مجری: جیگر تو چرا امروز انقدر ساکتی؟
جیگر: عاشق شدم! عاشق شدم! عاشق شدم!
مجری: بله!؟ مگه خرام عاشق میشن!؟
فامیل: آقای مجری با این مهریه های امروزی دیگه فقط خران که عاشق میشن!
جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!
مجری: خب حالا طرف کی هست!؟ ایشون هم مثل شما خر...ببخشید جیگره!؟
فامیل: آقای مجری حتماٌ خره که قبول کرده زن این شه دیگه!
جیگره: نه...مثل من نیست! آهوئه! آهوئه! آهوئه!
فامیل: رفتی عاشق آهو شدی الاغ!؟ تو با این اعتماد به نفست چطور سلطان جنگل نشدی!؟
کی میخوای از این کارات دست برداری؟!!!!
1395/04/3 - 17:22تا کی میخوای دیگران رو مسخره کنی؟!!!!
">مرجان بانو ؟
الان میاد داستان میسازه بامداد
1395/04/3 - 20:11خوبه
1395/04/3 - 20:47باید بیاد تا تو یاد بگیری دیگه دیگران رو مسخره نکنی
من مسخره کردم ؟ داری رو شعله های جنگ بنزین میریزی
1395/04/4 - 18:41رضا
1395/04/5 - 10:06بامداد واقعا من از تو ممنونم خیلی خوبی برادر
اما این رضاااااا.....
رضا آخه من چ ظلمی در حق تو کردم انقدر تهمت میزنی ؟ من داستان میسازم ؟
واقعا هدفت چیه؟ انگیزت چیه؟ دست از دست کاری اشعار شعرا ورداشتی دست گذاشتی رو مسخره کردن؟
همین جام از ترس اینکه من افشاگری کنم دست تو شعرای بامداد نبردی وگرنه هنوز حافظ و سعدی تو قبر رو ویبره ان از دستت
Mohammad تو شاهد باش ببین رضا داره تهمت میزنه مسخره می کنه همین روزاست بیاد سرمونم ببره
مجران باور کن من اشتباهی شدم
1395/04/5 - 13:09رضا
1395/04/5 - 13:23مجران باور کن من اشتباهی شدم
10 دقیقه قبل
بیا دیگه سوی چشاتم رفته مرجان رو مجران می نویسی
این دم آخری بیا و توبه کن تو که دیگه چیزی برای از دست دادن نداری چند روز دیگم میفتی گوشه خونه زبون توبه ام نداری
ببخش اشتباه تایپی بود .
1395/04/5 - 13:32