#آدمـیــزاد

غـُــرورَش را خیلـی دوستــــ دارد
اگـر داشتــه بـاشــد
آن را از او نگیـــریــد
حتــّی بـه امانتـــ نبــریـــد
ضــربــه*ای هــم نَـزَنـیــدش
چــه رسـَـد به شـکسـتـَـن یـا لـِـه کــردن!
آدمـــی غـرورش را خیلـی زیــاد شـایــد بیـشتـَـر از تــمـام
داشـتـه*هـایـش دوستـــ مـی*دارد
حـالـا ببیــن اگــر خــودش، غــرورش را بــه خـاطــر ِ تـ ــو،
نـادیـده بگیــرد چـه قــدر دوستتــــ دارد!

#دخــترک گوشه کلاس تنـها وآرام نشستـه بود
معـلم:بچـّه ها زنـگ آخره اگه سرکـلاس چیزی بخوریـن نمیتونین توی خونه غـذای خوشمزه مامانتونو بخـورین...
چـند نفـربا خنـده و شـوخی...
اگـه غـذا نداشتـیم چی؟
دخـترک در گوشـه کلاس آرام زمـزمـه میکـند:اگـه مامان نـداشتیـم چی؟

#صـــادق_واحـــدی متولد سالِ 1369و شهره تهران
که اکنون در ارمنستان زندگی میکنه
#صادق از حدوده سن 13.14 سالگی
به علتِ شرایط کار پدرش مجبور به ترک ایران میشه
و بعد از مدتی باحسین رحمتی آشنا میشه
دقیقاسال هایی که حسین برا درس خوندن رفته بود ارمنستان
در همین زمینه با صادق آشنامیشن.
صادق قبل از این آشنایی علاقه به رپ داشته
وحتی شعر هم مینوشته.
ولی از زمانی که با حسین رفیق میشه
بیشتر به سوی اینکار کشیده میشه.
و اولین ترکِ رسمیش هم در دی ماه 1389 به هــمراهی حــــسین
به نام «جفت کفش»که یکی از ترک های«آلبوم صبح بخیر ایران» بود.«

سـرد اسـت و مـن تـنهایـم"


چـه جمـلـه ای !

پــــُر از کـلیـشه ...

پـــُـر از تـهـوع ...

جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی:

"ســرد اسـت" ...

یـخ نمـی کنـی ...

حـس نـمی کنـی ...

کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه

چـه سرمایـی را گـذرانـدم

نـشستـه ام...



بــه یـاد کــودکــی هـایــم ،



دور "غــلـط" هــا ،


یـک خــط قرمز مـی کــشـم !


حتی...



دور تــــــو !