شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

bamdad

@ElHaM14
بعضی چیزها را ” باید ” بنویسم

نه برای اینکه همه ” بخونن ” و بگن ” عالیه ”

برای اینکه ” خفه نشم ”

همین

3 دیدگاه · 1393/03/15 - 21:14 ·

6

zoolal

به سلامتی کاج که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده
وگرنه توی تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره …

دیدگاه · 1393/03/15 - 16:58 ·

5

zoolal

بهتر است دهان خود را ببندید و ابله به نظر برسید ،
تا اینکه آنرا باز کنید و همه تردید ها را از میان بردارید . . .ミミ

دیدگاه · 1393/03/15 - 16:56 ·

5

zoolal

لحظه هایی هستند
که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا
بی هیاهو
همان لحظه هایی که
راننده ی آژانس میگوید رسیدین
فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی
و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟
ساعتهایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خوندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد
تاریک شد
چایی سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه
و کی گریه هایمان بند آمد
و
کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید
و از آرزوهایمان کی گذشتیم
و کی دیگر اورا برای همیشه فراموش کردیم
" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم "

... ادامه

دیدگاه · 1393/03/15 - 09:32 ·

2

bamdad

@tarane
@ElHaM14
من دنیا را جای خطرناکی دیدم ،

نه از آن جهت که برخی شرورند ،

به خاطر این که کسانی

که شرارت ها را می بینند، کاری نمی کنند...!

3 دیدگاه · 1393/03/14 - 21:14 ·

8

mostafa AZ

ﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺍﻻﻥ
ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯽ ﻭ
ﺑﺒﻮﺳﯿﺶ ﮐﯿﻪ ؟؟؟ ﯾﻪ ﻋﺪﺩ ﺍﺯ 1 ﺗﺎ 22
ﺑﻨﻮﯾﺲ !! ﭘﺎﯾﯿﻨﻮ
ﻧﺨﻮﻧﯿﻦ . . . . . . . . . . !!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
-1 ﺑﺎﻟﺸﺖ
-2 ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻟﺖ
-3 ﺑﻘﺎﻝ ﺳﺮﮐﻮﭼﻪ
-4 ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ
-5 ﺑﺎﺑﺎﺕ
-6 ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﺍﺩﺕ
-7 ﻣﻦ
-8 ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﺩﻧﺪﻭﻥ
-9 ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺑﯽ ﺩﻧﺪﻭﻥ
-10 ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ
-11 ﭘﺘﻮ
-12 ﻣﺎﺩﺭﺕ
-13 ﺩﻭﺳﺖ
-14 ﻫﯿﭽﮑﺲ
-15 ﻧﻔﺮ ﻗﺒﻠﯽ
-16 ﻧﻔﺮ ﺑﻌﺪﯼ
-17 ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ
-18 ﻋﺸﻘﺖ
-19 ﭘﺴﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ
-20 ﻋﻤﻪ ﻧﻔﺮ ﻗﺒﻠﯽ
-21 ﻋﻤﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻌﺪﯼ
-22 ﻣﺎﻣﻮﺭ ﮔﺸﺖ ﺍﺭﺷﺎﺩ. .

... ادامه

3 دیدگاه · 1393/03/14 - 17:02 ·

12

متین (میراثدار مجنون)

سلام دوستان

21 دیدگاه · 1393/03/14 - 11:31 ·

10

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

zoolal

عجب

1393/03/14 - 11:46

zoolal

حالا شما هم چنتا کپی کنید ماهم بخونیم

1393/03/14 - 11:47

متین (میراثدار مجنون)

دیونه با تو نبودم که با یلدا بودم

1393/03/14 - 11:53

zoolal

منم با شما نبودم ببخشید اگه اینطوری حس کردید معذرت می خوام

1393/03/14 - 11:55

متین (میراثدار مجنون)

پس اینجا طرف صحبتت با کیه زلال حالا ؟ منو گرفتی

1393/03/14 - 12:03

zoolal

من مخاطب خاصی ندارم اگه باعث بهم خوردن آرامش شما میشم اصلا نیام

1393/03/14 - 12:04

متین (میراثدار مجنون)

بازم شروع شد
بابا تو یه چیزیت میشه ها

1393/03/14 - 12:05

zoolal

{-35-} اینم برای داداش گلم

1393/03/14 - 12:07

متین (میراثدار مجنون)

توخودت گلی وقلبت گلستان

1393/03/14 - 12:10

متین (میراثدار مجنون)

سلام آبجی خوبی ؟؟؟؟؟؟؟
مرسی از خوشآمدگوییت
راستی از گرماچه خبر ؟؟؟

1393/03/14 - 18:02

غزل

ﺩﯾﺎﻟﻮﮒ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺍﺯ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺩﻭﺭ :
- ﻣﻦ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻨﺪﻩ ، ﯾﻪ ۵ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ
- ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺴﺶ ﻧﯿﺴﺖ ﻏﺼﻪ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺭﺳﻤﺎً
ﻏﺼﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ
- ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺧﻮﺭﺩﻡ , ﺑﻪ
ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽﮔﻔﺘﻢ , ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ!
- ﺷﺎﻧﺲ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺁﺩﻣﻮ ﻣﯿﺰﻧﻪ؛ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﺩﺳﺘﺶ
ﺭﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﮓ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ؛ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮐﻼً ﮐﻠﯿﺪ
ﺩﺍﺭﻩ !!!
- ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺷﺪﻳﺪ ﺷﺪﯼ
ﺑﺪﻭﻥﺧﻮﺩﺕ ﻧﻴﺴﺘﯽ , ﺧﺮﺩﺭﻭﻧﺘﻪ ...
- ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺍﻟﮑﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﮐﺴﯽ ﺟﺪﯾﻢ
ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ
- ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ ﻣﺎ ﺑﯽ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ، ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺻﻼﺡ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯿﻢ ﺍﺯﺵﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ
- ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻨﺪ ﺁﺩﻡ ﺣﯿﻔﺶ ﻣﯿﺎﺩ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﻪ
- ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺸﮑﻮﮐﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺵ ﻣﻲ ﮔﺬﺭﻩ ﻓﮑﺮ
ﮐﻨﻢﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ
- ﯾﻪ ﻋﺪﻩ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﻦ ﺍﻣﺎ
ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ ﻧﻔﻬﻤﻦ
- ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ‏« ﺑﺎﺷﻪ ﻣﺮﺳﯽ ‏» ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻔﻪ ﺷﻮ
- ﻣﻦ ﻧﻈﺮﻣﻮ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﺤﻤﯿﻞ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ، ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﻧﻈﺮﺵ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﺖ ، ﺧﺮ ﺍﺳﺖ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ !

... ادامه

4 دیدگاه · 1393/03/14 - 03:53 ·

12

رضا

بن بستها برای این هستن که بیشتر فکر کنیم برای رسیدن به نتیجه بهتر .

2 دیدگاه · 1393/03/14 - 01:52 ·

9

bamdad

گر بدين سان زيست بايد پست

من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را، به رسوائی نياويزم

بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست

گر بدين سان زيست بايد پاک

من چه ناپاکم اگر ننشانم از ايمان خود چون کوه،

يادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک...

... احمد شاملو ...

{-15-}

دیدگاه · 1393/03/13 - 19:24 ·

6

bamdad

تو باشی و هوای بهار و من!

"قــدم به قـــدم" فدایت می شوم

تو باشی...، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم؛

به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم؛

به بن بست ها، به خیابان هایی همه با یک نام …

دوست دارم تو باشی و من نشانی ها را گم کنم،

راه خانه را هم ندانم ؛

تا همه بفهمند برای من ِ کم حواس،

خانه آنجاست که.

تو باشی و من قدم به قدم فدایت شوم!

{-41-}

دیدگاه · 1393/03/13 - 18:20 ·

6

رضا

باید یک مطلب کاربردی جدید بنویسم خیلی ها دنبال راه حلش هستن .

5 دیدگاه · 1393/03/13 - 12:56 ·

7

zoolal

در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید.
همه اینکارو انحام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد.
اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف 5 دقیقه پیدا کند.
همه به سمت اتاق مذکور رفتند
و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند
ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.
دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد
به صاحبش دهد.
طولی نکشید که همه بادکنک خود را یافتند.
دوباره بلندگو به صدا درآمد
که این کار دقیقاً زندگی ماست.
وقتی تنها به دنبال شادی خودمان هستیم
به شادی نخواهیم رسید
در حالی که شادی ما در شادی دیگران است،
شما شادی را به دیگران هدیه دهید
و شاهد آمدن شادی به سمت خود باشید

... ادامه

دیدگاه · 1393/03/13 - 12:12 ·

2

عسل

تولد تولد

تولدت مبارک مبارک مبارک {-96-}

تولد مبارک {-158-}

بیا شمعا رو فوت کن {-135-}

تا صد سال زنده باشی {-97-}

3 دیدگاه · 1393/03/13 - 09:42 ·

7

bamdad

یه بار اومدم کارمو بندازم فردا

بلند انداختم افتاد پس فردا

{-7-}

2 دیدگاه · 1393/03/12 - 23:22 در خنده بازار ·

9

صوفياجون

سلوووووووووو من اوووومدم {-60-}

الان اینجوریم دقیقا {-9-}

بابام ساعت 8:30 زنگ زده بهم میگه چند صفحه نوشتنی دارم واسم بتایپی بهش گفتم چن صفحه اس گفت یه یک و دو و سه صفحه بیشتر نیس کمه کلی غر زدم بعد اومد خونه {-14-}

دیدم 6 صفحه است
{-16-}

6 تا از یان برگه ها که قدیم ساندویچ باهاش میپیچوندیم از آچهار بزرگ تر {-15-}

الان بقدری عصبانیم که نگوووووو چشام آلبالو گیلاس میچینه کاملا تار میبینم دیگه کور شدم رف{-16 -} {-16-}

7 دیدگاه · 1393/03/12 - 22:12 ·

8

دیدگاه

bamdad

سلام همشهری تبل و غرغروی من
{-7-}
خوبی؟
آدم یا کاری رو قبول نمیکنه یا وقتی قبول کرد دیگه غر غر نمیزنه ، آخه میدونی چیه؟ این باعث میشه که از ارزش کاری که میکنه کم بشه...
خب حالا:
خسته نباشی
چه خبرا؟
{-35-}

1393/03/12 - 22:20

Noosha

سلاااااااااااااااااااام به رو ماهت صوفی جونم.خوش اومدی {-41-} .الهی فدات شم خسته نباشی عزیز دلم {-49-}

1393/03/12 - 22:22

صوفياجون

من مجبورم بنویسم مجبورم چیزی رو قبول نکردم مجبورم
سلووووووو خوب نیستم مرسی شماهاا خوبین نداجونی و بامی

1393/03/12 - 22:24

Noosha

صوفی جونم قربون اون انگشتات برم الهی ی ی {-23-}

1393/03/12 - 22:27

bamdad

حالا باباست دیگه ، مگه میشه گفت نه؟
البته در مورد دخترا اینجوریه ها چون بابایی هستن
پسرا زیاد حرف گوش کن نیستن متأسفانه...
منم بد نیستم
خدا رو شکر
مثل همیشه...

1393/03/12 - 22:28

صوفياجون

{-150-} {-150-} {-110-} {-110-}

1393/03/12 - 23:09

رضا

صوفیا از این به بعد واسه تایپ کردن پول بگیر

1393/03/12 - 23:37

bamdad

تمام خوشبختی های دنیا برای من است وقتی تو

کنارمی و نفست موسیقی کوچه های

حوالی بهشت را زمزمه می کند

تمام آرامش دنیا کنار من است وقتی تو کنارمی و

دستهای نوازشت مهر خدا را بر بند بند پوست تنم

میکشد...
{-41-}

دیدگاه · 1393/03/12 - 20:35 ·

7

Noosha

@bamy
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت :
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم!
درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم ....

... ادامه

دیدگاه · 1393/03/12 - 20:28 ·

10

bamdad

کدام خیابان را بگردم ؟ کدام کوچه را ؟
بر کوبه ی کدام در بکوبم تا بر چارچوبش ظاهر شوی تو ؟ و بازم بشناسی مرا از من
به آغوشم بگیری و نپرسی هرگز که چه به روزگارم آورده است روزگار بی تو ماندن های بسیار !

... ادامه

3 دیدگاه · 1393/03/12 - 19:56 ·

4

bamdad

هر صبح چشم که می گشایم...

یادم می آید خاطره ای شیرین دارم...

بناگاه پر می شوم از یاد تو..

و آن لحظه آغاز منست.......

{-41-}

1 دیدگاه · 1393/03/12 - 19:14 ·

3

bamdad

رضا
سلام داداش
نمیتونی محدودیت استفاده از کلمات رو تو پستا برداری؟ یا حد اقل بیشتر از 2000 تا کلمه اش کنی؟

4 دیدگاه · 1393/03/12 - 19:06 ·

4

عسل

می گویند :

شاد بنویس...!!

نوشته هایت درد دارند...!!

و من یاد مردی می افتم ، که با ویولونش ...!!

گوشه ی خیابان شاد میزد...!!

اما با چشمهای خیس...!!

... ادامه

دیدگاه · 1393/03/11 - 16:06 ·

8

zoolal

مسافرترین ، آدم دنیا هم ؛
دست خطی میخواهد ، که برایش بنویسد : زود برگرد ..
طاقت ندارم

دیدگاه · 1393/03/10 - 23:08 ·

10

متین (میراثدار مجنون)

هر روز سپاسگزارم برای:
شب هایی که به صبح می رسند،
دوستانی که بخشی از خانواده مي شوند
رویاهایی که تحقق می یابند و
علاقه هایی که به عشق تبدیل می شوند

... ادامه

دیدگاه · 1393/03/10 - 20:19 ·

11

یافتن پست: #بن

تفکیک