حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!
![{-7-} {-7-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s31.gif)
ممنون مرجان خانوم همچنین مخصوصا باغ انار![:D :D](https://nemidoonam.com/i/icons/s31.gif)
1393/11/19 - 19:28خواهش میکنم ایشالا عروسیت![{-62-} {-62-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s62.gif)
1393/11/20 - 09:07دیگه نفرین چرا میکنی
)
1393/11/22 - 14:45ععععععععععععه این نفرینه؟
رضا و خجسته خانوم دیگه نوبت توعه...
Mohammad مصطفی قضیه خجسته رو نمیدونه انگاری....
1393/11/23 - 11:14بعد از
منو کلا فاکتور بگیرین![:D :D](https://nemidoonam.com/i/icons/s31.gif)
1393/11/28 - 14:30خجسته کیه دیگه؟
مصطفی شایعه هست که محمد و مرجان درست کردن باور نکن![{-7-} {-7-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s31.gif)
1393/11/28 - 14:31شایعه نیست... رضا سعی نکن مصطفی رو هم فریب بدی......![{-15-} {-15-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s23.gif)
1393/11/28 - 14:41
باشه
1393/11/28 - 14:49مرجان![{-18-} {-18-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s29.gif)
![{-18-} {-18-}](https://nemidoonam.com/i/icons/s29.gif)
1393/11/28 - 15:38مصطفی یک منبع ناآگاه گفته محمد و مرجان خودشون استکبارجهانی هستن
![:D :D](https://nemidoonam.com/i/icons/s31.gif)
1393/11/29 - 18:32