لبان
چون نامه جرم ما به هم پیچیدند...بردن به دیوان عمل سنجدیدند...بیش از همگان گناه ما بود ولی...ما را به محبت علی (ع) بخشیدند...
دیدگاه · 1390/05/30 - 12:33 ·
تشنه لبان
21815280771349921813515810150246169172108146.jpg تشنه لبان
چون نامه جرم ما به هم پیچیدند بردند به دیوان عمل سنجیدند بیش ازهمگان گناه مابود ولی ما را به محبت علی(ع)بخشیدند
دیدگاه · 1390/05/28 - 11:49 ·
ناخدا
ناخدا
من همون تک درخت خشکیده توی کویر داغ تنهایی ام که همه بردنم ازیاد گاهی گم کرده راهی از کنارم میگذشت تکیه بر ساقه خشکیده ام می دادو با خنجری در دستانش ساقه ام را نوازش میکرد ولی چه زود از من خسته میشدو می رمید اه گرمای کویر تنهایی ریشه ام را خشکانده شاید رهگذر دیگری در شب ساقه ام را به آتش زند ولی اگر سوزاندن ساقه ام خاطر تنهای او را پر کند پس به او می گویم بسوزانم چرا که زخم خنجر دیرینه بر ساقه دارم خشکیده ام تنها و بی پناهم بسوزان و جودم را خاکستر کن ....... بسوزان که بدادم رسیده ای سوختم سوختم ای قوم رهایم نکنید سر به صحرا زدم از ننگ سر عاقل خویش
... ادامه
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ