یافتن پست: #تاج

شهريار
شهريار
امام على عليه‏ السلام :
اَلعَفوُ تاجُ المَكارِمِ؛
گذشت، اُوج بزرگواريهاست.
Mohammad
Mohammad
پر کن دوباره کیل مرا یا ایهاالعزیز
رو از من شکسته بر مگردان یا ایهاالعزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمی‌شود
محتاج یک نگاه توام یا ایها العزیز
تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان(عج)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا آنهم از آن سرویس خوشگلها و از این جور مشکلها{-77-}
امید
امید
یه سوالی داشتم
مامان شما هم از قسمت فـر اجاق گاز
به جای انباری استفاده می کنه ؟؟
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1359751506814139.png.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
به افتخار امید یه کف بزنین حالا{-37-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تو که نمی آیی،..‏
تاج و تختی...
برای خودش به هم می زند...

دلتنگی!‏
دیدگاه · 1391/11/11 - 15:40 ·
4
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
× عربها به ما آموختند برای شمارش خودمان به جای تن از نفر استفاده کنیم که خودشان برای شمارش حیوانات بکار می برند...به ما آموختند که به جای واق واق سگ بگوییم پارس که نام سرزمینمان است... به ما آموختند به جای خوراک بگوییم غذا, که خودشان به ادرار شتر میگویند... به ما آموختند بگوییم شاهنامه آخرش خوش است, چون آخر شاهنامه ایرانی ها از عرب ها شکست میخورند
♥ یلدا♥
005Emam_Reza.jpg ♥ یلدا♥
به درگهت چو غبار اوفتاده می آیم

اراده نیست مرا بی اراده می آیم

برآستان تو ای آستین معجزه ریز

به روی دست دلم را نهاده می آیم

چنان غبار به پیشت ز اشتیاق حضور

گهی سواره و گاهی پیاده می آیم

کسی چنین که تو دستم گرفته ای نگرفت

چو ذره دست به خورشید داده می آیم

اگر چه بر همه در می گشایی اما من

فقط به خاطر روی گشاده می آیم

حضور قامت شمعم زکارگاه وجود

به پاس حرمت تو ایستاده می آیم

کبوترم که به منقار سجده محتاجم

چه دانه داده مرا یا نداده می آیم



غلامرضا شکوهی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 18:02 ·
4
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
تو اگر باز کني پنجره اي سمت دلت ? ميتوان گفت که من چلچله لال توام ?
مثل يک پوپک سرمازده در بارش برف ? سخت محتاج به گرماي پر و بال توام
دیدگاه · 1391/11/4 - 09:08 ·
3
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم !
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/4 - 07:52 ·
3
...
...
ابرو گندش عروس ایران شد

طبق خبری که چند شب پیش در برنامه mega magazin از کانال star پخش شد.

عنوان شد که رضا ضراب همان آقایی است که نامش جدیدا با ابرو گوندش گفته می شود که دوست ایرانی ابرو گوندش است که با وی ازدواج کرده است .

ابرو گوندش که بالاخره در سال ۲۰۱۰ با دوست پسر ایرانی اش که از سال ۲۰۰۹ با او آشنا شده بود یعنی رضا ضراب، تاجر ثروتمند تبریزی مقیم استانبول ازدواج کرد. این ازدواج طی یک مراسم پنهانی و تنها با حضور نزدیکان در استانبول صورت گرفت . ابرو گوندش در این مدت طولانی که با رضا ضراب بود بالاخره اعتراف کرد و خبر ازدواجش با رضا ضراب را شرح داد و گفت من با رضا ضراب یک ساله که هستم و همچنین در بین خانواده مان به رسمیت ازدواج کردیم و از کسانی که در کنار ما بودند تشکر میکنم . طبق گفته های ابرو او هفته ی پیش بصورت علنی عقد کرده و در روز کنسرتش این خبر را به خبرنگاران اعلام کرده و گفته شاهدین ازدواجشان خانواده شان بوده اند .
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 21:57 ·
7
نگار
نگار
در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست! مثل ارامش بعد از یک غم مثل بوی نم بعد از باران در نگاهت چیریست که نمی دانم! من به ان محتاجم.......
دیدگاه · 1391/10/29 - 22:32 ·
6
sharifi
sharifi
ای غریب نواز!

زخمهای بی شماره ام به دستهای نوازش تو محتاج است .

ای تکیه گاه هشتمین که دقیقه ها با آهنگ نقاره خانه تو کوک می شوند!

بی پناه خویش را دریاب!
... ادامه
[لینک]
دیدگاه · 1391/10/29 - 15:34 ·
3
...
th.jpg ...
زندگینامه

تاج اصفهانی در سال ۱۲۸۲در اصفهان‏ متولد شد. پدرش شیخ اسماعیل معروف به تاج‌الواعظین بود که تا حدی با دستگاه‌های‏ موسیقی سنتی ایرانی‏ آشنایی داشت. تاج در ده سالگی نزد پدر و استادانی چون سید عبدالرحیم اصفهانی، نایب اسدالله، میرزا حسین ساعت ساز(خضوعی)، میرزا حسین عندلیب، حبیب شاطرحاجیبه دانش اندوزی پرداخت.[۱]وی به اشعار سعدی علاقه زیادی داشت و گزیده‌هایی از اشعار سعدی و دیگر شاعران را حفظ بود و در هنگام اجرای آواز به مناسبت زمان و محیط از آن اشعار استفاده می‌کرد.
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/27 - 21:57 ·
9
...
...
آن سوی دلتنگی ها. آن سوی دلتنگی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن
هاست.


دوست خوبم

دعامیکنم که هیچگاه چشمهای زیبای تورا

درانحصارقطره های اشک نبینم

دعامی کنم که لبانت رافقط درغنچه های لبخندببینم

دعامیکنم دستانت که وسعت آسمان وپاکی دریاوبوی بها راداردهمیشه ازحرارت عشق گرم باشد

من برایت دعامیکنم که گل های وجودنازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه خانه ات دعامیکنم

که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشیدآسمان زندگیت دعامیکنم که هیچگاه غروب نکند{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
شهرزاد
شهرزاد
جغدی روی كنگره‌های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می‌كرد. رفتن و رد پای آن را. و آدم‌هایی را می‌دید كه به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می‌بندند. جغد اما می‌دانست كه سنگ‌ها ترك می‌خورند، ستون‌ها فرو می‌ریزند، درهامی‌شكنند و دیوارها خراب می‌شوند. او بارها و بارها تاج‌های شكسته، غرورهای تكه پاره شده را لابه‌لای خاكروبه‌های قصر دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا وناپایداری‌اش می‌خواند؛ و فكر می‌كرد شاید پرده‌های ضخیم دل آدم‌ها، با ا ین آواز كمی بلرزد. روزی كبوتری از آن حوالی رد می‌شد، آواز جغد را كه شنید، گفت:« بهتر است سكوت كنی و آواز نخوانی. آدم‌ها آوازت را دوست ندارند.غمگینشان می‌كنی. دوستت ندارند. می‌گویند بدبینی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.»
قلب جغد پیرشكست و دیگر آواز نخواند.
سكوت او آسمان را افسرده كرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آواز‌‌خوان كنگره‌های خاكی من!
پس چرا دیگر آواز نمی‌خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدم‌هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل كندن می‌دهد و آدم‌ها عاشق دل بستن‌اند...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
می دانی بهترین روز زندگیم کی می تواند باشد ؟

روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی

و دستم را می گیری ...

و آرام زمزمه می کنی :

♥ دوستت دارم ♥

و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ...

آمده ای تا بمانی ...
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
این روزها که می گذرد هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می آید
روزی که آسمان
در حسرت ستاره نباشد
روزی که آرزوی چنین روزی
محتاج استعاره نباشد
ای روز آفتابی
ای مثل چشم های خدا آبی
ای روزِ آمدن
ای مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که می گذرد هر روز
در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو
که آیا من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

Majid
Majid
روزگار، آينه را محتاج خاکستر کند!

رفتم شهر کورها ديدم همه کورند، من هم کور شدم!

رنگم را ببين و حالم را نپرس!

روبرو خاله و پشت سر چاله!

روده بزرگه روده کوچيکه را خورد!

رفت به نان برسد به جان رسيد!

رفتم ثواب کنم کباب شدم!

رستم است و يکدست اسلحه!

رسيده بود بلايي ولي به خير گذشت «نريخت دُرد مي و محتسب ز دير گذشت...» (آصفي هروي)

رطب خورده منع رطب چون کند!

راه دويده ، کفش دريده!

رخت دو جاري را در يک طشت نمي شود شست!

راستي کن که راستان رستند.

راه دزد زده تا چهل روز امن است
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/18 - 14:45 ·
3
MONA
MONA
یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامه‌ای بدین مضمون نوشته است :


می‌خواهم در آنچه اینجا می‌گویم صادق باشم.من 25 سال دارم و بسیار زیبا ، با سلیقه و خوش‌اندام هستم. آرزو دارم با مردی با درآمد سالانه 500 هزار دلار یا بیشتر ازدواج کنم.شاید تصور کنید که سطح توقع من بالاست ، اما حتی درآمد سالانه یک میلیون دلار در نیویورک هم به طبقه متوسط تعلق دارد چه برسد به 500 هزار دلار.خواست من چندان زیاد نیست. هیچ کس درآنجا با درآمد سالانه 500 هزار دلاری وجود دارد؟آیا شما خودتان....

ازدواج کرده‌اید؟ سئوال من این است که چه کنم تا با اشخاص ثروتمندی مثل شما ازدواج کنم؟چند سئوال ساده دارم:1- پاتوق جوانان مجرد کجاست ؟2- چه گروه سنی از مردان به کار من می‌آیند ؟3- چرا بیشتر زنان افراد ثروتمند ، از نظر ظاهری متوسطند ؟4- معیارهای شما برای انتخاب زن کدامند ؟

امضا ، خانم زیبا

و اما جواب مدیر شرکت مورگان :
... ادامه
شهرزاد
318308_192553440810020_4748113_n.jpg شهرزاد
گرفته مه همه ی جاده را
ـ مشخص نیست
که صاف می شود آیا هوا ؟
ـ مشخص نیست

چطور باید از این راه مه گرفته گذشت
از این مسیر که یک ردّ پا مشخص نیست

و من چقدر در این مه به گریه محتاجم
نمی شود که ببارم... چرا؟ مشخص نیست

چه حسّ خوبِ غریبی ؛ به جستجوی خودت
شبانه راه بیفتی ... کجا ؟ مشخص نیست

و تا همیشه از این شهر مرده کوچ کنی
و دورِ دور شوی ... دور... تا ... مشخص نیست

درست می روی آیا ؟ و یا ... نمی دانی
صحیح می رسی آیا ؟ و یا ... مشخص نیست

... کسی شبیه نسیم از کنار من رد شد
غریبه بود ؟ وَ یا آشنا ؟ مشخص نیست

صدای روشن او از ورای مه پیداست:
نگاه کن به افق! راه نامشخص نیست

...

تو پشت ابری و این قدر تابشت زیباست
هنوز آن طرف ابر ها مشخص نیست

حسن بیاتانی
... ادامه
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ