تو را از بين صدها گل جدا کردم
تو سينه جشن عشقت رو به پا کردم
براي نقطه ي پايان تنهايي
تو تنها اسمي بودي که صدا کردم
عشق من ...عشق من ...
بگو از پاکي چشمت منو لبريز خواستن کن
با دستات حلقه اي از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ باورها، از آدم ها دلم سرده
نوازش کن تو دستامو که خيلي وقت يخ کرده
که خيلي وقت يخ کرده ...
عشق من ...عشق من ...
ديگه دلواپس بودن واسم بسه
ديگه بيهوده پيمودن واسم بسه
زياديم کرده پژمردن
زياديم کرده غم خوردن
توي بيداد تنهايي
در عين زندگي مردن
آقا اگر این جشنی که برای آقای روحانی گرفته می شد برای شما می گرفتن....
اگر نصفی از این ها از آمدن شما انقدر خوشحال میشدن....
اگر برای آمدنتون انقدر آماده بودن!
مطمئن بودم تا آلان میومدی!
غفلت در این حد؟
دچار یک گمراهی عمیق و بزرگ شدیم
اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج آقا..
نام : بهرام رادان
محل تولد : تهران
تاریخ تولد : 8 اردیبهشت 1358
پیشه : بازیگر ، خواننده
سال های فعالیت : 1378 تا کنون
زندگینامه:
بهرام رادان، متولد ۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ ) ۲۸ آوریل ۱۹۷۹ میلادی(، بازیگر و خواننده ایرانی است .
وی دارای 1خواهر و 1برادر است که از او بزرگتر هستند. بهرام در 15 سالگی به مدت یک سال به آمریکا رفت ولی نتوانست آنجا بماند و تصمیم به بازگشت گرفت. چون به ایران علاقه بیشتری داشت. پدر بهرام وکیل پایه یک دادگستری است.
وی در مدارس فرهنگیان و هجرت و برهان تحصیل کرد. بهرام در رشته انسانی دیپلم خود را گرفت و در سال 77 در کنکور شرکت کرد اما در رشته مورد علاقه خود قبول نشد و تصمیم گرفت به خدمت سربازی برود.
بعد از 5 ماه او نام خود را در لیست قبولشدگان رشته مدیریت بازرگانی دید و به همین علت سربازی را نیمه تمام رها کرد و علی رغم کارهای زیاد موفق به اخذ لیسانس مدیریت بازرگانی شد.
وی در سال 78 به دلیل علاقه به فیلم و بازیگری به کلاسهای بازیگری رفت و آموزش بازیگری را در هیوا فیلم زیر نظر ثریا قاسمی و میکائیل شهرستانی و فهیمه راستکار پشت سر گذاشت و سپس وارد عرصه بازیگری شد.
در اولین حضور سینمایی تنها به واسطه چهره اش شناخته شد: شور عشق اما فیلم به فیلم به دانش سینمایی خود افزود و توانست فوت و فن بازیگری را بیاموزد تا اینکه در چهارمین نقش آفرینی اش کاندید دریافت تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد در پنجمین جشن خانه سینما شد: آواز قو. رادان سپس موفق به کسب سیمرغ بلورین نقش اول مرد نیز شد که با انتقاداتی از سوی برخی محافل سینمایی روبرو شد که معتقد بودند وی شایستگی آن را نداشته است.
دو سال بعد در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را تصاحب کرد: « شمعی در باد »
بازی تحسین برانگیز و تاریخی او در « سنتوری » دومین سیمرغ بلورین را برای او به ارمغان آورد.
برای همین بود که کارگردانان معروفی از جمله: مسعود کیمیایی، بهروز افخمی، رخشان بنی اعتماد، پوران درخشنده و داریوش مهرجویی تصمیم گرفتند از بهرام در فیلمهای خود بازی بگیرند.
بهرام رادان در سال 91 در آلبومی به نام روی دیگر خوانندگی کرده است .
جوایز و افتخارات از جشنوارههای مختلف:
· بهترین بازیگر جشن خانه سینما برای آواز قو
· بهترین بازیگر جشن مجله دنیای تصویر برای آواز قو
· بهترین بازیگر جشنواره فیلمهای خانوادگی برای آواز قو
· سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر برای شمعی درباد در سال82
· کاندیدای بهترین بازیگر هشتمین جشن خانه سینما
· جوایز دیگری در جشنوارههای دفاع مقدس و کانادا و آنتالیا و اسپانیا و... برای فیلم گیلانه
· اهدای جایزه در جشنواره کن
فیلم های بیاد ماندنی
شور عشق 1379
آواز قو 1379
آبی 1379
طلوع تاریکی 1380
ساقی 1380
گاوخونی 1381
عطش 1381
رز زرد 1381
شمعی در باد 1382
سربازهای جمعه 1382
گیلانه 1382
رستگاری در 8:20 ۱۳۸۳
ازدواج صورتی ۱۳۸۳
حکم ۱۳۸۴
تقاطع ۱۳۸۴
خون بازی ۱۳۸۵
چهار انگشتی ۱۳۸۵
سنتوری ۱۳۸۵
کنعان ۱۳۸۶
بی پولی ۱۳۸۷
کارناوال مرگ ۱۳۸۷
زاد بوم ۱۳۸۷
راه آبی ابریشم ۱۳۸۷
تردید ۱۳۸۷
تهران 1500 ۱۳۸۸
نقطه بی بازگشت ۱۳۸۸
آدم کش ۱۳۸۸
یکی از ما دو نفر ۱۳۸۹
پل چوبی 1390
خــــاکـم نکـــنید
خاکم نکنید بزارید اونم برسه
بزاری اونو ببینم وقتی به حرفم میرسه
خاکم نکنید هنوزعشقمو ندیدم
این همه آماده شدم یه کفن دورم کشیدن
تابوت منو بزارید اونم بگیره
حس کنم عاشقمه وقتی که گریش میگیره
اشکای اونو کی به جای من کنه پاک
خداحافظ عشقم که منو بردن زیر خاک
خاکم نکنید بزارید اونم ببینه (ببینه)
پیکره آشفتی من میرم از روی زمینه
خاکم نکنید بهش بگین حالا که مردم
تو این جشن خشک و خالی اونو به خودا سپردم
اونو به خودا سپردم
بعد رفتن من دو سه روز تنهاش نزارید
روی سنگ قبرم آینه و شمدون بزارید
می بینید چی شد عشق ما با تو عاشق تو مرده
مـــــــــــــــجید خـــــــــــــراطها
مارک زاکربرگ، پایهگذار وسیعترین شبکه اجتماعی جهان، حال برای بسیاری از ساکنان کره زمین چهرهای شناخته شده و شخصیتی تحسینبرانگیز است. در این مطلب میتوانید ۱۰ واقعیت جالب درباره زندگی او را بخوانید.
به نقل از سیتنا؛ مارک زاکربرگ٬ بنیانگذار فیسبوک و از جوانترین میلیاردرهای جهان٬ روز سهشنبه (۲۴ اردیبهشت٬ ۱۴ مه) تولد ۲۹ سالگیاش را جشن گرفت. او از موفقترین انسانهای دنیاست و تا به حال دستآوردهای بزرگی داشته که چشم جهان را خیره کرده است.
مارک زاکربرگ انقلابی بزرگ در دنیای ارتباطات آنلاین و آفلاین پدید آورده و امروز بیش از یک میلیارد نفر در سراسر جهان از سرویسی که او پایهگذارش بوده بهره میبرند؛ دنیای بدون فیسبوک دیگر حتی قابل تصور هم نیست.
سیانان تکنولوژی به مناسبت زادروز زاکربرگ٬ ۱۰ واقعیت جالب درباره زندگی او را برگزیده که در ادامه میخوانید:
۱) مارک زاکربرگ به کوررنگی مبتلاست؛ کوررنگی قرمز و سبز. او در دیدن و تشخیص این دو رنگ مشکل دارد و احتمالا به همین خاطر است که رنگ غالب در پلتفرم فیسبوک٬ رنگ آبی است.
۲) وقتی او دبیرستانی بود کمپانیهای مایکروسافت و AOL تلاش کردند تا او را استخدام کنند. او در آن روزها سینپس (Synapse) را راهاندازی کرده بود؛ برنامهای که از هوش مصنوعی برای یادگیری از عادتهای موسیقیایی کاربران بهره میگرفت.
۳) مارک تقریبا همه روزها همان تیشرت معروف خاکستری که لوگوی فیسبوک را هم دارد٬ بر تن میکند. او میگوید سرش به اندازه کافی شلوغ است و نمیتواند صبحها وقت زیادی برای انتخاب لباس صرف کند.
۴) اگرچه او خیلی معمولی لباس میپوشد٬ اما گفته که در سال ۲۰۰۹ برای اینکه نشان دهد فیسبوک در روزگار رکود اقتصادی چقدر برای رشد و گسترش کار خود مصمم است٬ هر روز کراوات میزد.
۵) زاکربرگ گیاهخوار است و یک بار گفت که فقط در صورتی گوشت حیوانی را خواهد خورد که خودش آن حیوان را کشته باشد. اما در لیست صفحاتی که او در فیسبوک لایک کرده٬ نام «مکدونالد» را هم میتوان دید.
۶) او با اینکه در طول ۴ سالی که عضو توییتر شده فقط ۱۹ توییت منتشر کرده٬ و آخرین توییتش هم مربوط به ۱۵ ماه پیش است٬ بیش از ۲۲۰ هزار دنبالکننده (فالوئر) در این شبکه اجتماعی دارد.
۷) در اکتبر ۲۰۱۰ به همراه گروهی از کارمندان فیسبوک رفت تا در سینما به تماشای فیلم "شبکه اجتماعی" بنشیند. پس از دیدن فیلم در ابراز نظرهای عمومی او از تصویری که در این فیلم از او ارائه شده انتقاد کرد و گفت ماجرا طوری روایت شده که انگار او فیسبوک را صرفا به این خاطر به وجود آورده که منزلت اجتماعی کسب کند.
۸) مارک یک سگ پاکوتاه سفید و مشهور دارد که اسم Beast را برایش انتخاب کرده. سگ او در فیسبوک بیش از ۱/۵ میلیون فن دارد.
۹) سال گذشته بعضیها از او انتقاد کردند که چرا موقع ازدواج با همسرش٬ پرسیلا چان٬ هدیهای گرانبهاتر از حلقه یاقوت ۲۵ هزار دلاری به وی نداده٬ اگرچه خودش همان زمان ثروتی ۱۹ میلیارد دلاری داشت.
۱۰) هر جای فیسبوک اگر این کاراکترها [4:0]@ را در کامنتی وارد کنید و اینتر را بزنید٬ نام او ظاهر خواهد شد.
هنوزم چشمای تو مثل شبای پر ستارس
هنوزم خاطرهات برام مثل عمر دوبارس
هــــــنـــــوزم وقـــــــتــــــی میخندی دلم از شادی میارزه
هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می ارزه
متن آهنگ ستاره حمید عسکری: یه روز تو زندگیم بودی همین جا روبروم بودی اما آرزوم نبودی فک میکردم از آسمون باید بیاد یه روزی اون تا آرزوم بشه تموم یه اشتباهی کردم و دل تو رو شکستم و نمی بخشم خودم و حالا پشیمون شدم و میخوام تو باشی پیشم و حق داری که نبخشی
چه لطيف است حس آغازي دوباره،
و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس...
و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن!
و چه اندازه شيرين است روز ميلاد...روز تو!
روزي که تو آغاز شدي!
تولـــــــــــــــــــــــــــدت مبــــــــــــــارک
مونا جووووووووووون ببخشید که دیره، اما از تاریخ تولدت اطلاعی نداشتیم
هرچند دیره اما به خاطر شادی امشب برای تو هم ی خاطره میشه
یهوووووووووووووووووووووووووو حالا بریم کیک و بیاریم جشن بگیریم
من شبیه هیچ کدام از بچه مسلمانهای تو نیستم
اعتقادات خودم را دارم
به همه نقد میکنم
و زیر پرچم هیچکسی جز اهلبیت تو نمیروم
من شبیه هیچ یک از بچه مسلمانهای تو نیستم
گاهی سر سجاده نمازم قضا میشود
گاهی میانه ی لبخند گریه میکنم
و گاهی بی دلیل برای خودم روضه ی عاشورا میخوانم
اما خودم خوب می دانم میانه تمام نبودن
میانه...
تو بوده ای
نمی دانم شاید حرفهایم زیادی فلسفی ست اما من شبیه هیچ یک از بچه مسلمانهای تو نیستم
شاید بچه نیستم
شاید
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار میاید
چقدر دلم برای شبهای جشن تنگ شده شبیه هیچکدام از بچه مسلمانهای تو نیستم
شب های جشن به دستهای عباس به گلوی اصغر به سینه ی سرخ حسین فکر میکنم
من شبیه هیچ کدامشان نیستم
اما تو راهم داده ای و این نشانه ی ان است که تو انگونه ای که هیچ کس فکر نمی کند
حضرت دلتنگ
حضرت عاشق
ارباب
سلام
"سید علی ضیاء"
در سال های دور زبان به زبان یا به قول معروف سینه به سینه به گوش ما رسیده؛ جوانی ساکن یکی از آبادی های ساکن شهرکرد چهارمحال و بختیاری به قول همشهری هایش از شانس خوبی برخوردار نبوده و به آدمی جنجالی معروف بوده که به هر جا پا می گذاشته، اگر اتفاق یا حادثه ای ناگوار روی می داده، بلافاصله نظرها روی او جلب می شده و اگر هم در آن درگیری تقصیری نداشته از اقبال بدش او را گناهکار دانسته که به طور مثال اگر در فلان دعوا میانجی نمی شد یا شرکت نمی کرد، چنین و چنان نمی شد. جوان بیچاره به خودش هم امر مشتبه شده بود که از شانس خوبی برخوردار نیست.
از قضای روزگار و دست حوادث، جوان بداقبال چنان دلباخته دختری از اهالی آبادی می شود که دست مجنون را از شدت عشق از پشت می بندد. آوازه عاشق شدن جوان در آبادی می پیچد، در حالی که خود دختر هم بی میل نبوده به همسری او درآید، اما سابقه ناخوشایند جوان عاشق موجب می شود خانواده دختر موافق به آن ازدواج نباشند، بلکه عده ای آن وصلت را شوم می دانند.
جوان ناامید می شود، خواستگاری دیگر گوی سبقت از او می رباید. بعد از خواستگاری و موافقت پدر و مادر دختر، بساط جشن برپا می شود. جوان عاشق هم برای دختر آرزوی خوشبختی می کند و چون قادر نبوده از نزدیک تماشاگر جشن عروسی کسی باشد که از جان بیشتر دوستش داشته، ایام حنابندان و جشن و پایکوبی از آبادی خودش دور می شود و به کوه های اطراف پناه می برد.
کوه هایی که آب های برف های زمستان به هم پیوسته تشکیل رودخانه ای بزرگ می دهد. جوان عاشق که دستش از همه چیز کوتاه شده برای تسکین دل عاشقش از دشت و دمن و کوه صحرا دسته گل زیبایی می چیند. از آنجا که می داند رودخانه از روبه روی خانه عروس عبور می کند. دسته گل را به آب می اندازد که شاید نگاه عروس به آن بیفتد.
روبه روی خانه دختربچه ها و پسران خردسال مشغول بازی هستند. تا نگاهشان به دسته گل می افتد هر یک برای گرفتن گل از دیگری سبقت می گیرند. دختر،خواهر عروس برای گرفتن دسته گل خودش را به رودخانه می زند. گرداب او را در خودش غرق می کند. دخترک از دنیا می رود و عروسی به عزا تبدیل می شود.
جوان عاشق بعد از یکی دو روز به آبادی برمی گردد. روبه روی قهوه خانه ای ماتم زده می نشیند. ماجرا را برایش شرح می دهند که جشن عروسی تبدیل به عزا شد. چرا؟ علت را توضیح می دهند.
جوان عاشق دست پشت دست می زند. آه از نهادش بلند می شود و ماجرا را شرح می دهد که دسته گل را او برای عروس فرستاده بوده و مردم به او می گویند: «پس اون دسته گل را تو به آب داده بودی» .
عاشق فرزینم
1392/06/1 - 21:17منم همینطور
1392/06/2 - 00:42