Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #بود

bamdad
bamdad
از تو بگذشتمو بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان با دگران وای به حال دگران

میروم تا که به صاحب نظری بازرسم

محرم ما نبوَد دیده ی کوته نظران

دل چون آینه ی اهل صفا میشکنند

که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت باغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیدادگران بخت من آموخت تُرا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبتِ کارِ جهانِ گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

“شهریار”

{-35-}
iman
iman
سلامتی مشروطی های دانشگاه...
به سلامتی دلمون که مثه جیبمون هیچی توش نیست...
به سلامتی اونایی که شکست خوردن
و تنها شدن اما باز تاریخ تولد طرف رمز گوشیشونه !
برای سلامتی رفیقی
که همه حرفاش از رفاقت صداقته !
به سلامتی اونی که آرزو بود
نفس بود آرامش بود رویا بود
ولــــی خاطره شد
بغض شد درد شد کابوس شد...
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
سلووو کارم شده با گوشی یه سر بیام و ببینم خبری نیست برم :( :) الانم کسی نیست عااایااااا؟؟؟
5 دیدگاه · 1393/09/28 - 02:35 توسط Mobile ·
6
Mohammad
Mohammad
دیشب ماشین دختره خراب شده بود

در یک حرکت خیرخواهانه با دوستام رفتیم هلش بدیم,,,

روشنش که نکرد هیچ,

تازه چرخ ماشینم انداخت تو جوب

بعدش پیاده شده طلبکارانه میگه شما کج هل دادید….{-7-}
دیدگاه · 1393/09/26 - 11:26 ·
5
Mohammad
Mohammad
سلام بعد چند روز تعطیلیه سایت :) :d
bamdad
bamdad
بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود

چه بیقرار بودی زودتر بروی

از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی

من سوگوار نبودنت نیستم

من شرمسار این همه تحملم

{-38-}
دیدگاه · 1393/09/20 - 18:25 ·
5
bamdad
bamdad
درنگ

عجب دنیای عجیبیست

رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود

زمانی که گفتی برو

چقدر عاشقانه می شد اگر نقطه اش بالا بود

:(
دیدگاه · 1393/09/20 - 18:24 ·
5
bamdad
bamdad
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ :

ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ

ﭘﺸﺘﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺧﻨﺠﺮﺗﻮﻥ !

والله
{-159-}
دیدگاه · 1393/09/20 - 11:58 ·
5
bamdad
bamdad
استاد انگلیسی از دختره پرسید دیروز کجا بودین سر کلاس تشریف نیاوردین خانم؟

دختره گفت:
i was in open leg party!

بعدا معلوم شد منظورش مهمونی پاگشا بوده!!

من که تغییر رشته دادم...چندنفرخودکشی کردن استادمونم الان عربی درس میده!!!!!!

{-16-}
bamdad
58454256192391771335.jpg bamdad
معلومه این سوپر مارکتیه خیلی اعصابش داغون بوده!!!!!!!!!!!
{-195-}
hamed
hamed
سهم من از دنیا {-15-}{-15-}{-15-}{-15-}نداشتن است ؛ تنها قدم زدن و فکر کردن به کسی که هیچوقت نبود !
دیدگاه · 1393/09/19 - 15:25 ·
5
Mohammad
Mohammad
مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم
اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند :معذرت میخوام . . .
دیدگاه · 1393/09/19 - 11:38 ·
5
شهرزاد
0.415819001315143808_jazzaab_ir.jpg شهرزاد
آمدن، ماندن و رفتن ...
برادرانی بودند که هیچ وقت،
ارث داشتنت را کنار نیامدند
" آمدن" و "رفتن" ...
دست به یکی کردند
و به "مانــدن" ات
هیچ نرسید ...
.
.
.
"حمید جدیدی"
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/18 - 22:52 ·
4
شهرزاد
IMG14295301.jpg شهرزاد
...
موسیقی متن یک خاطره بود
چک چک
نم نم
شر شر
ریز ریز
زار زار
قصه...
به اوجش رسید
من شروع کردم ...
"هق هق"
.
.
.
"حمید جدیدی"
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/18 - 22:50 ·
2
bamdad
bamdad
یادمان باشد با هم بودن دلیلی برای با هم ماندن نیست




رسیدن رفتن میخواهد اما آخر همه رفتن ها رسیدن نیست


یادمان باشد رفتنی میرود چه یک کاسه آب بریزیم پشت سرش ، چه هزاران قطره اشک

{-128-}
دیدگاه · 1393/09/18 - 21:14 ·
bamdad
bamdad
تنها یک حرف مرا آزار میدهد ، حتی یک کلمه هم نمیشود


تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر میکند …


همان یک “ن” که در ابتدای “بودنت” نشسته است !

:(
دیدگاه · 1393/09/18 - 21:12 ·
1
bamdad
bamdad
با “یکی بود یکی نبود” شروع می شود این قصه …


با “یکی ماند ، یکی نماند” تمام !


یکی من بودم یا تو ، مهم نیست …


مهم قصه ایست که تمام می شود !

:(
دیدگاه · 1393/09/18 - 21:11 ·
1
bamdad
bamdad
فرض کن به عکاس بگویم تارهای سپید را سیاه کند و چین و چروک ها را



ماستمالی و حتی از آن خنده ها که دوست داری برایم بکارد !



ولی باز هم از نگاهم پیداست چقدر به نبودنت خیره مانده ام …

{-15-}
دیدگاه · 1393/09/18 - 21:10 ·
1
bamdad
bamdad
کاش سرخپوستی بودم تا رد شاخه های شکسته را می گرفتم

و تو را پیدا می کردم …


حالا سالهاست همه چیز شکسته و من ، روز به روز بیشتر گمت می کنم !

:(
دیدگاه · 1393/09/18 - 21:09 ·
1
bamdad
bamdad
می گویند : ساده می نویسی …


از من می خواهند به نوشته هایم شاخ و برگ دهم


آنها گناهی ندارند ، نمی دانند که دیگر کار ما از شاخ و برگ گذشته است


مهم ریشه بود که تیشه خورد …

:(
دیدگاه · 1393/09/18 - 21:09 ·
1
saratop1
saratop1
ﺑﻬﻢ ﻧﺨﻨــﺪﯾﺪ ﻭﻟـﯽ ....

ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻨﻔﺠـﺮ ﺑﺸﻪ ...

ﻫﻤﻮ ﮔﻢ ﮐﻨﯿــﻢ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﯿﺎ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻪ ...!

ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﻫﻪ 60 ﻭ 70 ﻫﺎ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﻪ 80 ﻭ 90 ﺟﺎﻣﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ..!

ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ....

ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯿﺎﻣﻮﻥ ...

ﻫﻤﻮ ﮔﻢ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ...!

ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﺎﺩ ﻫﻢ ﻣﯿﻔﺘﯿﻢ ....!

ﯾﺎﺩ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻣﻮﻥ ...

ﮐﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺎﻣﻮﻥ ...

ﺷﺎﺥ ﺑﺎﺯﯾﺎﻣﻮﻥ ...

ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻨﺎﻣﻮﻥ ...

ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻫﻤﺪﯾﮕﻤﻮﻥ .....

ﺟــﻮﻭﻧﯿـﻤﻮﻥ .......

ﻭ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﻓﻘﻂ ، ﺧﺎﻃــﺮﻫﺎﻣﻮﻥ ﻣﯿﻤﻮﻧـــــﻪ ...

ﻣﺎ ﺍﺑﺪﯼ ﻧﯿﺴﺘﯿـــﻢ ﻭ ﯾـــــﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺮﯾــــﻢ ﺩﻧﺒـــــﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺗﻬﻤﻮﻥ ...

ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ ...

ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﺠــــــﺎﺯﯼ ﻣﻦ ...!

همینای که نمیدونم کدوم شهر کدوم کوچه کدوم خونه نشستین پا حرفام....

ﺍﺯ ﻫـﻤﯿـﻦ ﺍﻻﻥ ﺩﻟﺘﻨﮕﺘــﻮﻧﻢ ...!

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸـﺪ ﻣﻮﻗـﻊ ﺭﻓﺘـﻦ ﺧﺎﻃـﺮﺍﺗﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﭘــﺎﮎ ﮐﻨﯿــــﺪ ﻭ ﺑﺮﯾــد .....
... ادامه
saratop1
saratop1
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺣﻮﺻﻠﻢ ﺳﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻮﺷﯽ ﭘﺴﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ

ﺍﺳﻢ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺍﺷﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻡ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻻﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ

ﻣﺮﯾﺾ ﻧﯿﺴﺘﻤﺎ ﺣﻮﺻﻠﻢ ﺳﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ{-15-}
دیدگاه · 1393/09/18 - 14:50 ·
5
Mohammad
73158_829.jpg Mohammad
پیکرش رو با دو شهید دیگه تحویل بنیاد شهید دادند
شهدا رو گذاشتند توی سردخانه
نگهبان سردخانه تعریف می کرد:
یکی از شهدا آمد به خوابم و گفت: جنازه ی من رو فعلا به خانواده ام تحویل ندید
از خواب بیدار شدم
هر چه فکر کردم که کدام یک از این شهدا بود ، نفهمیدم
گفتم ولش کن ، خواب بود دیگه
فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل خانواده ها بدیم
اما شب باز خواب اون شهید رو دیدم
باز هم تاکید کرد که جنازه اش رو فعلاً تحویل ندیم
اینبار فوراً اسمش رو پرسیدم
گفت: امیر ناصر سلیمانی
از خواب پریدم
رفتم سراغ پیکر پاک شهدا
دیدم روی پیکر یکی شان نوشته : شهید امیر ناصر سلیمانی
بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ که می خواستیم جنازه ش رو تحویل بدیم ، خانواده اش در تدارک مراسم
ازدواج پسرشون بودند
شهید نخواسته با اومدنش مراسم برادرش به هم بخوره!
(شهدا چقدرمهربون بودن خدایشان رحمت کند)
... ادامه
Mohammad
Mohammad
به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد ، اگه نبودیم ازمون یاد کرد !
اونی که اگه بودیم دعامون کرد ، اگه نبودیم آرزومون کرد !
اونی که وقتی بودیم خندید ، اونی که وقتی نبودیم نالید !
سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/18 - 09:50 ·
6
bamdad
bamdad
آدمهایی را که زیاد دوستت دارند ،


بیشتر دوست داشته باش


و آنهایی را که زود ترکت میکنند ،


زودتر فراموش کن


زندگی همین است


تعادل میان عشق و نفرت


تعادل میان بودنها و نبودن ها


تعادل میان آمدن ها و رفتن ها


زندگی مرزی ست که میگذاری تا کسی هستی تو را نیست نکند


مرزی برای آنهایی که میگویند


" دوستت دارم " و " همیشه با تو خواهم ماند "

{-15-}
دیدگاه · 1393/09/17 - 21:34 ·
3
صفحات: 77 78 79 80 81

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ